حدیث 35181

35181- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقوبَ عَنْ عَلیِّ بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیْرٍ عَنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ وَ ابْنِ بُکَیْرٍ وَ غَیْرِ واحِدٍ فی حَدیثٍ أنَّ عَلی بْنَ الْحُسَینِ ع قیلَ لَهُ إنَ[2] مُحَمَّدَ بْنَ شِهابٍ الزُّهْری اخْتَلَطَ عَقْلُهُ فَلَیسَ یتَکَلَّمُ فَخَرَجَ حَتَّی دَنا مِنْهُ فَلَمّا رَآهُ مُحَمَّدُ بْنُ شِهابٍ عَرَفَهُ فَقالَ لَهُ عَلی بْنُ الْحُسَینِ ع ما لَکَ قالَ وُلّیتُ وِلایَةً فَأصَبْتُ دَماً قَتَلْتُ رَجُلاً فَدَخَلَنی ما تَرَی فَقالَ لَهُ عَلی بْنُ الْحُسَینِ ع- لَأنا عَلَیکَ مِنْ یأْسِکَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ أشَدُّ خَوْفاً مِنّی عَلَیکَ مِمّا أتَیتَ ثُمَّ قالَ لَهُ أعْطِهِمُ الدّیَةَ قالَ قَدْ فَعَلْتُ فَأبَوْا قالَ اجْعَلْها صُرَراً ثُمَّ انْظُرْ مَواقیتَ الصَّلاةِ فَألْقِها فی دارِهِمْ.
وَ رَواهُ الشَّیْخُ بِإسْنادِهِ عَنْ عَلیِّ بْنِ إبْراهیمَ مِثْلَهُ[3].
——————————
[1]– الکافی 7- 296- 3.
[2]– فی المصدر- هذا.
[3]– التهذیب 10- 163- 653.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از محمد بن ابی‌عمیر از هشام بن سالم و عبدالله بن بکیر و غیر واحد روایت کرده است که هر چند غیر واحد ابتداء مجهول هستند، اما اولاً به واسطه ابن ابی‌عمیر توثیق می‌شود و ثانیاً در عرض ثقات درجه یک هستند. سایرین هم از ثقات درجه یک هستند.
شیخ الطائفه هم شبیه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به علی بن ابراهیم القمی که معتبر درجه یک است، به باقی سند الکافی روایت کرده است.
شاید بتوان این حدیث رااز مصادیق شهرت روایت، ولو نسبی، در عصر ابن ابی‌عمیر دانست.
* * *
علامه مجلسی: حسن (مر).

این حدیث که تنها حدیث معتبر این باب هم هست، به نظر من نکته بسیار مهمی دارد که فکر کنم پیش از این هم مشابه آن را داشتیم، اما اگر هم داشتیم، شاید به این صراحت نبوده است.
ابتدا معنای حدیث را مرور کنیم. آمده است که به امام سجاد علیه‌السلام گفته شد که محمد بن شهاب الزهری، عقلش قاطی کرده است و صحبت نمی‌کند. ایشان خارج شدند، تا نزدیک او رسیدند و محمد بن شهاب، ایشان را شناخت. امام سجاد علیه‌السلام به او فرمودند که تو را چه شده است؟ او در جواب گفت که ولایتی پیدا کردم و خونی ریختم و فردی را کشتم و از این جهت چنین شده‌ام. امام علیه‌السلام فرمودند که آن‌چه من از یأس تو از رحمت الهی می‌بینم، برای من ترسناک‌تر است از آن‌چه انجام دادی. سپس فرمودند که دیه را به آن‌ها بده. گفت که انجام دادم، اما ابا کردند و نپذیرفتند. فرمودند آن را در کیسه‌ای قرار بده و به اوقات نماز نظر کن و در خانه‌شان بیانداز.
خب! حالا چند نکته خدمتتان عرض کنم.
1. نکته اول، به نوعی مربوط به فهم حدیث قبل هم می‌شود. در این حدیث «اخْتَلَطَ عَقْلُهُ» آمده است، اما با ملاحظه حدیث معلوم می‌شود که این زوال عقل همیشگی نیست. این محمد بن شهاب که گفته شده است «اخْتَلَطَ عَقْلُهُ»، در برخورد با امام علیه‌السلام خیلی هم عاقلانه رفتار می‌کند و سخن می‌گوید. با توجه به متن حدیث هم نمی‌شود ادعا کرد که در صدد ظاهرسازی و فریب بوده است. ظاهر این است که عذاب وجدان گرفته است و «اخْتَلَطَ عَقْلُهُ». پس می‌توان نتیجه گرفت که مشتقات «خلط» در باب عقل، به معنای جنون همیشگی نیست. دوستان نجفی زحمت کشیدند و مجموعه‌ای کاربرهای این ریشه را در قرآن و تعداد معتنابهی روایت جمع کردند و با هم مرور کردیم. معلوم شد که «خلط عقل»، دامنه گسترده‌ای دارد و اتفاقا زوال دائم و کامل عقل، حداقل کاربرد غالب نیست و بیش‌تر ظهور در مخلوط عقل و غیر عقل دارد. زمانی خوب است و زمانی چنان به هم می‌ریزد که مصداق جنون است. حتی ممکن است جنون، به معنای واقعی هم نباشد، کما این‌که در مورد محمد بن شهاب چنین بوده است، مگر قرینه‌ای مانند «ذهب عقله»، قرینه‌ای بر جنون دائم یا موقت یا رفت و برگشتی باشد.
2. این آقای محمد بن شهاب الزهری، از محدثین و فقهای مکتب خلفا است که به اعتراف رجالیون آن‌ها، هر حدیثی را که می‌شنید، جدای از این‌که از ثقه می‌شنیده، یا غیر ثقه، نقل می‌کرده است، چیزی شبیه احمد البرقی و مرحوم کشی و عیاشی خودمان، با این تفاوت که آن‌ها بر مبنای ما ثقه هستند و محمد بن شهاب، خیر.
در زمان بنی‌امیه می‌زیست و روابط خوبی با عبدالملک مروان، خلیفه اموی و جانشینان او داشت. معلم فرزندان خلیفه بود و قاضی القضات. زندگی اشرافی داشت و ملقب به لقب امیر بود. می‌گویند کتب زیادی تألیف کرده است که هنگام مرگش در خزائن خلیفه بود. اصالتا اهل مدینه بود و سال‌ها در آن‌جا زیست و احادیثی هم از امام سجاد روایت کرده است.
3. اما متن حدیث؛ مطلبی در این حدیث مبهم است و آن عبارت «فَعَلْتُ فَأبَوْا» است. یعنی انجام دادم، اما نپذیرفتند. یعنی خواستم دیه بدهم، اما قبول نکردند. اگر این قبول نکردن دیه، با میل و رغبت بوده که نیازی به اصرار برای پرداخت دیه و انداختن در خانه نیست، مگر آن‌که یا ورثه مقتول از مقام و جایگاه او ترسیده‌اند و دیه را نگرفته‌اند، یا نپذیرفته‌اند که او قاتل است، یا اگر قاضی بوده، در حکمش اشتباه کرده و قس علی هذا.
4. علی ای حال! امام نمی‌فرمایند باید قصاص شوی، پس یا باید بگوییم شرایط قتل عمد نبوده و فقط شامل دیه می‌شده است، یا اگر شرایط قتل عمد بوده، از منظر امام سجاد علیه‌السلام قصاص اصل نیست و پرداخت دیه کافی است که این موافق نظر ما است و پیش از این، بارها بحث کرده‌ایم.
      در ضمن فراموش نکنیم که در شرایط عادی، قصاص و دیه به عهده خود قاتل است و نَه آمر، لذا قاعدتا خود محمد بن شهاب، آن فرد را کشته است، و الا امام علیه‌السلام نمی‌فرمودند به این نحو دیه را به اولیای مقتول بده. البته ممکن است او حکم داده و فردی به دستور او، فرد را کشته و این فرد عامل قتل، به جهت این‌که به دستور قاضی بوده، از قصاص و دیه معاف است و حالا باید دیه از بیت‌المال داده شود و پرداخت آن به عهده حاکم شرع آن‌جا، یعنی همین محمد بن شهاب باشد. نمی‌دانم فقه مکتب خلفا چیست، اما در فقه ما، تفصیل دارد که فعلا محل کلام ما نیست.
5. اما این‌که می‌فرمایند به اوقات نماز نظر کن و در خانه‌شان بنداز، شاید برای این است که معمولا در آن ایام، به هنگام نماز، خانه‌ها خالی می‌شد و اگر کسی چیزی داخل خانه می‌انداخت، معلوم نبود چه کسی است و فرض اهل خانه این بوده که حق آن‌ها است که فردی نخواسته شناخته شود. همین‌طور به جهت خالی بودن خانه، کسی نبوده که از بیم یا تعارف، یا هر چیز دیگری بخواهد مال را به او بازگرداند.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه