حدیث 631

631- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإسْنادِهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ حَمّادٍ عَنْ حَریزٍ عَنْ زُرارَةَ قالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ ینامُ وَ هُوَ عَلَی وُضوءٍ أ توجِبُ الْخَفْقَةُ[2] وَ الْخَفْقَتانِ عَلَیهِ الْوُضوءَ فَقالَ یا زُرارَةُ قَدْ تَنامُ الْعَینُ وَ لا ینامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُنُ فَإذا نامَتِ الْعَینُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ وَجَبَ الْوُضوءُ قُلْتُ فَإنْ حُرِّکَ إلَی جَنْبِهِ شَیءٌ وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ قالَ لا حَتَّی یَسْتَیقِنَ[3] أنَّهُ قَدْ نامَ حَتَّی یَجیءَ مِنْ ذَلِکَ أمْرٌ بَیِِّنٌ وَ إلّا فَإنَّهُ عَلَی یَقینٍ مِنْ وُضوئِهِ وَ لا تَنْقُضِ[4] الْیَقینَ أبَداً بِالشَّکِّ وَ إنَّما تَنْقُضُهُ بِیَقینٍ آخَرَ.
——————————
[1]– التهذیب 1- 8- 11.
[2]– فی هامش المخطوط (منه قده) ما لفظه-” خفق- حرک رأسه و هو ناعس”. الصحاح 4- 1469.
[3]– فی هامش الأصل المخطوط (منه قده) ما نصه-” العجب من الشیخ علی فی شرح القواعد حیث أفتی بان ظنّ غلبة النوم کاف فی نقض الوضوء” راجع جامع المقاصد 3.
[4]– فی المصدر-” ینقض” و الحرف الأول من هذه الکلمة منقوط فی الأصل بنقطتین من فوق و من تحت.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسین بن سعید الاهوازی که معتبر درجه یک است، از حماد بن عیسی از حریز بن عبدالله از زراره بن اعین روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
البته حدیث مضمره است، اما با توجه به این‌که زراره از کسی غیر امام معصوم سؤال شرعی نمی‌کند، لذا اضمار در این حدیث مشکلی ایجاد نمی‌کند و مخاطب سؤال یا امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام است.
* * *
علامه مجلسی: صحیح مضمر، لا یضر الإضمار … (مل).

1. «خفقة» به معنای خواب سبک یا بهتر است بگوییم چُرت است. راوی می‌پرسد اگر فردی وضو داشت و یکی دو چرتی زد، وضویش از بین می‌رود؟ و امام علیه‌السلام هم پاسخ همین سؤال را می‌فرمایند.
2. اولین مطلبی که از این روایت معلوم می‌شود این است که فقط بعضی خواب‌ها ناقض وضو هستند، یعنی وضو را از بین می‌برند. کدام خواب‌ها ناقض وضو هستند؟ خواب‌هایی که چشم و گوش و دل، هر سه بخوابند. حالا این‌که نوم قلب چیست، عرض خواهم کرد. پس اگر چشم بسته شود، ولی گوش بشنود، مبطل وضو نیست. یا اگر هر دو بسته شوند، اما قلب نخوابیده باشد، باز هم مبطل وضو نیست.
3. راوی مسأله را دقیق‌تر می‌کند و می‌پرسد که اگر حرکتی اطراف او رخ داد و او نفهمید، چه؟ امام علیه‌السلام در پاسخ می‌فرمایند که خیر، ناقض وضو نیست، آن‌چه مهم است این است که فرد یقین کند که نوم القلب برایش رخ داده است. یعنی اگر یقین کرد، وضویش نقض شده، اما اگر شک داشت، خیر، لازم نیست به شکش توجه کند، چرا که یقین به وضو داشته است و حالا شک کرده است. از این‌جا می‌توان یک قاعده کلی را حداقل درباره وضو استنباط کرد که اگر کسی وضو داشت و به هر دلیلی شک در بقا یا نقض آن داشت، لازم نیست به شک خود عمل کند و لزوماً وضویش را تجدید کند. البته تجدید وضو خوب است و موافق احتیاط، اما شرعاً لزومی به این احتیاط نیست.
4. اما نوم القلب چیست؟ اگر بخواهیم تحت اللفظی معنا کنیم، خواب قلب، معادل مرگ است که قاعدتا این مورد نظر نیست. اما وقتی روایات مختلف را اعم از معتبر و غیر معتبر کنار هم می‌گذاریم، معلوم می‌شود نوعی خواب خیلی عمیق است که نَه دیده می‌بیند و نَه گوش می‌شنود. گوش که البته می‌شنود، یعنی سیگنال‌های صوتی وارد گوش می‌شود و اندام‌های صوتی تحریک هم می‌شود، مغز هم پالس‌ها را می‌گیرد، اما دستور عکس العمل نمی‌دهد، پس قاعدتا منظور از نشنیدن گوش، همان عکس العمل ناشی از صدا است. خب! حالا چقدر عمیق. مورد نظر است که ناقض وضو است؟ خوب دقت کنید. همین روایت، به نوعی شدت خواب را رتبه‌بندی می‌کند. مرحله اول خوابی است که چشم نمی‌بیند، اما گوش می‌شنود. مرحله عمیق‌تر، نَه چشم می‌بیند و نَه گوش می‌شود. مرحله سوم، بالاتر است، نَه تنها چشم نمی‌بیند و گوش نمی‌شنود و بلکه قلب هم خوابیده است. یعنی طبق این روایت، خوابیدن چشم و گوش، مساوی خوابیدن قلب نیست، خوابیدن قلب یک مرتبه بالاتر از نشنیدن گوش است. برای این‌که مطلب را خوب منتقل کنم، به این مثال عنایت کنید. فردی خواب است و خواب عمیقی هم دارد، خر و پف هم می‌کند. بچه‌ها هم سر و صدا می‌کنند. بزرگ‌ترها هم مشغول قیل و قال خودشان هستند، اما این فرد انگار نَه انگار، خوابِ خواب است، اما در این بین، اگر با صدای بلند، ولو خیلی بلند، او را صدا کنند، بیدار می‌شود، پس گوشش می‌شنود و عکس العمل هم دارد که بیدار شدن است، این حتی خواب مرتبه عمیقی است و خیلی صداها را نمی‌شنود، اما خواب گوش هم نیست، چرا که بالأخره صدای بلند را شنید. پس خواب گوش هم نیست، چه برسد به خواب قلب که یک مرتبه بالاتر است. به نظر می‌رسد، خواب قلب، چیزی شبیه کما، اغما، بی‌هوشی و خواب‌های خیلی عمیق است که هر چه طرف را صدا می‌کنیم، فریاد هم می‌زنیم، انگار نَه انگار. شاید تعداد این افراد زیاد نباشد، اما من یه نمونه‌اش را در منزل دارم. به نظر نوم قلب، این چیزها است که اتفاقاً خیلی هم به مرگ که به نوعی مترادف خواب قلب است. نزدیک است. عنایت داشته باشید که می‌دانیم که منظور از قلب قاعدتاً قوه عاقله است و نبود قوه عاقله، یا مراتب جنون است، یا کما و اغما و بی‌هوشی و خواب‌های بسیار عمیق و این دست چیزها. جنون که این‌جا مد نظر نیست، پس همان اغما و کما و بی‌هوشی و خواب بسیار عمیق و شبیه این‌ها می‌ماند.
فعلاً تا همین‌جا داشته باشد، وقتی به باب سوم رسیدیم، تعداد قابل ملاحظه‌ای روایت در باب نوم و نواقض وضو داریم و بحث را آن‌جا ادامه می‌دهیم، ببینیم این نظر مؤیداتی دارد، یا مخالف‌هایی دارد و خلاصه حرف همین است، یا باید تغییر کند.
پس فعلاً جمع‌بندی ما این شد که در بین خواب‌ها، فقط نوم القلب که توضیحش عرض شد، ناقض وضو است، تا ببینیم در باب سوم، به چه می‌رسیم.
5. نکته دیگری که از این روایت برداشت می‌شود این‌که امام اصرار عجیبی دارند که طرف حتی الامکان وضوی فرد را باطل نداند. این اصرار به حدی است که اگر آن را برای کسی تعریف کنید و نگویید حدیث است، احتمالا خیلی از متشرعین خواهند گفت که این حرف و اصرار از کسی است که خیلی هم تقید مذهبی به وضو و نماز و این‌ها ندارد. من که امتحان کردم و نتیجه همین بود. این اصرار عجیب این که خواب‌های درجه مختلف، مبطل وضو نیست، مگر آن حد اعلا، قابل تأمل است و به نوعی مؤید برداشت ما در بند قبل است که این خواب ناقض وضو، یک خواب عجیب و غریب و غیر متعارف است.
6. در ادامه، امام علیه‌السلام نکته‌ای می‌فرمایند که در اصل استصحاب هم مطرح شده است. امام علیه‌السلام می‌فرمایند که «لایَنْقُضِ الْیقینَ أبَداً بِالشَّکِّ وَ إنَّما تَنْقُضُهُ بِیقینٍ آخَرَ». در استصحاب بحث کردیم که بزرگان اختلاف کرده‌اند که آیا این دستور، صرفا برای وضو است، یا امام علیه‌السلام در صدد بیان دستوری کلی هستند. بعضی از بزرگان موافق بودند و بعضی مخالف. جمع‌بندی ما این بود که ایشان در صدد بیان یک دستورالعمل کلی حداقل در امور شرعی هستند که هیچ وقت هیچ یقینی با شک نقض نمی‌شود، بلکه فقط و فقط با یقین دیگر نقض می‌گردد و این قاعده منحصر به وضو نیست.
7. در این‌جا سؤالی مطرح می‌شود که آیا این خواب عمیق عجیب، انسان را از طهارت ظاهری خارج می‌کند؟ بستگی دارد. ممکن است حدثی از انسان رخ دهد، کما این که بعدا به آن خواهیم رسید و نکات مهمی را ذیل آن عرض خواهم کرد. هم‌چنین ممکن است انسان ظاهرش شوریده و نامنظم شود. مثلا کسانی که موهای بلندی دارند، یا افرادی مثل بنده که محاسن بلندی دارند، بارها تجربه‌اش را داشته‌اند که وقتی خواب عمیق برایشان حاصل می‌شود، وضعیت سر و صورتشان به هم می‌ریزد، گاهی چشمشان قی می‌کند، کنار دهانشان، به جهت رطوبتی که از دهان خارج شده، رنگ گرفته و خلاصه حالت مناسبی ندارد و در نتیجه تمایل ندارند در معرض دید دیگران قرار بگیرند و خودشان هم از این وضعیت ناراضی هستند و از این دست مسائل. این‌ها خودش نوعی آلودگی ظاهری است. اگر خاطرتان باشد، در بحث طهارت و نجاست گفتیم که نجاست ظاهری، دو قسم است، یکی جنبه بهداشت و سلامت دارد و دیگری جنبه اشمئزار و ناخشنودی جدی. این ژولیدگی سر و صورت، مصداق جدی اشمئزاز فرد است. حتی خیلی وقت‌ها بعد از خواب عمیق، سستی و کرختی بر انسان مستولی می‌شود و شستن مانند وضو است که می‌تواند این سستی و کرختی را از بین ببرد. شاید بتوان این‌ها را مصداق عدم طهارت ظاهری و روحی دانست، اما هنوز برای نتیجه‌گیری زود است.
این‌جا نکته‌ای را اضافه کنم که دست ما در مورد طهارت معنوی بسته است و صرفا از باب تعبد می‌توانیم آن را بپذیریم. البته به نظر می‌رسد، طهارت ظاهری و روحی، مقدمه طهارت باطنی و معنوی است و بدون این دو، نباید انتظار طهارت معنوی مورد نظر خالق متعال را داشت. توصیه‌های مکرر به طهارت در نصوص دینی، مؤید این نظر است.
8. نکته یکی مانده به آخر درباره این روایت، به عبارت «وَجَبَ الْوُضوءُ» مربوط می‌شود. وجب به معنای ثبوت و لزوم است و به نظر می‌رسد در این‌جا یعنی وضو لازم شده است که گفتیم ظهور در وجوب است و از این‌جا معلوم می‌شود که وضو، به نوعی جنبه وجوبی دارد، اما کجاها وجوب دارد، در این روایت چیزی معلوم نشده است و در آینده معلوم می‌شود. در ضمن معلوم می‌شود، در صورت احراز خواب عمیق از نوعی که گفته شد، وضوی قبلی نقض شده است. یک سؤال دیگر هم مطرح است. اصلا فرض کنیم کسی به اغما رفت، به کما رفت یا بی‌هوش شد و وقتی به حال عادی برگشت، دوش گرفت و خود را پاک و پاکیزه کرد. آیا باز هم یجب الوضوء؟ معلوم نیست. شاید بتوان گفت این یجب الوضو برای کسی است که نمی‌خواهد تا نمی‌تواند آن شست و شوی عالی‌تر را داشته باشد. خب! با مجبوریم صبر کنیم تا به باب سوم برسیم و حتی باب‌های بعدی را هم بررسی کنیم.
9. و اما نکته آخر درباره «إنما» است. در اصول فقه و مباحث الفاظ بحث مفصلی درباره ادات شرط داشتیم که یکی از آن‌ها، إنما بود و آن‌جا دیدیم که إنما همواره بیان‌گر حصر نیست، بلکه صرفاً در بیان تأکید است، مگر به قرینه‌ای معلوم شود که قصد بیان حصر هم دارد. پس «إنما»، یعنی مطمئناً، یعنی شک نکنید و مانند این‌ها. معمولاً در ادبیات فارسی، إنما را به «این است و جز این نیست» معنا می‌کنند که خود من هم همین‌گونه ترجمه می‌کنم، اما باید دقت کرد که این است و جز این نیست،‌ را باید یک‌جا خواند و معنا کرد که همان اطمینان با تأکید را بیان می‌کند، نَه این‌که جدا بخوانیم و بگوییم این است، تمام و بعد بگوییم جز این نیست که معنای حصر بدهد.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه