حدیث 35042

35042- 2-[1] وَ عَنْ عَلیِّ بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أبی‌حَمْزَةَ عَنْ أحَدِهِما ع قالَ: أُتی رَسولُ اللهِ ص فَقیلَ لَهُ یا رَسولَ اللهِ قَتیلٌ فی جُهَینَةَ-[2] فَقامَ رَسولُ اللهِ ص یمْشی حَتَّی انْتَهَی إلَی مَسْجِدِهِمْ قالَ وَ تَسامَعَ النّاسُ فَأتَوْهُ فَقالَ مَنْ قَتَلَ ذا قالوا یا رَسولَ اللهِ ما نَدْری فَقالَ قَتیلٌ بَینَ الْمُسْلِمینَ لا یدْرَی مَنْ قَتَلَهُ وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ لَوْ أنَّ أهْلَ السَّماءِ وَ الْأرْضِ شَرِکوا فی دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ رَضوا بِهِ لَأکَبَّهُمُ اللهُ عَلَی مَناخِرِهِمْ فی النّارِ- أوْ قالَ عَلَی وُجوهِهِمْ.
وَ رَواهُ الصَّدوقُ فی عِقابِ الْأعْمالِ عَنْ أبیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أبی‌عُمَیْرٍ مِثْلَهُ[3]
مُحَمَّدُ بْنُ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإسْنادِهِ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیْرٍ مِثْلَهُ[4].
——————————
[1]– الکافی 7- 272- 8.
[2]– جهینة- قبیلة.” القاموس المحیط (جهن) 4- 211″.
[3]– عقاب الأعمال- 328- 1.
[4]– الفقیه 4- 97- 5170.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از محمد بن ابی‌عمیر از منصور بن یونس از ابوحمزه الثمالی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
شیخ صدوق هم شبیه این حدیث را دو جا روایت کرده است.
1. از پدرش از سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسین بن سعید الاهوازی از ابن ابی‌عمیر به باقی سند.
2. به طریق خود در الفقیه به محمد بن ابی‌عمیر که معتبر درجه یک است، به باقی سند
که این دو طریق هم معتبر درجه یک است.
* * *
علامه مجلسی: حسن أو موثق (مر).
* * *
مجلسی اول: فی الموثق کالصحیح کالشیخین (رو).

1. ابوحمزه الثمالی این حدیث را از احدهما روایت کرده است. ایشان چهار امام را درک کرده و از ایشان روایت نموده است، امام سجاد تا امام کاظم علیهماالسلام. روایات او از امام سجاد و امام کاظم علیهماالسلام خیلی کم است، اما از دو امام دیگر متعدد است. قاعدتا در این روایت و اکثر روایات ما، وقتی عن احدهما می‌گویند، یا امام باقر است یا امام صادق علیهماالسلام که به صادقین مشهور هستند.
2. ابتدای روایت، ماجرای مقتولی در مسجدِ قبیلۀ جهینه است و حضور حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و اجتماع بعضی از مردم در آن‌جا که نکته خاصی در ما نحن فیه ندارد.
3. از ادامه روایت معلوم می‌شود که فردی در جامعه مسلمانان کشته شده و قاتلش معلوم نیست و نبی مکرم اسلام از این موضوع اظهار تأسف و تعجب می‌کنند.
4. پیامبر در ادامه قسم می‌خورند و می‌فرمایند که اگر اهل آسمان و زمین، در کشتن مسلمانی شریک باشند، یا حتی از این کشته شدنش رضایت داشته باشند، باید خود را آماده عذاب سختی الهی کنند. خوب دقت کنید، حتی کسی که راضی به قتل مسلمانی بوده، باید خود را آماده عذاب سختی کند. همه می‌دانیم، مسلمان کسی است که ولو به ظاهر، اظهار مسلمانی کند. در نتیجه دیگران هم باید او را مسلمان بدانند. پس نَه تنها نباید او را کشت، بلکه حتی از کشتنش هم نباید راضی بود. حتی اگر به دلیلی چاره‌ای در کشتن او نبود، حداقل نباید از کشته شدن او خشنود بود. ما این ماجرا را در جنگ‌های امیر مؤمنان سلام‌الله‌علیه می‌بینیم. ایشان تا جای ممکن از وقوع جنگ فرار می‌کردند، تا جایی که بعضی گفته‌اند ایشان را متهم به ترس کردند و سرزنش نمودند. وقتی هم که جنگ رخ داد، ایشان از کشته شدن مخالفان خود مغموم بودند. مخالفان که بودند؟ کسانی که بر امام زمان خود شمشیر کشیده بودند و اگر دستشان می‌رسید، چه بسا امام زمانشان را هم می‌کشتند. اما همین‌که مسلمان بودند، حتی طاغی بر امام زمانشان، کشته‌شدنشان موجب مغموم شدن امام علیه‌السلام شد. حالا ببینید چه افرادی به ظاهر مسلمان بودند و کشته شدند و عده‌ای نَه تنها به دل خشنود شدند که این خشنودی خود را اظهار هم کرده‌اند. هم در تلفات جنگ تحمیلی و گزارشات و خاطرات آن می‌بینیم و هم در غیر جنگ. بگذریم.
5. در این‌جا خوب است به نکته‌ای اشاره کنم که بسیار مهم است. در گذشته‌ها، حتی در جنگ‌ها، بیشتر کشتن‌ها نفر به نفر بوده است و این می‌توانسته کشتن را تا حدودی هوشیارانه کند، یعنی قاتل بداند چه کسی را می‌کشته و آیا چاره‌ای جز کشتن او هست یا خیر، اما در آن زمان‌ها، هم کشتن‌های جمعی کمابیش بوده و هم هر چه جلوتر آمده‌ایم، کشتن‌های جمعی بیش‌تر شده است. بمب‌ها، موشک‌ها، خمپاره‌ها، مین‌ها و … همه از مصادیق کشتن‌های غیرهوشیارانه است. این‌ ابزارها هم جمعی می‌کشد و هم جمعی را می‌کشد که چه بسا خیلی از این افراد شایسته کشته شدن نباشند. این‌ها محل تأمل است. حتی در گذشته، وجود منجنیق‌ها و حتی ساده‌تر از آن تیراندازی‌های جمعی تیراندازان به سوی دشمن، قابلیت تشخیص نداشته‌اند. هم دشمنِ مسلح که قصد کشتن داشته را می‌کشته، هم آن را که به زور آورده بودند و قصد فرار یا احمال در جنگ را داشته می‌کشته، هم نیروهای پشتیبانی و امدادی و … را می‌کشته. در همین جنگ تحمیلی خودمان، آن‌ها شهرهای ما را می‌زدند، ما هم پس از مدتی مقابله به مثل کردیم و… .  آیا ما شرعاً مجاز به استفاده از این ابزار و روش‌ها هستیم؟ واقعاً ماجرا پیچیده است.
6. نکته دیگر درباره عبارت «لَأکَبَّهُمُ اللهُ عَلَی مَناخِرِهِمْ فی النّارِ» و «أوْ قالَ عَلَی وُجوهِهِمْ»، بارها در شرح احادیث گفته‌ام که این دست عبارات را نباید به معنای ظاهری آن برداشت کنیم و مثلاً بگوییم حتماً او را بر بینی اش یا بر چهره‌اش در آتش سرنگون می‌کند. نمی‌خواهم بگویم قطعاً چنین چیزی نیست، بلکه عرضم این است که قرار نیست حتماً این‌گونه باشد. این‌ها را می‌توان اصطلاحی معنا کرد. یعنی او را به سختی و با حقارت عذاب می‌کند. مثالی از فارسی عرض کنم که مطلب واضح‌تر شود. کسی می‌گوید فلانی، دُم فلانی را گرفت و از مجلس بیرونش انداخت. همه می‌دانیم که انسان دُم ندارد که بخواهد دمش را بگیرند یا حتماً پرتابش کنند، خیر، یعنی از مجلس بیرونش کرد، حتی ممکن است با حرفی این کار را کرده باشد.
7. نکته بعدی هم درباره تشکیک یکی از روات در دو یا چند عبارت است. با روایات غیر معتبر که کاری نداریم، اما گاهی حتی در روایات معتبر هم با این تشکیک‌ها مواجه می‌شویم و هر چند تعدادشان زیاد نیست و بسیار اندک است، اما امری غیر عادی هم نیست. می‌دانیم که راویان حدیث همیشه، عبارات را نمی‌نوشتند، حتی عین جملات را حفظ نمی‌کرده‌اند، بلکه نقل به معنا می‌کرده‌اند. یا حتی انسانی که دقیق هم باشد، ممکن است فحوای کلام را به عینه به یاد داشته باشد، یا حتی بسیاری از عبارات را هم در ذهن داشته باشد، اما ممکن است عبارت یا عباراتی را شک کند. اتفاقا بعضی از این موارد نشان می‌دهد که روات در نقل حدیث حساس بوده و اگر در چیزی شک داشتند، آن را بیان می‌کردند. حتی ممکن است یک راوی دو روایت دیده که قسمتی از آن متفاوت بوده و هر دو را ادغام کرده و قسمت متفاوت را تفکیک کرده است.
8. این را هم اضافه کنم که گاهی این تشکیک‌ها، مانند مورد همین روایت، تفاوتی در معنا و مفهوم نداشتند که خب! مسأله‌ای نیست، اما گاهی ممکن است معانی متفاوتی داشته‌اند. در این دست موارد باید دقت کرد. در بسیاری از موارد، این تشکیک‌هایِ با معانی مختلف، ممکن است موجب اسقاط شود، یعنی اگر نتوانیم یکی را بر دیگری ترجیح دهیم و وزن هر دو یکی باشد، تساقط لازم باشد. ممکن است هم نباشد. فتأمل.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه