2. آیه 29 و 30 سوره نساء (بحث قصاص)

یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إلّا أنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أنْفُسَکُمْ إنَّ اللهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً (29) وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللهِ یَسیراً (30)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نخورید اموالتان را بینتان به باطل، مگر که باشد تجارتی بینتان از رضایت دو طرفِ از شما و نکُشید خودتان را، به یقین الله باشد به شما (مؤمنان به صورت خاص) همیشه بخشاینده. (29) و کسی که انجام می‌دهد آن را از روی دشمنی و ظلم، پس ملازم می‌کنیم او را آتشی و باشد آن بر الله آسان. (30)

شما که ایمان دارید! اموالتان را ما بین خودتان بنا حق مخورید، مگر معامله‏ای بتراضی شما باشد، خودتان را نکشید که خدا با شما رحیم است (۲۹) هر که از روی تعدی و ستم چنین کند، بزودی او را بآتشی درون میکنیم و این برای خدا آسان است (۳۰)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اموال همدیگر را به ناروا مخورید- مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر، از شما [انجام گرفته‏] باشد- و خودتان را مکشید، زیرا خدا همواره با شما مهربان است. (۲۹) و هر کس از روی تجاوز و ستم چنین کند، به زودی وی را در آتشی درآوریم، و این کار بر خدا آسان است. (۳۰)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اموال یکدیگر را در میان خود به باطل (از راه نامشروع) مخورید مگر آنکه تجارتی از روی رضایت میان شما انجام یابد، و خودکشی نکنید و همدیگر را نکشید، و خود را به هلاکت گناه نیفکنید که همانا خداوند همواره به شما مهربان است. (۲۹) و کسی که آن را (خوردن مال غیر و کشتن نفس را) از روی تجاوز (از حکم خدا) و ستم (به خویشتن یا دیگران) به جا آورد به زودی او را در آتشی (سوزان) وارد می‏کنیم و حرارتش را به او می‏چشانیم، و این بر خدا آسان است. (۳۰)

با توجه به قرارمان، در این آیه از قسمت‌هایی که درباره اموال یتیم و تجارت است می‌گذریم و می‌گذاریم برای جای خودش و فقط مطالب مربوط به ما نحن فیه را بررسی می‌کنیم. با این‌که به بحث ما مربوط نیست، اما خوب است اشاره کنم که در تعداد زیادی از قرائات، از جمله قرائت حفص از عاصم، «تجارة» با تنوین فتح است و در تعداد زیادی از قرائات با تنوین ضم که فعلا مورد بحث ما نیست و بماند برای جای خودش.
1. آیه تصریح می‌کند که «لا تَقْتُلُوا أنْفُسَکُمْ». اگر انفسکم را به خودِ خود معنا کنیم، یعنی خودتان را نکشید و در این صورت ربطی به قصاص نفس ندارد و مربوط به خودکشی می‌شود. اما اگر نفس را فقط به خود معنا کنیم، دامنه‌اش گسترده می‌شود و شامل خود و دیگرانی که حداقل هم‌کیش و آیین، بلکه شاید هم‌قبیله‌ای، هم‌شهری‌ و … هستند را هم در بر می‌گیرد و در این صورت چه بسا همه انسان‌ها را در بر بگیرد.
2. به قرینه آیه بعد معلوم می‌شود این آیه حصر در خودکشی ندارد، چرا که شاید بتوان ظلم را در خودکشی دخیل دانست، اما عدوان معمولاً در آن وارد نمی‌شود.
3. تا جایی که من سراغ دارم، روایت معتبری در توضیح این عبارت نیست، لذا با توجه به اهمیت جان همه موجودات و به خصوص انسان‌ها و نیز آن‌چه عرض شد، حقیر ترجیح قطعی می‌دهم بازترین دامنه آن را بگیرم و بگویم الله تعالی دستور می‌دهد که حق ندارید هیچ انسانی را بکشید و اگر کسی انسانی را از روی عدوان یا ظلم کشت، او را ملازم آتش می‌کنم که این وعده عذاب، ظهور در حرمت این کار دارد.
4. این قید ظلم وعدوان هم مهم و البته طبیعی است. بالأخره گاهی انسان‌ها مجبور به کشتن دیگری هستند. مثلاً انسانی می‌خواهد انسان دیگری را بکشد، طبیعی است که او باید از خود دفاع کند و در این دفاع ممکن است، فرد مهاجم کشته شود، یا برای نجات از مهاجم، چاره‌ای جز کشتن او نباشد. در این‌جا معلوم است که این قتل از روی عدوان و ظلم نیست، از روی ناچاری و برای حفظ جان است که اتفاقاً حفظ جان هم در همین عبارت «لا تَقْتُلُوا أنْفُسَکُمْ» هست، چرا که یکی از مصادیق آن این است که خودتان را هم به کشتن ندهید.
5. اما نکته تکمیلی این‌که بنا بر این آیه، حتی اگر کسی قصد کشتن ما را کرد، باز هم ما مجاز به کشتن او نیستیم، بلکه شرعاً تنها موظف هستیم، جان خود را در امان نگه‌داریم و اگر این کار با غیر کشتن مهاجم عملی است، واجب شرعی است که از کشتن او پرهیز کنیم.
6. همین‌طور اگر فردی کاری کرد و دشمنی ما را برانگیخت و ما او را کشتیم، قطعاً از مصادیق قتل از روی ظلم و عدوان است و مستحق عذاب الهی هست.
7. حالا این آیه را با آیه قبل، در کنار هم داشته باشید و به این عرض من دقت بفرمایید که کسی، فردی را به قتل رساند و شرایط قصاص هم بود و اولیای دم، ترجیح دادند مطلوب الله تعالی را که عفو و گذشت است، رد کنند، اما نیت و قصد درونیشان انتقام‌جویی و دشمنی است که با قاتل ایجاد شده، این به وضوح از مصادیق عدوان است و با این حساب به قصاص‌کننده هم، وعده آتش داده شده است. پس اگر کسی هم اصرار دارد قصاص را اجرا کند، لازم است دقت کند که از روی انتقام‌جویی یا همان دشمنی و مانند آن نباشد و باز باید دقت کند شیطان او را فریب ندهد و بهانه‌ای بتراشد تا قصاص را اجرا کند، در حالی که قصد درونی و واقعیش چیز دیگری باشد. به عبارت دیگر ممنوعیت قتل از روی عدوان، همه جا جاری است، چه در قتل ابتدایی و چه در قتل به قصاص.
8. حالا ممکن است کسی پای تخصیص یا تخصص را وسط بکشد و بگوید که قصاص از این دستور کلی که حرمت کشتن افراد به ظلم و عدوان است، تخصیص می‌خورد یا تخصصاً خارج می‌شود. در جواب باید عرض کرد که آیا شرایط تخصیص و تخصص محرز است؟ اصلاً علت چیست؟ ممکن است بگوید که وقتی عزیزی از انسان کشته شد، انسان ذاتاً قصد انتقام‌جویی دارد و این دلیلی بر مدعای ما است. در جواب عرض می‌کنم که گیرم اکثر انسان‌ها انتقام‌جو باشند، یا به عبارت دیگر تمایل داشته باشند، خون را با خون بشوید، آیا این دلیل بر حقانیت این خصیصه است؟ به نظر حقیر خیر، شما را نمی‌دانم، خود دانید. در ضمن اگر غالب انسان‌ها در چیزهای دیگری میل به چیزی داشتند، حاضر هستند همین حرف را بزنند؟ بعید می‌دانم. معمولاً آن‌چه با میل و طبعشان یا شهرت نظر فقها موافق باشد، با آن موافق هستند، اما آن‌جا که نباشد، زیر سبیلی رد کرده، یا توجیه می‌کنند. جمع‌بندی این‌که این آیه عملاً قصاص را قید می‌زند و معلوم می‌شود که قصاص مجاز است، اما شرایطی دارد که چند تایی را در خود آیه قصاص گفت، یکی را هم این‌جا بیان کرده است که قصد عدوان و ظلم نباشد و تعدادی را هم در آیات بعد خواهیم دید و خلاصه شارع مقدس به واسطه کلام خود و فرمایشات معصومین علیهم‌السلام، هی دارد شرایط را زیاد می‌کند و عملاً مصادیق جواز قصاص را محدود می‌کند.
9. پس تا این‌جا قصاص مجاز شد، به شرطها و من شروطها این است که (1) بین مقتول و قصاص شونده، تناسب وجود داشته باشد. (2) عفو مطلوب الله تعالی است، نَه قصاص. (3 و 4) اتباع معروف و ادای به احسان رعایت شود که بعداً معلوم می‌کنیم چیست. (5) از روی ظلم و عدوان یا به عبارت فارسی، از روی اتقام‌جویی و دل‌خنکی و مانند این‌ها نباشد.
10. نکته یکی مانده به آخر هم در عبارت «وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللهِ یَسیراً» است. به نظر می‌رسد منظور از این عبارت این است که الله تعالی در عذاب این نوع از تخطی، یعنی هر نوع کشتن به ظلم و عدوان، تخفیف و سهل‌گیری ندارد و به راحتی این عذاب را بر متخلف از این دستور اعمال می‌کند. در ما نحن فیه، این نشان می‌دهد که اگر کسی شک کرد هدف از قصاص، انتقام‌جویی و مانند آن است، بهتر و بلکه شاید لازم است از قصاص بگذرد که خدای نکرده گرفتار عذاب الهی نشود، چرا که او در عذاب خاطی این موضوع، تخفیف و تسهیل ندارد.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه