الحدیث 41 / 1
41/1- ابن بابویه، قال: حدثنی أبی رضیاللهعنه، قال: حدثنا سعد بن عبدالله، قال: حدثنا محمد بن الحسین بن أبیالخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن علی بن رئاب عن أبیعبدالله علیهالسلام أنه قال: فی قول الله عز و جل: یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ. قال: «الآیات [هم] الأئمة، و الآیة المنتظرة القائم علیهالسلام، فیومئذ لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف، و إن آمنت بمن تقدمه من آبائه علیهالسلام.»[1]
—————————————-
[1]. کمال الدین 2: 336 [باب 33، ح 8].
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
این حدیث را شیخ صدوق در کمال الدین (ج 1، ص 18 و 336)، از پدرش از سعد بن عبدالله القمی از محمد بن حسین بن ابیالخطاب از حسن بن محبوب از علی بن رئاب روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
صدوق اول نیز این حدیث را در کتاب الأمامة و التبصرة (ص 101 و 128) به همین سند روایت کرده است.
در رابطه با این روایت، چند نکته خدمتان عرض کنم.
1- این روایت از روایتها تأویلی است، یعنی امام صادق علیهالسلام یکی از تأویلهای قرآنی را بیان میفرمایند و بارها گفتهایم که تأویل قرآن صرفاً کار کسی است که خود را به وحی متصل بداند، یعنی یا از انبیا و رسل الهی باشد، یا از محدَّثین و البته ما هم او را در این ادعا، قبول داشته باشیم. پس اگر کسی تأویلی از قرآن بیان کرد، اما خودش ادعای اتصال به وحی نداشت، یا داشت و ما ادعای او را قبول نداشتیم، تأویلش برای ما ارزشی ندارد و حتی از مصادیق تأویل و تفسیر به رأی است که در مورد ممنوعیت و حرمت آن، بارها گفتهایم.
2- در این روایت، ائمه علیهمالسلام را به عنوان مصادیقی از آیاتِ الله تعالی و آیه مورد انتظار را امام منتظر معرفی میکند. آیه از ریشه «أیی» و به معنای علامت است، یعنی چیزی که در بین سایر چیزها، شاخص، مشخص و معرَّف است. معادل آن را در فارسی، علاوه بر علامت، نشانه، دلیل و معجزه هم دانستهاند که همه از همین معنا سرچشمه میگیرد. نکته مهم اینکه به هر نشانهای، آیه گفته نمیشود، بلکه نشانه خاص یا شاخص یا مانند اینها را آیه گویند که حد اعلای آن معجزه است، لذا اگر در جای مناسب، آیه را به معجزه تعبیر کنیم، درست است. طبیعتاً ائمه علیهمالسلام به جهت همین خاص و شاخص بودن، از آیات الهی هستند.
3- آیات الهی بسیار هستند، اما در روایت مورد نظر، آیاتی مورد نظر است که با آمدن آنها، ایمان جدید افراد برای آنها سودی ندارد و آنچه اهمیت دارد، ایمان گذشته آنها است، البته آن هم با شرایطی. چیزی مانند لحظه مرگ قطعی که وقتی فرد به آن میرسد و متوجه آن میشود که دیگر فرصت جبرانی نیست، نَه توبه و نَه ایمان جدید، دیگر برای او فایده ندارد. داستان مرگ فرعون زمان حضرت موسی علیهالسلام و ایمان آوردن او در لحظهای که میدانست مرگش فرارسیده و راه فراری ندارد، مثالی از همین مورد است. آنجا که الله تعالی در آیه 90 سوره یونس، داستان عبور بنیاسرائیل از دریا را مطرح میکند و میفرماید: «وَ جاوَزْنا بِبَنیإسْرائیلَ الْبَحْرَ، فَأتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً»، یعنی: «و گذر دادیم بنیاسرائیل را از دریا، پس دنبال کرد آنها را فرعون و سپاهیانش، از روی سرکشی و دشمنی». سپس ادامه میدهد: «حَتَّی إذا أدْرَکَهُ الْغَرَقُ»، یعنی: «تا هنگامی که غرق (شدن) را درک کرد». وقتی دید که دارد غرق میشود، گفت: «آمَنْتُ أنَّهُ لا إلهَ إلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنوا إسْرائیلَ وَ أنا مِنَ الْمُسْلِمینَ»، یعنی: «ایمان آوردم که او نیست خدایی مگر آن کسی که ایمان آورد به او بنیاسرائیل و من از تسلیمشدگان هستم.». الله تعالی در جواب این مطلب فرعون، در آیه بعد میفرماید: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»، یعنی: «الآن؟ در حالی که تو از قبل عصیان کردی و از مفسدان بودی.» بعضی گفتهاند که ایمان فرعون از ته دل و واقعی نبوده و از این دست حرفها که هر چند امکانش هست، اما با توجه به پاسخ الله تعالی، معلوم میشود، دلیل اصلی آن همان است که عرض شد، یعنی دیگر کار از کار گذشته و الآن دیگر زمان و فرصت ایمان و توبه گذشته است.
4- حالا بنا بر این روایت، وضعیت در زمان امام آخر الزمان هم همینگونه است. یعنی اگر افرادی، تا قبل از ظهور امام علیهالسلام، به ایشان ایمان نیاورده باشند و در زمان ظهور امام علیهالسلام، در آن ایامی که دعوت به حق میکنند هم ایمان نیاورند، بعد از اقدام عملی یا به عبارتی شدت عمل ایشان که به قیام بالسیف تشبیه شده است، دیگر ایمان آنها فایدهای ندارد. خلاصه اینکه ایمان لحظه آخری و از سر ناچاری، فایدهای ندارد.
5- نکته آخر که بسیار هم مهم است، در عبارت آخر روایت است، یعنی در عبارت «و إن آمنت بمن تقدمه من آبائه». یعنی حتی اگر افرادی به پدران ایشان هم ایمان داشته باشند و در نتیجه این ایمان، تابع فرامین آنها هم باشند، اما به امام آخر الزمان ایمان نداشته و تابع امر و نهی ایشان نباشد، برای این افراد هم ایمان قبلیشان فایدهای ندارد. نکته مهم درباره این فراز از روایت این است که بعید نیست افرادی تا قبل از ظهور امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، جزء شعیان مقید باشند، اما با ظهور ایشان، به آن چیزی که میخواهند و انتظار میکشند و مطابق میلشان است، نمیرسند و دعوت امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف و چه بسا دلسوزیهای ایشان، افاقهای نمیکند و متأسفانه در مقابل امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف قرار میگیرند. عدهای از این افراد باغی و سرکش، حتی اگر بعد از شدت عمل امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم بخواهند ایمان بیاورند که احتمالاً برای حفظ جان خود یا به جهات دیگری است و چه بسا چنین هم میکنند، این ایمان جدید و همینطور ایمان و اعتقاد به امامان قبل، دیگر برای آنها فایدهای ندارد. این جزء سنتهای الهی است که برای هر کاری زمانی مقرر شده است و وقتی از آن زمان مقرر بگذرد، دیگر زمان آن کار گذشته است. إن شاء الله این توفیق شامل حال ما شود که جزء این افراد نباشیم و این اتفاق زمانی میافتد که هم دعا کنیم و هم تلاش لازم را انجام دهیم. یعنی هر دو اینها لازم است، هم دعا برای کسب توفیق الهی و هم تلاش برای کسب آن.
نکتهای را هم پیرو این مطلب آخر عرض کنم و برویم سراغ روایت بعد. اگر بخواهیم تعارف را کنار بگذاریم و منصفانه با خودمان برخورد کنیم و درباره خودمان قضاوت کنیم، باید اعتراف کنیم، بسیاری از ما منتظر هستیم تا امام عصری ظهور کنند، تا آنچه موافق میل و خواسته ما است، تأیید کنند و انجام دهند. در واقع میخواهیم اعتقادات ما مورد پذیرش ایشان باشد و دنیا را مطابق میل ما اداره کنند و از اینگونه امور. یعنی عملا باورهای خود را حق میدانیم و امام زمان هم باید مطابق آن عمل کندف و الا از نظر ما امام زمان نیست. در حالی که این نگاه خودخواهانه و خودمحورانه را باید کنار بگذاریم. باید هنگامی که ایشان را بر اساس نشانهها علمی شناختیم و مطمئن شدیم که فرد مورد نظر، همان منجی موعود و امام زمان است، گوش به فرمان او باشیم. مانند داستان حضرت عبدالعظیم الحسنی و عرضه اعتقاداتش خدمت امام هادی علیهالسلام، ما هم باید اعتقادات خود را خدمت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف عرضه کنیم و آنچه را درست بود، ادامه دهیم و آنچه را اشتباه بود، با میل و رغبت کنار بگذاریم و اصلاح شدهها را بپذیریم و این واقعاً کار سادهای نیست. شبیه همین نگاه خودخواهانه در امور فرهنگی و سیاسی و غیر آن را هم میبینیم. یعنی اگر در رفتار و حتی گفتار بسیاری از مدعیان تشیع و منتظران امام موعود دقت میکنیم، به وضوح میبینیم که، یکی از شرایط مهدی موعود از نظر آنها، موافقت او با اعتقادات و باورهای فرهنگی و سیاسی اینها است. یعنی اگر کسی بیاید و ادعای مهدویت کند، قبل از اینکه ببینیم آیا نشانههای علمی امام منتظر در او هست یا خیر، خیلی از افراد ابتدا نگاه میکنند و اگر ببینند که عقاید سیاسی و حزبی آنها را تأیید کند، خب! حداقل در ابتدا به او ایمان میآورند و در کنارش قرار میگیرند، اما اگر ببیند و بفهمند که این امام زمان، عقائد سیاسی و حزبی آنها را تأیید نمیکند، نَه تنها در کنار او نخواهند بود که او را قویاً تکذیب میکنند و مقابلش میایستند.
پس حالا تکلیف ما چیست؟ این است که اولاً خود را و نحله خود را حق مطلق ندانیم و احتمال خطای خود و حزب و نحله خود را نَه در حرف که در عمل هم بپذیریم و آمادگی لازم را داشته باشیم که در صورت لزوم، اشتباهات، اعوجاجات و انحرافات را اصلاح کنیم. ثانیاً، سعی کنیم نشانههای منجی را ولو بر اساس دیدگاه مورد قبول خودمان که خود را شیعه اثنی عشری میدانیم، بر اساس آیات کلام الله، روایات و گزارشهای معتبر بشناسیم و از خرافات و روایات غیر معتبر و تحلیلهای مصادره به مطلوب، پرهیز کنیم و وقایع پیرامون خود را به دقت رصد کنیم و از این دست کارها تا اگر این نشانهها بر کسی مطابقت کرد، به استقبال او بشتابیم و او را همراهی کنیم. إن شاء الله. اما تأکید میکنم، حتی اگر این کارهای اخیر را به دقت هم انجام دهیم و از آن نگاه متعصبانه خودخواهانه دست بر نداریم و فکری برای آن نکنیم، قاعدتاً هیچ ارزشی ندارد. دعا و توکل و این دست مسائل هم که جایگاه خود را دارد.
نکته آخر را هم درباره روایت عرضه دین عبدالعظیم الحسنی عرض کنم و برویم سراغ روایت بعدی. روایت عرضه دین را مرحوم شیخ صدوق در کتاب الأمالی (ص 338)، التوحید (ص 81) و کمال الدین (ج 2، ص379) از علی بن احمد بن موسی الدقاق و علی بن عبدالله الوراق از محمد بن هارون الصوفی از عبیدالله بن موسی الرویانی از عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی روایت کرده است که محمد بن هارون الصوفی و عبیدالله بن موسی الرویانی از ثقات درجه دو و سایرین از ثقات درجه یک هستند. با این حساب، این حدیث معتبر درجه دو است.
ابوعبدالله (امام صادق) علیهالسلام درباره کلام الله عز و جل: «یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ»، فرمودند: «آیات همان ائمه هستند و آیه منتطره قائم علیهالسلام است. پس آن هنگام نفع نمیرسد کسی را ایمانش که ایمان نیاورده است از قبل قیام او به شمشیر، اگرچه ایمان آورده باشد به کسانی پیش از او هستند از پدرانش علیهالسلام.»