حدیث 479

(479) مختصر البصائر (ح 74): أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ داوُدَ الْعَبْدیِّ عَنِ الْأصْبَغِ بْنِ نُباتَةَ: «أنَّ عَبْدَاللهِ بْنَ أبی‌بَکْرٍ الْیَشْکُریَّ قامَ إلَی أمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام، فَقالَ: «یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ! إنَّ أباالْمُعْتَمِرِ تَکَلَّمَ آنِفاً بِکَلامٍ لا یَحْتَمِلُهُ قَلْبی». فَقالَ: «وَ ما ذاکَ؟» قالَ: «یَزْعُمُ أنَّکَ حَدَّثْتَهُ أنَّکَ سَمِعْتَ رَسولَ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله، یَقولُ: «إنّا قَدْ رَأیْنا أوْ سَمِعْنا بِرَجُلٍ أکْبَرَ سِنّاً مِنْ أبیهِ». فَقالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «فَهَذا الَّذی کَبُرَ عَلَیْکَ؟» قالَ: «نَعَمْ! فَهَلْ تُؤْمِنُ أنْتَ بِهَذا وَ تَعْرِفُهُ؟» فَقالَ: «نَعَمْ! وَیْلَکَ یا ابْنَ الْکَوّاءِ! افْقَهْ عَنّی أُخْبِرْکَ عَنْ ذَلِکَ؟! إنَّ عُزَیْراً خَرَجَ مِنْ أهْلِهِ وَ امْرَأتُهُ فی شَهْرِها وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ خَمْسونَ سَنَةً، فَلَمّا ابْتَلاهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَنْبِهِ، أماتَهُ «مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ»، فَرَجَعَ إلَی أهْلِهِ وَ هُوَ ابْنُ خَمْسینَ سَنَةً، فَاسْتَقْبَلَهُ ابْنُهُ وَ هُوَ ابْنُ مِائَةِ سَنَةٍ وَ رَدَّ اللهُ عُزَیْراً فی السِّنِّ الَّذی کانَ بِهِ». فَقالَ: «أسْألُکَ؟» فَقالَ لَهُ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «سَلْ عَمّا بَدا لَکَ». فَقالَ: «نَعَمْ! إنَّ أُناساً مِنْ أصْحابِکَ یَزْعُمونَ أنَّهُمْ یُرَدّونَ بَعْدَ الْمَوْتِ.» فَقالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «نَعَمْ! تَکَلَّمْ بِما سَمِعْتَ وَ لا تَزِدْ فی الْکَلامِ. فَما قُلْتَ لَهُمْ؟» قالَ قُلْتُ: «لا أُؤْمِنُ بِشَیْءٍ مِمّا قُلْتُمْ.» فَقالَ لَهُ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «وَیْلَکَ! إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَلَی قَوْماً بِما کانَ مِنْ ذُنوبِهِمْ، فَأماتَهُمْ قَبْلَ آجالِهِمُ الَّتی سُمّیَتْ لَهُمْ، ثُمَّ رَدَّهُمْ إلَی الدُّنْیا لِیَسْتَوْفوا أرْزاقَهُمْ، ثُمَّ أماتَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ».» قالَ: «فَکَبُرَ عَلَی ابْنِ الْکَوّاءِ وَ لَمْ یَهْتَدِ لَهُ، فَقالَ لَهُ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «وَیْلَکَ! تَعْلَمُ أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ فی کِتابِهِ: «وَ اخْتارَ موسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا»، فَانْطَلَقَ بِهِمْ مَعَهُ لِیَشْهَدوا لَهُ إذا رَجَعوا عِنْدَ الْمَلَإ مِنْ بَنی‌إسْرائیلَ أنَّ رَبّی قَدْ کَلَّمَنی، فَلَوْ أنَّهُمْ سَلَّموا ذَلِکَ لَهُ وَ صَدَّقوا بِهِ، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ قالوا لِموسَی علیه‌السلام: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً»، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ: «فَأخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ» یَعْنی الْمَوْتَ، «وَ أنْتُمْ تَنْظُرونَ. ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرونَ»، أ فَتَرَی یا ابْنَ الْکَوّاءِ! أنَّ هَؤُلاءِ قَدْ رَجَعوا إلَی مَنازِلِهِمْ بَعْدَ ما ماتوا؟» فَقالَ ابْنُ الْکَوّاءِ: «وَ ما ذاکَ؟ ثُمَّ أماتَهُمْ مَکانَهُمْ؟!» فَقالَ لَهُ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام: «وَیْلَکَ! أ وَ لَیْسَ قَدْ أخْبَرَکَ اللهُ فی کِتابِهِ حَیْثُ یَقولُ: «وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی»، فَهَذا بَعْدَ الْمَوْتِ، إذْ بَعَثَهُمْ وَ أیْضاً مِثْلُهُمْ یا ابْنَ الْکَوّاءِ! الْمَلَأُ مِنْ بَنی‌إسْرائیلَ حَیْثُ یَقولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ: «أ لَمْ تَرَ إلَی الَّذینَ خَرَجوا مِنْ دیارِهِمْ وَ هُمْ أُلوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ موتوا ثُمَّ أحْیاهُمْ»» وَ قَوْلُهُ أیْضاً فی عُزَیْرٍ حَیْثُ أخْبَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقالَ: «أوْ کالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هیَ خاویَةٌ عَلی عُروشِها، قالَ أنَّی یُحْیی هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأماتَهُ اللهُ» وَ أخَذَهُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ مِائَةَ عامٍ، ثُمَّ بَعَثَهُ وَ رَدَّهُ إلَی الدُّنْیا، فَقالَ: «کَمْ لَبِثْتَ»؟ فَقالَ: «لَبِثْتُ یَوْماً أوْ بَعْضَ یَوْمٍ»، فَقالَ: «بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ». فَلا تَشُکَّنَّ یا ابْنَ الْکَوّاءِ! فی قُدْرَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ».».

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه دو است.
حسن بن سلیمان الحلی این حدیث را از کتاب سعد بن عبدالله القمی از ابن عیسی الاشعری از حسن بن محبوب از حسین بن علوان از محمد بن داود العبدی از اصبغ بن نباته روایت کرده است که محمد بن داود از ثقات درجه دو است و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.

اصبغ بن نباته روایت کرد: «عبدالله بن ابی‌بکر الیشکری در مقابل امیر مؤمنان علیه‌السلام ایستاد و گفت: «اکنون ابوالمعتمر کلامی گفت که قلبم آن را تحمل نمی‌کند.» (امام علیه‌السلام) فرمودند: «چه بود؟» گفت: «تصور می‌کند که تو از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، برایش حدیث گفته‌ای که می‌فرمودند: «ما دیده‌ایم یا شنیده‌ایم که فردی سنش از پدرش بیش‌تر است». پس امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «این چیزی است که بر تو بزرگ آمد؟» گفت: «آیا تو به این اعتقاد داری و آن را می‌شناسی؟» فرمودند: «آری! وای بر تو ای فرزند الکواء! می‌خواهی فقیه‌تر از من تو را از آن خبر دهد؟! عزیز که 50 سال داشت، خانواده‌اش را ترک کرد در حالی که همسرش از او باردار بود، پس زمانی که الله عزو و جل او را به واسطه گناهش گرفتار کرد، «مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» ، پس درحالی که (هنوز) 50 سال داشت، نزد خانواده‌اش بازگشت، پس فرزندش به استقبال او آمد در حالی که صد سال داشت چرا که الله عزیر را در سنی که بود بازگرداند.» پس (ابن الکواء) گفت: «(باز هم) از تو سؤال بپرسم؟» امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «از هر چه می‌خواهی سؤال کن.» پس گفت: «آری! بی‌گمان مرمانی از هم‌صحبتان تو تصور می‌کنند که بعد از مرگ بازگردانده می‌شوند.» پس امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمود: «آری! به آن‌چه شنیده‌ای سخن بگو و کلامی به آن اضافه نکن. تو به آن‌ها چه گفتی؟» گفت (که) گفتم: «به چیزی که شما می‌گویید، اعتقادی ندارم.» پس امیر مؤمنان علیه‌السلام به او فرمودند: «وای بر تو! به یقین الله عز و جل قومی را به واسطه گناهشان مبتلا کرد، پس آن ها را قبل از اجل‌هایی که برایشان مشخص کرده بود، میراند، سپس به دنیا بازگرداندشان تا به روزیشان برخوردار شوند و بعد از آن (باز) آن‌ها را میراند.»» (اصبغ بن نباته در ادامه) گوید: «بر ابن الکواء دشوار آمد و نتوانست آن را درک کند، پس امیر مؤمنان علیه‌السلام به او فرمودند: «وای بر تو! می‌دانی الله عز و جل در کتابش فرموده است: «وَ اخْتارَ موسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا» ، پس آن‌ها را برد تا هنگامی نزد اشراف بنی‌اسرائیل باز گشتند، شهادت دهند که پرردگارم قطعاً با من سخن گفت، پس اگر آن‌ها تسلیم او شده بودند و او را تصدیق کرده بودند، برایشان بهتر بود ولیکن آن‌ها به موسی گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً»، الله عز و جل (در پاسخ این مطلب) گفت: «فَأخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ» یعنی مرگ، «وَ أنْتُمْ تَنْظُرونَ. ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرونَ»، ای ابن الکوتء! آیا ندیدی که آن ها قطعاً پس از آن مرگشان به جایگاهشان بازگشتند؟» پس ابن الکواء گفت: «معنای این‌که چیست؟ سپس آن‌ها را در مکانشان میراند؟!» پس امیر مؤمنان علیه‌السلام به او گفت: «وای بر تو! آیا الله در کتابش آن‌جا که می‌فرماید: «وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی»، پس این بعد از مرگ بود، هنگامی که (مجدداً) برانگیختشان و هم‌چنین ای فرزند الکواء! مثل آن‌ها (مانند) اشراف بنی‌اسرائیل است، آن جا که الله عز و جل می‌فرماید: «أ لَمْ تَرَ إلَی الَّذینَ خَرَجوا مِنْ دیارِهِمْ وَ هُمْ أُلوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ موتوا ثُمَّ أحْیاهُمْ»» و هم‌چنین این سخن او درباره عزیر آن‌جا که الله عز و جل خبر می‌دهد، سپس فرمود: «أوْ کالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هیَ خاویَةٌ عَلی عُروشِها، قالَ أنَّی یُحْیی هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأماتَهُ اللهُ» و پس او را به واسطه آن گناه، صد سال میراند، سپس او را برانگیخت و به دنیا بازگرداند، پس فرمود: «کَمْ لَبِثْتَ»؟ پس گفت: «لَبِثْتُ یَوْماً أوْ بَعْضَ یَوْمٍ» ، پس فرمود: «بل لبثت ماءة عام». پس ای فرزند الکواء! در قدرت الله عز و جل شک نکن.»»

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه