حدیث 35138

35138- 10-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الرَّضی فی نَهْجِ الْبَلاغَةِ عَنْ أمیرِالْمُؤْمِنینَ ع فی عَهْدِهِ إلَی مالِکٍ الْأشْتَرِ قالَ: وَ إیاکَ وَ الدِّماءَ وَ سَفْکَها بِغَیرِ حِلِّها فَإنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أدْعَی[2] لِنَقِمَةٍ وَ لا أعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لا أحْرَی بِزَوالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْکِ الدِّماءِ بِغَیرِ حَقِّها وَ اللهُ سُبْحانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَینَ الْعِبادِ فیما تَسافَکوا مِنَ الدِّماءِ یوْمَ الْقیامَةِ فَلا تُقَوّینَّ سُلْطانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرامٍ فَإنَّ ذَلِکَ مِمّا یضْعِفُهُ وَ یوهِنُهُ وَ[3] یزیلُهُ وَ ینْقُلُهُ وَ لا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَ لا عِنْدی فی قَتْلِ الْعَمْدِ فَإنَ[4] فیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ وَ إنِ ابْتُلیتَ بِخَطَإٍ وَ أفْرَطَ عَلَیکَ سَوْطُکَ[5] أوْ یدُکَ بِعُقوبَةٍ فَإنَّ فی الْوَکْزَةِ فَما فَوْقَها مَقْتَلَةً فَلا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطانِکَ عَنْ أنْ تُؤَدّی إلَی أوْلیاءِ الْمَقْتولِ حَقَّهُمْ.
——————————
[1]– نهج البلاغة 3- 119- 53.
[2]– فی المصدر- أدنی.
[3]– فی المصدر- بل.
[4]– فی المصدر- لأن.
[5]– فی المصدر زیادة- أو سیفک.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه دو است.
شریف رضی این حدیث را به صورت مرسل روایت کرده است و مرسلات نهج‌البلاغه، برای ما، از قاعده کلی مرسلات خارج نیست. اما در مورد بعضی مطالب آن، مسائلی وجود دارد که شاید بتوان به کمک آن‌ها، بعضی قسمت‌های نهج‌البلاغه را  بررسی نمود. یکی از این موارد، نامه امام علیه‌السلام به مالک اشتر است، زمانی که او را راهی ولایت مصر کردند.
پیش از این بارها درباره مرسلات نهج‌البلاغه گفته بودم و یکی دو بار هم درباره سند این عهدنامه صحبت کرده بودیم. فکر کنم آخرین بار شش، هفت سال قبل، در بحث اجتهاد و تقلید بود. این‌جا یک بار دیگر هر دو را مرور می‌کنیم، تا ببینیم، هنوز بر همان حرف هستیم، یا باید تجدید نظر کنیم.
(استاد در این‌جا بحث مفصل و تکراری درباره اعتبار کلی کتاب نهج‌البلاغه و بعد از آن اعتبار عهدنامه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مالک اشتر داشتند که در قسمت‌های دیگر ساید سایت هست، لذا از تکرار آن خودداری می‌کنیم. جهت مطالعه به دو لینک بررسی اعتبار کتاب نهج‌البلاغه و بررسی اعتبار عهدنامه مالک اشتر مراجعه کنید.

این فراز از عهدنامه، با اندک تفاوتی، هم در نهج البلاغه هست و هم در تحف العقول، اما در دعائم الاسلام و بعضی کتاب‌های دیگری که کم و زیاد این عهدنامه را روایت کرده‌اند، نیست
همیشه دلم می‌خواست این عهدنامه را با سبک فقاهتی خودم در فهم قرآن و حدیث، از دیدگاه مدیریت دولتی مدرن شرح کنم، اما متأسفانه هنوز توفیقش را نیافته‌ام. از الله تعالی می‌خواهم که توفیق دهد و این کار انجام شود و به انجام هم برسد. حتی خود این چند عبارت هم کلی حرف و شرح و بسط دارد که اتفاقا خیلی هم کاربردی است. نَه تنها در مدیریت دولتی به معنای متعارف آن که حتی در امور شخصی هم خیلی حرف دارد. علی ای حال! فعلا به اجمال عرض کنم که آن‌چه در این عبارات به ما نحن فیه مربوط می‌شود، اهمیت جان انسان‌ها است و این‌که اگر شرایط قصاص یا دیه بود، حاکم جامعه بودن، حتی منسوب شخص امیر مؤمنان بودن و حتی شخصیتی مانند مالک اشتر بودن هم، استثناپذیر نیست. اگر قصاص است، باید جاری شود و اگر دیه است، باید با میل و به تمامه داده شود.
این‌جا نکته‌ای را سریع بگویم و بگذرم. ما در اسلام، سه معصوم داشته‌ایم که حکومت داشته‌اند. یکی حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله که حدود ده سال حاکم بودند، یکی امیر مؤمنان علیه‌السلام که کم‌تر از پنج سال حکومت داشتند و دیگری امام مجتبی علیه‌السلام که بسیار بسیار کوتاه بوده است، اما همین مقدار اندک، چنان است که تکلیف حکومت از منظر اسلام واقعی را مشخص می‌کند. با ملاحظه منابع معتبر، به وضوح دیده می‌شود که این بزرگواران، بسیار مصلحت‌سنج بوده‌اند، اما هیچ‌گاه مصلحت خود و حکومت خود را بر شرع و اخلاق ترجیح نداده‌اند. به عبارت دیگر این شرع و اخلاق بود که بر سیاست و مصلحت آن‌ها حاکم بود و نَه مصلحت و سیاست بر شرع و اخلاق. اینان، حفظ حکومت خود را اوجب واجبات نمی‌دانستند که برای حفظ آن بتوان واجبات را تعطیل کرد یا اخلاق را زیر پا گذاشت، بلکه حکومت را برای حفظ واجبات شرعی و اخلاقی می‌دانستند. باز به عبارت دیگر، این حکومت بوده که در خدمت شرع و اخلاق بوده و قرار بر حفض آن داشته، نَه این‌که شرع و اخلاق در خدمت حکمومت و برای حفظ آن باشد.
نکته دیگری هم عرض کنم که اخیرا زیاد مطرح می‌شود. در این چند ساله اخیر، در مناظرات بسیار شنیده‌ام که وقتی سخن از رفراندوم بر سر اصل جمهوری اسلامی می‌شود، یکی از چیزهایی که گفته می‌شود این است که کدام حکومتی، حیات خود را به رفراندوم می‌گذارد. بعد اضافه می‌کنند که حتی یک مثال هم نمی‌توانید پیدا کنید. گویی اگر حکومتی چنین کند، خلاف بین عقل کرده است. ببینید بنده کاری ندارم که رفراندوم در جمهوری اسلامی یا هر کشوری انجام بشود یا نشود، بحث ما این چیزها نیست، اما این نکته را می‌خواهم عرض کنم که حداقل یک نمونه در تاریخ داریم که حاکمی مستقر، حیات حکومت خود را به رفراندوم و رأی مردمش گذاشت. حتی نتیجه به اتمام حیات حکومت هم انجامید و حاکم به آن تن داد. لازم نیست دنبال مثال‌های زیادی باشیم، برای ما که خود را شیعه اهل بیت بیت رسول الله می‌دانیم، همین یک موردی که عرض می‌کنم، کفایت می‌کند. چرا که توسط امام معصوم بوده است. یعنی امام معصوم که حاکم واقعی بر حق است، بقای حکومت خود را به رفراندوم و رأی مردم گذاشت و وقتی رأی آن‌ها منفی بود، حکومت را تحویل داد. امام مجتبی علیه‌السلام، حاکم مستقر بود، اما وقتی احساس کرد، مردمش پذیای او نیستد، ادامه بقای حکومت خود را به نظر مردمان واگذاشت و وقتی دید آن‌ها تمایلی به ادامه همراهی با او و حکومتش را ندارند، حکومت را واگذار کرد و دهه آخر عمر خود را در مدینه و به دور از مناسبات حکومتی سپری کرد. شاید در آینده، بیش‌تر در این درباره با هم سخن گفتیم.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه