حدیث 35221

35221- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلیِّ بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ جَمیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ عَنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ (عَنْ أبی‌بَصیرٍ) [2] عَنْ أبی‌جَعْفَرٍ ع قالَ: سُئِلَ عَنْ غُلامٍ لَمْ یدْرِکْ وَ امْرَأةٍ قَتَلا رَجُلاً خَطَأً فَقالَ إنَّ خَطَأ الْمَرْأةِ وَ الْغُلامِ عَمْدٌ فَإنْ أحَبَّ أوْلیاءُ الْمَقْتولِ أنْ یقْتُلوهُما قَتَلوهُما (وَ یرُدّوا عَلَی) [3] أوْلیاءِ الْغُلامِ خَمْسَةَ آلافِ دِرْهَمٍ وَ إنْ أحَبّوا أنْ یقْتُلوا الْغُلامَ قَتَلوهُ وَ تَرُدُّ الْمَرْأةُ عَلَی أوْلیاءِ الْغُلامِ رُبُعَ الدّیَةِ (وَ إنْ أحَبَّ أوْلیاءُ الْمَقْتولِ أنْ یقْتُلوا الْمَرْأةَ قَتَلوها وَ یرُدُّ الْغُلامُ عَلَی أوْلیاءِ الْمَرْأةِ رُبُعَ الدّیَةِ) [4] قالَ وَ إنْ أحَبَّ أوْلیاءُ الْمَقْتولِ أنْ یأْخُذوا الدّیَةَ کانَ عَلَی الْغُلامِ نِصْفُ الدّیَةِ وَ عَلَی الْمَرْأةِ نِصْفُ الدّیَةِ.
——————————
[1]– الکافی 7- 301- 1، التهذیب 10- 242- 963، و الاستبصار 4- 286- 1084، و الفقیه 4- 113- 5223.
[2]– لیس فی الاستبصار.
[3]– فی الکافی- و یؤدوا الی.
[4]– ما بین القوسین لیس فی التهذیب (هامش المخطوط)
.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را به چند طریق روایت کرده است.
1. از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسن بن محبوب از هشام بن سالم از ابوبصیر الاسدی
2. از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از حسن بن محبوب از به باقی سند
که همه از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح (مر).
* * *
مجلسی اول: فی الصحیح کالشیخین (رو).

خب! قرار ما بر این بود که بحث را در پایان باب سی و سوم، متوقف کنیم و به موضوع جدیدی بپردازیم، اما دیدم حیف است این دو روایت را نگویم، لذا این دو را هم داشته باشید و بعدش بحث را تمام می‌کنیم.
این حدیث و حدیث بعد، از آن حدیث های معرکه آرا است. سند هر دو به گونه‌ای است که نمی‌توان آن را مخدوش کرد و به صراحت گفته‌اند که صحیح است. از طرفی برداشتی که آقایان داشته‌اند، نَه با عقل جور در می‌آید و نَه با آیات قرآن و روایات معتبر متعددی که خلاف آن است.
من برای نمونه فرمایش علامه مجلسی را ذیل این روایت می‌آورم و بعد هم برداشت خودم را عرض می‌کنم.
مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول، ذیل این حدیث فرموده‌اند که این حدیث، آشکارا با دیدگاه مشهور، بلکه اجماع در تضاد است. بعد توجیهاتشان را شروع می‌کنند که شاید منظور از خطاهای آن‌ها، کاری است که به دلیل نقص عقل انجام می‌دهند و نتیجه می‌گیرند که منطور از غلام، جوانی است که هنوز به بلوغ عقلی نرسیده است، ولو این‌که بالغ شده باشد. بعد مطالب شیخ در التهذیب را دارند که مطالب این روایت و روایت بعدی، خلاف کلام الله است و توضیح می‌دهند که خطای غیر عمد، دیه دارد و نَه قصاص و نمی‌توان قتل غیرعمد را عمد به حساب آورد، کما این‌که خلاف آن هم جایز نیست، مگر در مورد کسی که مکلف نیست، مانند دیوانه و غیر عاقل و توضیحاتشان را ادامه می‌دهند.
اگر به کتاب‌های فقهی مراجعه بفرمایید، می‌بینید که آقایان یا اصلا متعرض این روایت و روایت بعدی نشده‌اند، یا معمولا توضیحات و توجیهاتی از این دست دارند و نهایتا هم به جهت مخالفت با شهرت یا اجماع، یا اعراض علما، آن را کنار گذاشته‌اند.
اما برداشت حقیر چیست؟ راوی از زن و بچه لم یدرکی سؤال می‌کند که فردی را به خطا کشته‌اند. راوی، هم زن و هم غلام را نکره به کار می‌برد، در حالی که امام علیه‌السلام، هر دو را معرفه به کار می‌برند و به عبارتی می‌فرمایند که این زن و غلام، قتلشان عمد است. گویی امام علیه‌السلام این زن و غلام را می‌شناسند و در عمل دارند می‌گویند که این حرف، یا برداشت توی سؤال کننده درست نیست و بر خلاف حرف یا نظر تو، قتل این‌ها خطأیی نیست، بلکه عمد است. یعنی امام علیه‌السلام چیزی را می‌دانند که یا سؤال‌کننده خبر ندارد، یا خبر دارد و می‌خواهد بپیچاند. ما خوش‌بین نگاه می‌کنیم و می‌گوییم سؤال‌کننده خبر ندارد. به عبارت دیگر، «ال» در ابتدای «المرأة» و «الغلام» «ال» معرفه، یا همان تعریف، از نوع عهدی ذهنی است و نَه «ال» در بیان جنس که آقایان برداشت کرده‌اند و به اشتباه چنین فهمیده‌اند که گویی امام علیه‌السلام می‌خواهند بگویند که هر زن و هر غلام لم یدرکی، ولو خطأ قتل کنند، در حکم عمد است. اصلا مطلب پیچیده‌ای نیست، نمی‌دانم چرا کسی متوجه آن نبوده، یا کم‌تر کسی متوجه آن بوده است. به این فهم، روایت نَه با قرآن مخالفتی دارد و نَه با احادیث متعددی که در باب قتل عمد و خطأیی داشتیم و نَه با عقل و نَه هیچ چیز دیگری.
روایت بعدی هم همین است.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه