الحدیث 99 / 1

99/1- العیاشی، بإسناده: عن سعد بن عمر، عن غیر واحد ممن حضر أباعبدالله، و رجل یقول: قد ثبت دار صالح و دار عیسی بن علی … ذکر دور العباسیین، فقال رجل: أراناها الله خرابا أو خربها بأیدینا، فقال له أبوعبدالله علیه‌السلام: «لا تقل هکذا، بل یکون مساکن القائم و أصحابه، أما سمعت الله عز و جل یقول: وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَموا أنْفُسَهُمْ[1]
——————————
[1]. تفسیر العیاشی 2: 235 [ابراهیم، ح 49].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام غیر معتبر است.
این حدیث در تفسیر العیاشی (ج 2، ص 235) به صورت مرسل از فردی به نام سعد بن عمر از چند نفر که در محضر امام صادق علیه‌السلام بودند، به صورت مرسل روایت شده است که سند آن سه اشکال دارد. اول این‌که سعد بن عبدالله شناسایی نشد و در حکم مجهول است. دوم، چند نفر حاضر در مجلس امام صادق علیه‌السلام هم جهول هستند. و سوم این‌که طریق مرحوم العیاشی به سعد بن عمر هم معلوم نیست و در نتیجه طریق آن به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست.

با این‌که حدیث معتبر نیست، اما به بهانه آن، چند نکته‌ای را عرض کنم.
1- در یکی از نسخ، دار صالح و دار داود و عیسی بن علی نوشته شده است و در بعضی نسخ هم به جای قد ثبت، قد بنیت آمده است.
2- صالح، داود و عیسی، به همراه برادران دیگرشان، یعنی عبدالله، سلیمان، اسماعیل و عبدالصمد، فرزندان علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند که با برادرزاده خود، عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله، معروف به ابوالعباس السفاح بیعت کرده و بیش‌ترشان او را برای تشکیل حکومت یاری کردند.
ابوالعباس السفاح بعد از مرگ برادرش ابراهیم که ابراهیم امام مشهور شده است و قرار بود اولین خلیفه عباسی شود، به عنوان جانشین او انتخاب شد و نهایتاً به عنوان اولین خلیفه عباسی با او بیعت کردند. س‌ف‌ح در لغت به معنای جاری‌کننده و روان کننده است و سفاح، یعنی بسیار جاری‌کننده، اما در اصلاح معمولا به دو معنا به کار می‌رود. یکی از این معانی اصطلاحی، خون‌ریز است. کسی که بسیار خون جاری می‌کند. بعضی گفته‌اند که چون بسیار خون‌ریز بود و خون بسیاری از بنی‌امیه را ریخت، به این لقب مشهور شد. معنای دوم السفاح، بسیار بخشنده است. کسی که مال بسیار به دیگران جاری می‌کند. با توجه به شواهد تاریخی، به نظر می‌رسد لقب او برگرفته از همین معنای دوم است.
برداشت من این است که فرزندان علی بن عبدالله بن عباس که نامشان را عرض کردم، به اتفاق برادرزاده‌شان ابراهیم بن محمد بن علی، به صورت شورایی نهضت عباسیان را اداره می‌کردند و ابراهیم امام، به نوعی نمایندگی آن‌ها را داشت و فرد روی صحنه سیاست بود که بعد از مرگ او، این نمایندگی به برادرش ابوالعباس السفاح رسید و بعد از او هم نوبت به منصور الداونیقی برادر سوم آن‌ها رسید. این قدرن پشت پرده عباسیان در دوره‌های بعد هم کمابیش وجود داشت. البته در زمان افرادی مانند هارون، کم‌رنگ تر شد، اما در دوران بعضی از خلفا پرررنگ‌تر بود تا این‌که با وقوع حوادثی مانند سقوط بغداد به دست آل بویه و بعد از آن سلجوقیان و نیز حضور ترکان در معادلات سیاسی و نظامی دارالخلافه، این دست‌های پشت‌پرده بزرگان خاندان عباسی، دست‌خوش تغییراتی جدی شد.
3- صالح بن علی بن عبدالله که نامش در این روایت آمده است و به خانه او اشاره شده است، عهده‌دار ولایت شام و فلسطین و مصر شد و عملاً مسؤولیت سرکوب بازمانده بنی‌امیه که از شام به مصر گریخته بودند، به عهده او بود. مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی شام به دست او اسیر و کشته شد. صالح بن علی علاوه بر این که فردی، ادیب، شاعر و خطبی توانا بود، جنگاوری بزرگ هم بود که علاوه بر نبردهایش با بنی‌امیه، با سپاهیان بیزانس هم نبرهایی داشت که عموماً با پیروزی او همراه بود. او یکی از مؤثرترین افراد بنی‌العباس در استقرار خلافت بود و تا زمان منصور الدوانیقی، دومین خلیفه عباسی زنده بود و تا آن اندازه قدرت یافت که منصور الداونیقی نسبت به او که عمویش هم بود، بدگمان شد و او را به بغداد دعوت کرد. صالح بن علی ابتدا به دلیل بیماری عذر خواست، اما نهایتاً پذیرفت و به بغداد رفت و وقتی خلیفه بیماری او را دید، او را مرخص کرد. مورخین گزارش کرده‌اند که او بعد از این سفر در عانات در نواحی فرات که در راه بغداد به شام بود، فوت شد. البته بعضی هم مرگ او را در شام نوشته‌اند.
4- از عیسی بن علی بن عبدالله دیگر عموی خلافای اول بنی‌العباس بود که در زمان منصور الداوانیقی مردم خراسان را به خلافت خود دعوت کرد، اما با رسیدن ابومسلم، مردم او را رها کردند و به ابومسلم که طرف‌دار منصور بود، پیوستند. جالب آن‌که منصور، عیسی بن عبدالله را بخشید، اما با فاصل اندکی ابومسلم را که از جانب او احساس خطر می‌کرد، از پیش رو برداشت و کشت. ناگفته نماند عموی دیگر منصور که او نیز ادعای خلافت در شام و جانشینی ابوالعباس السفاح را داشت، به دست ابومسلم شکست خورد و همه این پیروزی‌ها در احساس خطر منصور نسبت به ابومسلم بی‌تأثیر نبود. عیسی بن علی رفت و آمد زیادی به دارالخلافه داشت و خبر موفقیت‌ها را به برادرانش می‌رساند. می‌گویند عیسی بن علی بن عبدالله اولین هاشمی است که قصری در بغداد ساخت که به قصر عیسی مشهور شد. او در زمان محمد بن منصور الدوانیقی، مشهور به المهدی، سومین خلیفه فوت کرد. ماجرای عموهای خلفای اول عباسی، بسیار است که فعلاً به همین مقدار بسنده می‌کنیم. این را هم اضافه کنم عیسی بن علی، فردی به ظاهر اهل نماز و روزه و تحجد و زهد و این دست مسائل بوده، خفای بنی‌العباس به این موضوع او مباهات می‌کردند.
5- نکته یکی مانده به آخر این‌که به اسناد این حدیث مرسل و بعضی احادیث دیگر بر این باور بوده‌اند که خلافت عباسی مجددا ظهور کرده و قدرتی می‌یابد. الآن خاطرم نیست آیا روایت معتبری هم در این مورد داریم یا خیر. باید این موضوع بررسی شود و اگر روایت معتبری بود، دید که آیا حکومتی از نسل عباسیان است،؛ یا حکومتی با ویژگی‌های عباسیان. اولین شاخص حکومت عباسیان، شعار «الرضا من آل محمد» بود که عملا شعاری شیعی بود. شاخص‌های دیگر آن قیام بر ضد ظالمان زمانشان بود. استفاده از باور مهدویت هم در قیام و حکومت آن‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد، تا اندازه‌ای که منصور دوانیقی، نام فرزند خود را که قرار بود، خلیفه بعد او باشد، محمد و لقب او مهدی نهاد که مطابقت عجیبی با روایات مربوط به امام عصر دارد. اقدامات مهدی و مراعات مردم، رسیدگی به حال مستمندان و مانند این‌ها در زمان ولایت‌عهدیش در همین راستا ارزیابی می‌شود. شاخص دیگر، استفاده از ایرانی‌ها بود که عملا استوانه قیام آن‌ها بودند. لباس، عمامه و پرچم مشکی هم که نماد ظاهری آن‌ها بود. شاخص‌ها و نمادهای این خلافت بسیار است و نیاز به مداقه و کار مستقل دارد.
6- با توجه به آن‌چه در بند قبل درباره نگاه و موضع عباسیان درباره مهدویت عرض کردم، اگر کسی این حدیث را متهم به جعل کند، حرف بی‌راهی نیست. خصو صا این‌که می‌دانیم خانه و تشکیلات این افراد که در روایت از آن‌ها نام برده شده است، در اختیار مهدی عباسی و حکومت او قرار گفت و این همان چیزی است که در این روایت، به نوعی به آن پیش‌بینی شده است.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه