الحدیث 94 / 1
94/1- ابن بابویه، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن یحیی العطار رضیاللهعنه، قال: حدثنا سعد بن عبدالله، قال: حدثنی یعقوب بن یزید، عن محمد بن الحسن المیثمی، عن مثنی الحناط، قال: سمعت أباجعفر علیهالسلام یقول: «أیام الله عز و جل ثلاثة: یوم یقوم القائم علیهالسلام، و یوم الکرة، و یوم القیامة.»[1]
——————————
[1]. خصال: 108.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
این حدیث را شیخ صدوق در کتاب الخصال (ج 1، ص 108) از احمد بن محمد بن یحیی العطار از سعد بن عبدالله از یعقوب بن یزید از محمد بن حسن بن زیاد المیثمی از مثنی بن ولید الحناط روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شبیه این حدیث را ایشان با سندی دیگر در کتاب معانی الأخبار (ص 365) روایت کرده است که در شماره 95 بررسی خواهیم کرد.
شبیه این حدیث در کتاب مختصر البصائر (ص 89) هم آمده است که در شماره 96 بررسی میکنیم.
در این حدیث، اشارهای به یوم الله شده است و سه مناسبت به عنوان ایام الله معرفی شدهاند. در اینجا چند سؤال پیش میآید. اول اینکه یوم الله چیست؟ دوم اینکه آیا ایام الله منحصر به همین سه مناسبت هستند یا روزهای دیگری هم به عنوان ایام الله معرفی شدهاند؟ سوم اینکه آیا کسی غیر از معصوم میتواند روزهایی را به عنوان ایام الله معرفی کند یا خیر، این فقط در اختیار معصومین علیهمالسلام است، یا اینکه حتی در اختیار معصومین علیهمالسلام نیست و صرفاً در اختیار الله تعالی است؟
قبل از این که به سؤالات بپردازیم، توضیحاتی را در باره «یوم» و این سه مناسبت موجود در روایت عرض کنم.
1- یوم، در لغت عرب معانی مختلفی دارد. گاهی به فاصله بین فجر صادق تا غروب آفتاب اطلاق میشود و گاهی از طلوع خورشید تا غروب آن را گویند. وقتی به کابرد این کلمه و جمع آن در آیات قرآن، روایات و سایر متون عربی دقت میکنیم، در مییابیم که منظور یک فاصله زمانی است، می خواهد کم باشد یا زیاد، در روشنایی باشد یا تاریکی و قرار نیست حتماً به فجر یا طلوع و غروب خورشید ربطی داشته باشد، لذا ربط مستقیمی به روز و شب متعارف بین اقوام مختلف نداشته و اختصاصی به روز، در مقابل شب ندارد. آنچه حقیر از بررسی آیات قرآن برداشت کردهام، این است که اکثر کاربردهای یوم و مشتقات آن در قرآن، به معنای زمان خاص است و نه روز در مقابل شب و اصل بر این معنا است، مگر به قرینهای معلوم شود که منظور چیز دیگری است. مثلا وقتی الله تعالی در آیه 54 سوره اعراف میفرماید: «إنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ فی سِتَّةِ أیّامٍ»، طبیعی است که منظورش روز در مقابل شب نیست، چرا که هنوز خورشید و زمینی آفریده نشده است که بخواهد روز و شبی وجود داشته باشد. این جا باید یوم را به زمان، نوبت و مرحله معنا کرد. یعنی: همانا پروردگار شما الله است، کسی که آسمانها وزمین را در هفت زمان یا مرحله خلق کرد. یا وقتی میفرماید: «یَوْمَ الْقیامَةِ» یا «الْیَوْمِ الْآخِرِ»، دیگر خورشید و زمینی نیست که بخواهد روز و شبی باشد. اینجا باید یوم را به زمان معنا کرد، یعنی: زمان قیامت، یا زمان آخر. یا وقتی در آیه 249 سوره بقره از قول قوم طالوت میفرماید: «قالوا لا طاقَةَ لَنا الْیَوْمَ بِجالوتَ وَ جُنودِهِ»، هر چند روز و شب وجود دارد، اما معلوم است که ربطی به روشنایی و تاریکی هوا ندار دو باید این گونه معنا کرد گفتند: «اکنون در قابل جالوت و لشگریانش، توانی نداریم». از این مثالها در قرآن بسیار است و حتی بیشتر یومها در قرآن، به چیزی غیر از روز در مقابل شب معنا میدهد. البته مواردی هم داریم که معنای متعارف یوم و روز مورد نظر است. مثلاً در آیه 196سوره بفره که آمده است: «فَصیامُ ثَلاثَةِ أیّامٍ»، به قرینه صیام معلوم میشود که منظور از یوم، فاصله زمانی بین فجر صادق تا غروب آفتاب است. یا در آیه 7 سوره حاقه آمده است: «سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانیَةَ أیّامٍ حُسوماً» به قرینه لیال و ایام که کنار هم قرار گرفته است، معلوم میشود که منظور از یوم، روز در مقابل شب است. این نکات صرفاً مربوط به آیات قرآن نیست و در روایات و سایر متون عربی هم اینگونه است.
جمعبندی این که هر یومی به معنای روز در مقابل شب نیست. بلکه اتفاقاً به معنای زمان خاص است که ربط مستقیمی به روز در مقابل شب ندارد، مگر به قرینهای معلوم شود که روز به معنای متعارف آن مد نظر است.
در این روایت صحبت از ایام الله، یوم یقوم القائم، یوم الکره و یوم القیامه شده است که باید آنها را به زمان معنا کرد.
2- در یوم الله، یوم به الله اختصاص یافته و این قاعدتاً در بیان اهمیت زمانهایی خاص است.
3- یوم یقوم القائم و یوم القیامه که معلوم است، یعنی زمان قیام قائم و زمان قیامت. اما یوم الکره چیست. کرّة به فتح کاف و تشدید و فتحه راء، از ریشه کرر و به معنای رجوع و برگشتن است. وقتی میگوییم چیزی تکرار میشود، یعنی برگشت پیدا میکند. یا مثلاً وقتی میگویند کرّار، یعنی کسی که مکرر برگشت میکند و کاری را تکرار میکند. وقتی الله تعالی در آیه 167 سوره بقره از قول مردمان میفرماید: «لَوْ أنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنّا»، یعنی چنانچه برای ما رجعت و بازگشتی بود، پس از آنها برائت میجستیم، همانگونه که از ما برائت جستند.
یوم الکرة، یعنی زمان بازگشت و زمان رجوع، اما زمان برگشت و رجوع یعنی چه؟ دو معنا میتوان برای آن داشت. یکی رجعت و دیگری حشر و نشر. رجعت مربوط به قبل از قیامت است و حشر و نشر، برای بعد از قیامت است. مشهور محدثین و علمای ما، یوم الکرة را به معنای رجعت گرفتهاند، اما حقیر مطمئن نیستم و ممکن است منظور از آن حشر و نشر بعد از قیامت باشد، لذا بنده در بحث اثبات رجعت، به آن استناد نکردم. حشر به معنای خروج غیر اختیاری و نیز اخراج دستجمعی است و نشر به معنای گستردن است و هر دو اشاره به زنده شدن مردگان بعد از قیامت دارد که قرار است به اعمال انسانها رسیدگی شده و تکلیف سعادت و شقاوت افراد مشخص شود.
ممکن است کسی بگوید که چون یوم الکرة، پیش از یوم القیامة و بعد از یوم یقوم القائم آمده است، پس همان زمان رجعت است که بین این دو است و نَه زمان حشر و نشر که بعد از این دو است. این سخن خالی از وجه نیست، اما وقتی روایات معصومین و حتی آیات قرآن را مرور و بررسی میکنیم، میبینیم که قرار گرفتن واو در اینگونه موارد، صرفاً عطف را نشان میدهد و قرار نیست حتماً ترتیبی مد نظر باشد، لذا هر چند این نظر را خالی از وجه نمیدانم، اما نمیتوانم به طور قطع آن را بپذیرم.
رجعت یکی از مسائلی است که کلیت آن در احادیث ما، در حد تواتر است و هم دلایل قرآنی بر آن وجود دارد و هم دلایل روایی معتبر. اینجا قصد ورود به بحث رجعت را نداریم و إن شاء الله در آینده، مفصلاً به آن خواهیم پرداخت. شاید کتاب رجعت علامه مجلسی را محور بحث قرار دادیم و شاید کتاب دیگری را، شاید هم مستقلاً بحث کردیم. تا الله تعالی چه بخواهد. اما در این فرصت یکی دو نکته را عرض کنم و برویم سراغ ادامه بحث خودمان.
اول اینکه از نظر حقیر و جمهور علمای مکتب اهل بیت علیهمالسلام، رجعت در دنیای حاضر و پیش از قیامت، از قطعیات است، اما این که منکر آن را بخواهیم خارج از مذهب بدانیم، برای حقیر قابل قبول نیست. اگر عالمی بر مبنای خودش، دلیل معتبری بر این مسأله نیافت، طبیعی است که نباید بپذید. شاید آیه 14 سوره جاثیه را هم بتوان ذلیلی بر این ادعای حقیر دانست که بحثش بماند برای جای خودش.
دوم اینکه بعضی از علمای اهل تسنن هم مطالبی دارند که به نظر میرسد نوعی از رجعت را پیش از قیام قیامت و در همین دنیا پذیرفتهاند که دلایلشان هم بعضی آیات قرآن است که بماند برای جای خودش.
سوم، نشانههای اعتقاد به رجعت در بعضی ادیان توحیدی و شبه توحیدی به چشم میخورد.
چهارم این که متأسفانه روایات غیر معتبر و حتی بعضاً جعلی درباره رجعت کم نیستند، لذا باید رجعت و مسائل پیرامون آن را به دقت بررسی کرد و نتیجه گرفت که إن شاء الله پیرامون همه این ها و مسائل دیگر رجعت، از اصل گرفته تا فروعش، در فرصتی، مفصلا بررسی خواهیم داشت.
اما برسیم به سؤالاتی که در ابتدا مطرح کردم که یوم الله چیست و چه کسانی مجوز دارند که ایام الله را مشخص کنند که مطالب این موضوعات را هم در بندهایی خدمتتان تقدیم میکنم.
1- این اصطلاح به صورت صریح، فقط دو بار در قرآن به کار رفته است. یکی آیه 14 سوره جاثیه که الله تعالی میفرماید: «قُلْ لِلَّذینَ آمَنوا یَغْفِروا لِلَّذینَ لا یَرْجونَ أیّامَ اللهِ لِیَجْزیَ قَوْماً بِما کانوا یَکْسِبونَ». یعنی: «بگو به کسانی که ایمان آوردهاند که درگذرند از کسانی که امید نمیدارند ایام الله را تا جزا دهد قوم را به واسطه آنچه کسب میکردند.» و دیگری در آیه 5 سوره ابراهیم که الله عز و جل میفرماید: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا موسی بِآیاتِنا أنْ أخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأیّامِ اللهِ إنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکورٍ». یعنی: « و به تحقیق فرستادیم موسی را به نشانههای خود که خارج کن قومت را از ظلمات به سوی نور و ایام الله را به آنها یادآور شو. همانا در آن، نشانههایی است برای هر بسیار صبرکننده بسیار شکرگزاری».
2- البته همه روزها و زمانها متعلق به الله تعالی است، اما الله تعالی بعضی از روزها را از باب تکریم به خویش نسبت داده است. چیزی مانند «روحی» در «نفخت فیه من روحی» یا «ناقة الله» که اضافه تشریفی هستند و از باب بیان شرافت و منزلت هستند.پس معلوم شد که بعضی از روزها، نزد الله تعالی شرافت و منزلتی خاص دارند و از این باب ایام الله گفته شدهاند.
3- اگر در آیه 14 سوره جاثیه دقت کنیم، معلوم میشود که ایام الله مورد نظر آیه، قاعدتاً زمانی است که با جزای آنها به خاطر آنچه کسب کردند، ربط دارد. زمانهایی مانند یوم القیامة، یا یوم الکرة به معنای زمان حشر و نشر و چه بسا یوم الکرة به معنای رجعت یا حتی یوم یقوم القائم که دو مورد اول واضح و دو مورد دیگر، با توجه به روایات معلوم میشود.
4- در آیه 14 سوره جاثیه هم بعید نیست، منظور از ایام الله، همین موارد باشد. البته شاید معانی دیگر هم مورد نظر الله تعالی بوده باشد. با توجه به متن آیه، بعید نیست یکی از مصادیق ایام الله مورد نظر این آیه، روز رهایی بنیاسرائیل از چنگ فرعون و فرعونیان باشد.
5- مفسران دو مکتب، روزهای مختلفی را به عنوان ایام الله معرفی کردهاند که تعدادی را مرور میکنیم.
1) زمانهایی مانند پیروزی انبیا و رسل بر دشمنانشان.
2) زمانهای رهایی صالحان از دست ستمگران، مانند رهایی قوم موسی از دست فرعونیان.
3) زمانهایی که ابنای بشر مورد لطف خاص الهی قرار گرفتهاند، مانند زمان نزول من و سلوی بر بنیاسرائیل، یا فرونشستن طوفان نوح.
4) زمان نزول عذاب بر طاغیان، مانند طوفان نوح، یا عذاب بر قوم لوط، عاد و ثمود و موارد مشابه.
و خلاصه روزهایی که از نظر الهی خاص هستند. با این حساب میتوان زمان تولد انبیا و رسل و حتی بعضی از اولیا و اوصیا نیز جزء ایام الله دانست. طبیعتاً سه مورد موجود در روایت مورد نظر ما، یعنی یوم یقوم القائم، یوم القیامة و یوم الکرة، به هر دو معنا هم مصادیقی از ایام الله هستند و نشانی از حصر در این روایت نیست.
6- این نظرات عموماً برگرفته از روایات هستند که بعضی را مرور میکنیم.
1) مرحوم العیاشی در کتاب التفسیر (ج 2، ص 222) روایت مرسلی از امام صادق علیهالسلام دارند که ذیل آیه 5 سوره ابراهیم علیهالسلام فرمودند: «بآلائه یعنی نعمه».
2) شیخ الطائفه در الأمالی (ص 490) از جماعة از ابوالمفضل الشیبانی از عبیدالله بن حسین بن ابراهیم العلوی النصیبی از جدش، ابراهیم بن علی از پدرش، علی بن عبدالله از دو شیخ نیکوکار از خاندانشان که علوی هم هستند، از امام کاظم علیهالسلام از پدران بزرگوارشان و نیز از حسین بن زید بن علی الشهید، از عمویش، عمر بن علی بن الحسین از پدرانشان، ضمن حدیثی روایت کردهاند: «قالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «أیّامُ اللهِ نَعْماؤُهُ وَ بَلاؤُهُ مَثُلاتُهُ سُبْحانَهُ»» که یعنی زمانهای نعمتهایش و ابتلاهایش و عقوبت هایش، از ایام الله هستند. ظاهراً منظور از ابتلا در اینجا، آزمایشهای الهی است.
3) حدیث شماره 94 تا 96 که سه روز را ایام الله دانسته و هر سه معتبر است. حدیث شماره 95 که همین حدیث است و دو حدیث دیگر را که در شمارههای بعدی، روایت خواهیم کرد و خواهیم دید که معتبر است. البته ناگفته نماند که با توجه به سند، این سه حدیث، سه حدیث مستقل نیست.
حقیر روایت دیگری در کتب محدثین پنج قرن اول هجری سراغ ندارم و آنچه در کتب بعدی روایت شده است، یا همین روایتها است و یا روایات مرسلی که طبیعتاً قابل استناد نیستند. روایات مکتب خلفا هم که هیچکامشان بر مبنای ما معتبر نیستند.
7- از بین سه دسته روایتی که عرض کردم، روایت مرحوم العیاشی مرسل است و قابل استناد نیست. طریق روایت شیخ الطائفه هم به معصوم علیهالسلام معتبر نیست، چرا که حداقل علی بن عبیدالله مجهول هستند. البته اگر کسی ابراهیم بن علی بن عبیدالله را هم که حقیر ثقه درجه دو می دانم،مجهول بداند، خردهای بر او نیست. در نتیجه به این حدیث هم نمیتوان استناد کرد. اما سه حدیث دسته سوم که یک چیز را بیان میکنند، همهاش معتبر است.
ناگفته نماند که در تفسیر القمی موجود، مطالبی هست، مثلاً به جای یوم الکرة، یوم الموت آمده است که هم کلام نویسنده این تفسیر است و نَه روایت منسوب به ائمه علیهمالسلام و هم اشکالاتی که پیش از درباره این تفسیر گفتیم، این جا هم وارد است.
8- جمعبندی این که ما سه روز یوم قیام القائم، یوم القیامة و یوم الکرة را از ایام الله میدانیم و در سایر موارد توقف میکنیم و خود را مجاز به تعیین زمانهای دیگر، به عنوان ایام الله نمیدانیم.
9- و مطلب آخر اینکه قاعدتاً کسی جز الله تعالی نمیتواند زمانهایی را ولو به نظرش خاص و مهم بیاید، ایام الله بنامد، مگر از منظور الله تعالی خبر داشته باشد. طبیعتاً با توجه به اعتقادات ما در مورد حضرات معصومین علیهمالسلام، وقتی ایشان، زمانهایی را ایام الله معرفی می کنند، با توجه به نوع علمشان، مخبر عن الله تعالی هستند، اما باز هم طبیعتاً بنا بر اعتقادات مشهور شیعه، غیر از این افراد کسی نمیتواند چنین ادعایی کند و زمانهایی را ایام اللهبداند، مگر مستند به آیات قرآن، یا روایات معتبر باشد.
ترجمه: مثنی الحناط روایت کرد: «شنیدم از ابوجعفر (امام باقر) علیهالسلام که ایام الله عز و جل سه تا است: روز قیام قائم و روز رجعت و روز قیامت.»