حدیث 35027
35027- 7-[1] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنانٍ عَنْ أبیالْجارودِ عَنْ أبیجَعْفَرٍ ع قالَ: ما مِنْ نَفْسٍ تُقْتَلُ بَرَّةٍ وَ لا فاجِرَةٍ إلّا وَ هیَ تُحْشَرُ یوْمَ الْقیامَةِ مُتَعَلِّقَةً بِقاتِلِهِ بیَدِهِ الْیُمْنَی وَ رَأْسُهُ بِیَدِهِ الْیُسْرَی وَ أوْداجُهُ تَشْخُبُ دَماً یَقولُ یا رَبِّ سَلْ هَذا فیمَ قَتَلَنی فَإنْ کانَ قَتَلَهُ فی طاعَةِ اللهِ أُثیبَ الْقاتِلُ الْجَنَّةَ وَ أُذْهِبَ بِالْمَقْتولِ إلَی النّارِ- وَ إنْ قالَ فی طاعَةِ فُلانٍ قیلَ لَهُ اقْتُلْهُ کَما قَتَلَکَ ثُمَّ یفْعَلُ اللهُ فیهِما بَعْدُ مَشیئَتَهُ.
وَ رَواهُ الصَّدوقُ فی عِقابِ الْأعْمالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ موسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أبینَجْرانَ وَ[2] مُحَمَّدِ بْنِ سِنانٍ عَنْ أبیالْجارودِ مِثْلَهُ[3].
——————————
[1]– الکافی 7- 272- 3.
[2]– فی نسخة- عن” هامش المخطوط”، و کذا المصدر.
[3]– عقاب الأعمال- 327- 5.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از محمد بن سنان از ابوالجارود، زیاد بن منذر روایت کرده است که این طریق حداقل به واسطه محمد بن سنان که از مشاهیر کذابون است، معتبر نیست. ابوالجارود از ثقات مشروط است.
شیخ صدوق هم شبیه این حدیث را از محمد بن موسی بن متوکل از محمد بن یحیی العطار احمد بن محمد بن عیسی ااشعری از حسین بن سعید الاهوازی از عبدالرح0من بن ابینجران و محمد بن سنان از ابوالجارود روایت کرده است که هر جند محمد بن سنان از مشاهیر کذابون است، اما در عرض ابن ابینجران است که از ثقات درجه یک میباشد. ابوالجارود که از افرادی است که دو دوره زندگی داشته که با توجه به روایت ثقهای درجه یک مانند ابن ابینجران از او، قاعدتا مربوط به دوره هدایت و وثاقت او است. در نتیجه طریق این حدیث معتبر است.
* * *
علامه مجلسی: ضعیف (مر).
1. این حدیث هم حدیث جالبی است. کشتهشدگان، چه نیک باشند و چه فاجر، در آن دنیا گریبانگیر قاتلشان هستند و قاتلان در محضر عدل الهی مورد بازخواست قرار میگیرند. این مهم نیست که قاتل چه فکر میکند، بلکه باید پاسخگو باشد. آری! از در اطاعت الله تعالی بود، مأجور به بهشت است، اما اگر معلوم شود، در طاعت دیگری بوده است، ابتدا عذابی را که به مقتول وارد کرده تصفیه میکند و تازه گرفتار مشیت الهی میشود.
2. نکته دیگری که از این روایت معلوم میشود اینکه واقعا اگر الله تعالی بپذیرد که کسی، کس دیگری را به جهت اطاعت از الله تعالی به قتل رسانده، نَه تنها کار بدی نکرده است که اتفاقاً مستحق بهشت است و مقتول مستحق عذاب الهی.
3. در اینجا باز هم بازگشتی کنیم به آیه قصاص و اینکه دیدیم مطلوب الله تعالی، عفو است. اینجا هم این سؤال را مطرح میکنم که تا وقتی امکان عفو و گذشت از قصاص هست، کشتن قاتل به بهانه قصاص، اما به واقع به جهت عدوان و دلخنکی و …، آیا فی طاعة امر الله است؟! یا فی طاعة فلان که نفس است، میباشد؟ اینکه کسی به جهت انتقامجویی یا خنکشدن دلش، عفو نکند و به بهانه حکم قصاص، خواهان اجرای آن باشد، فی طاعة الله است، یا فی طاعة نفسه؟! فتأمل جدا!
4. شاید بتوان از این روایت برای مأمور و معذور هم استفاده کرد. اینکه کسی را به جهت دستور دیگری میکشند و میگویند من مأمور بودم و معذور، از نظر الله تعالی قابل قبول است؟ واقعاً برای من سؤال وجود دارد که چرا قضاتی که حکم قتل میدهند، اجرای آن را به دیگری وا میگذارند؟ مگر خودشان ناتوانند؟ دلِ دادنِ حکم قتل دارند، اما دل اجرای آن را ندارند. یکی دو نوبت بعضی دوستان سعی کردند که توجیهم کنند، اما خودشان هم قبول داشتند که عِرض خود میبرند و زحمت ما میدارند. عجیبتر این است که چرا افرادی اجرای حکم را تقبل میکنند. حتی اگر قاضی باور دارد که حکم قتلی که صادر کرده است، به حق است، که ممکن است هم باشد؛ چرا خودش اجرا نمیکند تا از ثواب آن بهره ببرد؟ یعنی این افراد از روی سخاوت میخواهند دیگران را در ثواب این کار شریک کنند؟ البته نمیخواهم بگویم اگر مجری قتل میدانست حکم درست است، کار اشتباهی کرده است، خیر! عرضم دو چیز است. اول اینکه روی سؤالهای قبل فکر شود و دوم اینکه اگر مجری قصاص، میدانست حکم نادرست است، یا احتمال متعارف میداد که نادرست است، چه باید بکند. البته فعلا از بحث ما خارج است و خودتان رویش کار کنید.
در اینکه مشیت الهی درباره کسی که فردی را در اطاعت دیگری کشته چیست، در روایات بعدی و از جمله خود روایت، مطالبی معلوم میشود.