حدیث 35188 و جمع‌بندی این باب (موقت)

35188- 4-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإسْنادِهِ عَنِ ابْنِ فَضّالٍ عَنْ بَعْضِ أصْحابِهِ[2] عَنْ أبی‌عَبْدِاللهِ ع قالَ: کُلُّ مَنْ قَتَلَ شَیئاً صَغیراً أوْ کَبیراً بَعْدَ أنْ یتَعَمَّدَ فَعَلَیْهِ الْقَوَدُ.
وَ رَواهُ الصَّدوقُ بِإسْنادِهِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أبی‌عَبْدِاللهِ ع إلّا أنَّهُ قالَ کُلُّ مَنْ قَتَلَ بِشَیءٍ[3].
أقولُ: وَ تَقَدَّمَ ما یدُلُّ عَلَی ذَلِکَ هُنا[4] وَ فی النِّکاحِ فی أحادیثِ تَزْویجِ غَیرِ الْهاشِمی الْهاشِمیَّةَ وَ غَیرِ ذَلِکَ[5] وَ یَأْتی ما یَدُلُّ عَلَیهِ[6].
——————————
[1]– التهذیب 10- 162- 648، أورده فی الحدیث 5 من الباب 19 من هذه الأبواب.
[2]– فی المصدر- عن بعض أصحابنا.
[3]– الفقیه 4- 112- 5221.
[4]– تقدم ما یدلّ علیه بعمومه فی الأبواب 10- 13 من هذه الأبواب.
[5]– تقدم فی الحدیث 3 من الباب 26 من أبواب مقدمات النکاح.
[6]– یأتی ما یدلّ علیه بعمومه فی الباب 33 من هذه الأبواب.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسن بن علی بن فضال که معتبر درجه یک است، از بعض اصحابش روایت کرده است که نفر از از ثقات درجه یک است. بعض اصحابه، ابتداء مجهول است، اما به واسطه حسن بن علی بن فضال، توثیق درجه دو می‌شود.
شیخ صدوق هم شبیه این حدیث را به طریق خود در الفقیه به عبدالله بن بکیر که معتبر درجه یک است، روایت کرده است که این طریق معتبر درجه یک است.
* * *
مجلسی اول: فی الموثق کالصحیح (رو).

این حدیث، مطلب جدیدی دارد و تکرار سه حدیث قبلی نیست. بر اساس نسخه التهذیب که معتبر درجه دو هم هست، معنا این می‌شود می‌فرمایند که هر کس چیز بزرگ یا کوچکی را بکشد، بعد آن‌که تعمد داشت، قصاص بر او است. در این معنا منظور مورد نظر شیخ حر در عنوان باب استنباط می‌شود.
اما اگر تفاوت حدیث الفقیه که معتبر درجه یک است را با التهذیب که معتبر درجه دو است را در نظر بگیریم، عبارات دو معنا خواهد داشت. معنای اول همان است که الآن عرض کردم، اما معنای دوم که به متن نزدیک‌تر است، این می‌شود که صغیر و کبیر را مربوط به شیء و صفت آن بدانیم که در این صورت، باید بگوییم هر کس به چیزی بزرگ یا کوچک کشته شود، اگر عامدانه باشد، قصاص بر او است. در این معنا، یعنی بهانه‌های به ظاهر کوچک و بزرگ، مهم و غیر مهم، یا طریقه و ابزار کشتن اهمیت ندارد و اگر عامدانه باشد، قصاص سر جایش است. در این معنای اخیر، اصلا روایت در صدد بیان حکم سؤال مورد نظر ما نیست.
حالا کدام معنا را بگیریم؟ اگر قطع به معنای اول داریم و «ب» را در روایت دوم، اضافه می‌دانیم که حرفی نیست و تکلیف روشن است. اگر قطع به معنای دومی داریم که باز تکلیفتان روشن است. اگر این دو را، دو روایت مستقل می‌دانیم که یکی درباره مقتول صغیر و کبیر می‌گوید و دیگری درباره شیء صغیر و کبیر، باز هم تکلیف روشن است، اما اگر این دو را یک روایت می‌دانیم و تردید داریم «بشیء» درست است یا «شیئا»، ناچاریم توقف کنید.
به نظر حقیر «بشیء» درست است، چرا در طریق آن، همه معلوم هستند و از ثقات می‌باشند، اما در طریق التهذیب، فرد یاافراد مجهولی هستند که با تسامح، توثیقشان کردیم.

* جمع‌بندی این باب (موقت):
دیدیم که روایت اول تا سوم، یکی است و روایت چهارم متفاوت است. پس ما عملا با دو روایت مواجه هستیم.
طبق معمول، ما در این‌جا هم با معنای مسلم و مؤمن و مطالبی که پیش از این عرض کردم، مواجه هستیم، اما برای این‌که کار ساده شود، فعلا معنای اخص این دو اصطلاح را در نظر می‌گیریم، شما خودتان به سایر معانی تعمیم دهید.
خب! در روایت آخر، اگر ترجیح بنده را بگیرید که اصلا به ما نحن فیه، ربطی ندارد و اگر تردید را بگیریم، ناچاریم توقف کنیم. پس این روایت در این‌جا به کار ما نمی‌آید.
البته اگر کسی اصرار داشته باشد که معنای اول درست است، باید به این سؤال جواب دهد که منظور از صغیر و کبیر چیست؟ آیا ناظر به جایگاه اجتماعی افراد است، یا سن و سال، یا هر دو؟ قاعدتا اگر ما باشیم و این روایت و این معنا، باید همه موارد را در نظر بگیریم و بگوییم هر دو را شامل می‌شود.
اما در مجموعه سه روایت اول، اگر بنا را بر فتوای مشهور بگذاریم که ما هنوز به آن نرسیده‌ایم، به نظر می‌رسد، خون مؤمنین و مسلمین، خیلی هم با هم مساوی نیست. مثلا اگر مردی، از روی عمد و بدون توجیه موجه شرعی، زنی را بکشد، فتوای مشهور این است که مرد قصاص نمی‌شود، مگر این‌که مابالتفاوت دیه پرداخت شود که این مابالتفاوت، بسیار قابل ملاحظه است و در بسیاری از موارد، موجب منتفی شدن قصاص می‌شود. می‌بینیم که در این‌جا خون افراد، خیلی هم هم‌ارزش و برابر نیست. یا باز بنا بر مشهور که در باب بعدی به آن خواهیم رسید، می‌گویند که اگر پدر، فرزندش را، ولو از روی عمد کشت، از قصاص معاف است، در حالی که برعکسش چنین نیست. این‌جا هم می‌بینیم که خون افراد، خیلی هم مساوی نیست و قس علی هذا. لذا یا باید در آن احکام تجدید نظر کرد، یا در معنای این دست روایات که برابری خون مؤمنین و مسلمین را مطرح می‌کند.
حال اگر کسی بگوید که این دست روایات، در صدد بیان یک مفهوم کلی هستند که مؤمنین با هم برابر می‌باشند و اگر فرقی هست، به استناد آیه شریفه، در میزان تقوا است و آن هم مربوط به جایگاه اخروی افراد است، حرف بی‌جایی نیست.
جمع‌بندی این‌که به نظر حقیر، این چهار روایت، به کار فتوای مورد نظر شیخ حر نمی‌آید. پس ناچاریم، سراغ عقل و اخلاق و کلیت روح شریعت برویم. اگر به خاطر داشته باشید، در جلسه رابطه عقلانیت، اخلاق و شریعت، گفتیم که عقلانیت و معیارهای اخلاقی، در دوره‌های مختلف و جوامع مختلف، متفاوت بوده و هست. مثلا در بحث خودمان، ممکن است عده‌ای مستند به عقل و اخلاق بگویند که باید بین افرادی که برای خانواده یا جامعه در حد اعلای نفع‌رسانی هستند، با افرادی که به ظاهر خیلی هم مهم نیستند، یا حتی سربار جامعه هستند، تفاوت گذاشت و عده‌ای در مخالف، باز مستند به عقل و اخلاق بگویند که خیر، نباید فرق گذاشت. یا عده‌ای بگویند، عقلا و اخلاقا باید بین یک بزرگ‌سال که زن و بچه دارد، خانواده‌ای یا جامعه‌ای به او وابسته است، با یک بچه خردسال فرق گذاشت و عده‌ای در مقابل بگویند که عقلا و اخلاقا، این کار درست و پسندیده نیست و نباید فرقی گذاشت. ممکن است کسی بگوید اگر می‌خواهیم فرق بگذاریم، باید به تعداد افراد، تنوع در حکم ایجاد کنیم و کسی در جواب بگوید که لازم نیست، می‌توانند عقلای قوم، چند گروه اصلی در نظر بگیرند و تنوعی ایجاد کنند و به مرور هم بسته به شرایط زمان و مکان، آن را اصلاح کنند. خلاصه این‌که عقل و اخلاق در این مورد، خیلی تکلیف روشنی ندارد.
درباره مذاق کلی شریعت هم باید صبر کرد و همه آیات و روایات قصاص و حتی دیات را مرور کرد و بعد نتیجه‌گیری کرد.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه