4. آیه 28 تا 32 سوره مائده (بحث قصاص)

لَئِنْ بَسَطْتَ إلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أنا بِباسِطٍ یَدیَ إلَیْکَ لِأقْتُلَکَ إنّی أخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمینَ (28) إنّی أُریدُ أنْ تَبُوءَ بِإثْمی وَ إثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أصْحابِ النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمینَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أخیهِ فَقَتَلَهُ فَأصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ (30) فَبَعَثَ اللهُ غُراباً یَبْحَثُ فی الْأرْضِ لِیُریَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأةَ أخیهِ قالَ یا وَیْلَتی أ عَجَزْتُ أنْ أکونَ مِثْلَ هذا الْغُرابِ فَأُواریَ سَوْأةَ أخی فَأصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ (31) مِنْ أجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إسْرائیلَ أنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أوْ فَسادٍ فی الْأرْضِ فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أحْیاها فَکَأنَّما أحْیا النّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فی الْأرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

چنان‌چه دراز کنی به سوی من دستت را تا بکشی مرا، من دراز نکنم دستم را به سوی تو که تو را بکشم، به یقین من پروا می‌کنم الله پروردگار جهان‌ها را. (28) به یقین من می‌خواهم که قرین شوی به گناه من و گناه خودت، پس باشی از هم‌نشینان آتش و آن است مجازات ظالمان.» (29) پس ترغیب کرد برای او نفسش، قتل برادرش را، پس به قتل رساند او را و گردید از زیان‌کاران. (30) … از این روی مقرر کردیم بر بنی اسرائیل که هر کس کشت کسی را به غیر کسی را یا فسادی در زمین، پس مانند آن است که کشته است مردم را همگی و کسی که زنده کند آن را، مانند آن است که زنده کرده مردم را همگی و قطعاً به تحقیق آوردند آن‌ها را فرستادگان ما دلایل روشن، سپس به یقین بسیاری از آن‌ها بعد آن در زمین قطعاً اسراف کنندگان (بودند). (32)

اگر دست خویش را بمن بگشایی که مرا بکشی، من دست خویش را سوی تو باز نمیکنم که ترا بکشم، که من از خدا، پروردگار جهانیان، میترسم. (۲۸) میخواهم، گناه من و گناه خویش را ببری و جهنمی شوی که سزای ستمکاران چنین است (۲۹) ضمیر وی بکشتن برادرش رام شد، پس او را بکشت و از زیانکاران شد (۳۰) آنگاه خدا کلاغی فرستاد که زمین را میکاوید، تا باو نشان دهد چگونه پیکر برادر را بپوشاند، گفت: وای بر من! چگونه نتوانستم همانند این زاغ باشم و پیکر برادر خویش را بپوشانم، و از ندامت زدگان شد (۳۱) از این رو بر پسران اسرائیل مقرر کردیم که هر که کسی را جز بقصاص یا فسادی در زمین، بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد و هرکه کسی را زنده بدارد، چنانست که همه کسان را زنده داشته باشد. پیمبران ما با آیه‏های روشن سوی آنها آمدند اما پس از آن بسیاریشان در زمین، اسرافکاران بودند (32)

«اگر دست خود را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را به سوی تو دراز نمی‏کنم تا تو را بکشم، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‏ترسم.» (۲۸) «من می‏خواهم تو با گناه من و گناه خودت [به سوی خدا] بازگردی، و در نتیجه از اهل آتش باشی، و این است سزای ستمگران.» (۲۹) پس نفس [اماره‏] اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد، و وی را کشت و از زیانکاران شد. (۳۰) پس، خدا زاغی را برانگیخت که زمین را می‏کاوید، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [قابیل‏] گفت: «وای بر من، آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟» پس از [زمره‏] پشیمانان گردید. (۳۱) از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را- جز به قصاص قتل، یا [به کیفر] فسادی در زمین- بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسی را زنده بدارد، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است. و قطعا پیامبران ما دلایل آشکار برای آنان آوردند، [با این همه‏] پس از آن بسیاری از ایشان در زمین زیاده‏روی می‏کنند. (۳۲)

البته اگر تو دستت را به سوی من دراز کنی که مرا بکشی، من هرگز دستم را به سویت دراز نمی‏کنم که تو را بکشم (هر چند از خود دفاع می‏کنم) همانا من از پروردگار جهانیان می‏ترسم. (۲۸) من می‏خواهم (سبقت نکنم) تا تو با گناه (کشتن من و دیگر گناهان) من و گناهان خود (به نزد خدا) بازگردی و از دوزخیان باشی، و این است کیفر ستمکاران. (۲۹) پس نفس (امیاره) او کشتن برادرش را در نظر وی مرغوب کرد و آسان جلوه داد، پس او را کشت و از زیانکاران گردید. (۳۰) پس خداوند زاغی را برانگیخت که زمین را (برای دفن چیزی) می‏کند، تا به وی نشان دهد که چگونه جسد برادرش را که نباید دیده شود پنهان سازد. وی گفت: ای وای بر من، آیا من ناتوان بودم از اینکه مثل این زاغ باشم تا جسد برادر خود را پنهان نمایم؟! پس از پشیمانان گردید. (۳۱) و بدین سبب (به سبب وقوع چنین فاجعه‏ای) بر بنی اسرائیل (و همه ملت‏ها در طول تاریخ) نوشته و مقریر داشتیم که هر کس انسانی را جز برای قصاص نفس یا فسادی که در روی زمین کرده بکشد (یا از اسلام به کفر درآورد) چنان است که گویی همه مردم را کشته (و گمراه ساخته و در جهنمی مخصوص قاتلان بی‏گناهان خواهد بود)، و هر کس انسانی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد یا از کفر به اسلام آورد) گویی همه مردم را زنده کرده (و هدایت نموده) است. و به یقین فرستادگان ما برای آنها (بنی اسرائیل) دلایل روشنی آوردند، سپس بسیاری از آنان پس از آن در روی زمین بیش از حد به فساد و خونریزی پرداختند. (۳۲)

1. اختلاف قرائتی در این آیات که موجب اختلاف در معنا شود نیست و نهایتاً در قواعد تجویدی و لهجه و مانند آن، یا شماره آیه است.
2. در آیه 28 و 29 که نقل سخن هابیل به قابیل است، می‌گوید که حتی اگر تو قصد کشتن مرا داشته باشی، باز هم من پیش‌دستی نکرده و به کشتن تو پیش‌قدم نمی‌شوم و این به جهت بیم من از الله است که پروردگار جهان‌ها است. من می‌خواهم که گناه خودم و تو، هر دو وبال گردن تو شود و تو هم‌نشین نار یا همان عذاب الهی باشی که جزای ظالمین است. در آیه 30 هم گزارش می‌شود که نفس قابیل، او را ترغیب کرد و او هم برادرش را به قتل رساند و از زیان‌کاران شد. آیه 31 هم که ماجرای غراب و آموختن تدفین به هابیل است. در مورد این‌که منظور از غراب چیست، زاغ و کلاغ و مانند است یا چیز دیگری، نکاتی وجود دارد که از بحث فعلی ما خارج است و بماند برای جای خودش.
3. در این جا سؤالی مطرح می‌شود که آیا انسان، حتی زمانی که در معرض کشته‌شدن قطعی قرار می‌گیرد، باز هم نباید از خود دفاع کند و باید به کشته شدن تن دهد؟ البته منظورم دفاعی است که منجر به قتل مهاجم شود. حکم عقل و نقل این است که خیر، این‌جا مجاز، بلکه لازم است از خود دفاع کند و اگر در این دفاع، چاره‌ای جز قتل مهاجم ندارد، این اقدام مجاز می‌شود. در توضیح باید عرض کنم که دو احتمال وجود دارد. اول این‌که قابیل به یقین می‌دانسته که برادرش او را می‌کشد و باز از قتل او خودداری کرده است که در این حالت باید دید آیا اقدام هابیل برای ما حجت است و باید مطابق آن عمل کرد؟ در پاسخ می‌گوییم خیر، اعمال هابیل، با این‌که فرزند خلفی بوده است، حجت نیست، چرا که نَه رسول بوده است و نَه نبی و نَه در زمره سایر حجج الهی. اما به نظر حقیر احتمال دوم، مقبول‌تر است و آن این که او باور نمی‌کرده که توسط برادرش کشته می‌شده، لذا مجاز هم نبوده که او را به قتل برساند، در نتیجه سعی کرده راه‌گزیری پیدا کند و با این سخن‌ها قصد داشته قابیل را از تصمیمش منصرف کند که اگر این کار را بکنی، گناه من و تو، وبال گردن تو می‌شود، جزء ظالمین می‌شوی و مسحق عذاب الهی و از این دست حرف‌ها، اما قابیل به این هشدارها و نصیحت‌ها گوش نداده و ناغافل او را کشته است. این احتمال قابل قبول‌تر است.
4. و اما در آیه 32 می‌فرماید که به همین دلیل است که بر بنی‌اسرائیل مقرر کردیم که کشتن یک فرد، مانند کشتن همه مردم است. معمولاً «جمیعا» را «همگی» معنا می‌کنند که معنای درستی نیست، چرا که اگر کسی، کس دیگری را بکشد، همه را نکشته است، بلکه نهایت باعث مرگ و نابودی عده‌ای، ولو قابل ملاحظه شده است. مثلاً نسل او را که ممکن بوده بعد مرگ قاتل ایجاد شود، نابود کرده است. شاید بتوان مرگ غیر بیولوژیکی یا به عبارتی مرگ روحی بازماندگان را هم در زمره منظور آیه به حساب آورد، ولی این‌که بگوییم همه را کشته است، عجیب است و توجیهاتی که بزرگان آورده‌اند، چندان قوی نیست، اما در بخش روایات خواهیم دید که امام معصوم علیه‌السلام، به این مسأله پاسخ داده‌اند و جمیعا را به نوعی دیگر توضیح داده‌اند. علی ای حال! منظور هر چه باشد، می‌توان گفت که آیه در صدد بیان حساسیت کشتن و احیا است. کشتن یک فرد، فقط کشتن یک فرد نیست که به حساب ریاضیات بگویی کم است، خیر! خیلی زیاد است و احیا کردن یک نفر هم امر ساده و غیر مهمی نیست که به حساب ریاضیات بگویی، فقط یک نفر بوده است، خیر خیلی مهم است.
5. نکته بعدی این‌که دو مورد از کشتن استثنا شده است. یکی «نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ» و دیگری افساد فی الأرض. حکم مفسد فی الأرض، حکمی قرآنی است، اما این‌که مفسد فی الأرض کیست؟ چه شرایطی دارد؟ و چه کسی اجازه دارد حکم الهی را درباره او اجرا کند، خودش بحث مفصل و مستقلی است که فعلاً از موضوع مورد بحث ما خارج است و إن شاء الله در جای مناسبی به آن خواهیم پرداخت.
6. استثنا بعدی، «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ» است که به موضوع مورد بحث ما بر می‌گردد. این مورد اشاره به قصاص دارد که اگر کسی، کس دیگری را کشت، ممکن است کشتن او جایز باشد و در حکم «قتل الناس جمیعا» نیست. همین مورد قرینه‌ای است بر این‌که ترجمه آقایان از این جمیعا، اشتباه است، چرا که همان توجیهات این‌جا جواب نمی‌دهد. مثلاً اگر منظور از جمیعاً، از بین رفتن نسل احتمالی او که قرار بوده بعد از مرگ او متولد شوند، باشد، در قصاص هم مطرح است و کشتن این جا هم، ولو به مجوز الهی باشد، در حکم قتل جمیعا است. علی ای حال! می‌گذریم و خواهیم دید که معصوم علیه‌السلام، آن را به گونه دیگری توضیح داده است. در این جا چند سؤال مطرح می‌شود. یکی این‌که آیا پاسخ همه کشتن‌ها، کشتن کسی عوض او است؟ که قبلا دیدیم و بعداً مفصلاً بیش‌تر خواهیم دید که خیر، شرایطی دارد و از جمله آن این است که فقط شامل قاتل می‌شود و نَه کس دیگری. یا حکم قتل عمداً و خطأً فرق دارد و احکامش متفاوت است و قس علی هذا. یا اگر قصاص از روی عدوان باشد، جایز نیست.
7. سؤال بعدی این است که این آیه تصریح دارد که این حکم برای بنی‌اسرائیل مقرر شد، حال آیا این حکم برای امت نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله هم جاری است؟ این آیه سکوت دارد و مطلبی نگفته است. البته اگر مطلبی در این زمینه نداشتیم، نوبت به اصول عملیه، مثلاً استصحاب می‌رسید. ما در یکی از تنبیهات استصحاب که در اواخر کفایه بود و خاطرم نیست کدام تنبیه بود، بررسی کردیم که آیا احکام امت‌های گذشته به امت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قابل استصحاب هست یا خیر و دیدم که دلایل قائلان به آن تمام نبود و نمی‌شد آن‌ها را استصحاب کرد، لذا اگر آیه و روایت دیگری نداشتیم، باید می‌گفتیم که این آیه در بیان حکمی مربوط به بنی‌اسرائیل است و معلوم نیست به ما ربط داشته باشد. اما در آیه قصاص دیدیم و در آینده بیش‌تر خواهیم دید که این حکم برای امت اسلامی هم مقرر شده است و در نتیجه اصلاً نوبت به اصول عملیه و استصحاب نمی‌رسد.
8. و نکته آخر این‌که الله تعالی پیش‌بینی می‌کند که بنی‌اسرائیل به حکم الهی توجه نکرده و در کشتن دیگران، ولو به بهانه کشته شدن افرادی، اسراف یا همان زیاده‌روی می‌کنند، چیزی که در عصر جاهلی عربستان هم بود و می‌دانیم که تا این اواخر هم بود و متأسفانه اکنون هم هست. چیزی که نَه تنها تاریخ درباره بنی‌اسرائیل آن را به نمایش می‌گذارد، بلکه در سایر امت‌های شرقی و غربی و از جمله امت مدعی مسلمانی هم دیده‌ایم و می‌بینیم. ما در آخر آیه با هشداری مواجه هستیم که نسبت به اسراف در این امر دقت داشته باشیم و این خود دلیلی است که در جایز دانستن قتل دیگری، باید خیلی دقت و سخت‌گیری داشته باشیم.
نکات دیگری هم می‌توان درباره این آیه گفت، اما چون آیه مقرر شده بنی‌اسرائیل را بیان می‌کند، از آن می‌گذریم.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه