حدیث 35117
35117- 3-[1] وَ عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعودٍ عَنْ جَبْرَئیلَ بْنِ أحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ إبْراهیمَ بْنِ عَبْدِالْحَمیدِعَنِ الْوَلیدِ بْنِ صَبیحٍ قالَ: قالَ داوُدُ بْنُ عَلی لِأبیعَبْدِاللهِ ع- ما أنا قَتَلْتُهُ یَعْنی مُعَلًّی قالَ فَمَنْ قَتَلَهُ قالَ السّیرافی وَ کانَ صاحِبَ شُرْطَتِهِ قالَ أقِدْنا مِنْهُ قالَ قَدْ أقَدْتُکَ قالَ فَلَمّا أُخِذَ السّیرافی وَ قُدِّمَ لِیقْتَلَ جَعَلَ یقولُ یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمینَ یأْمُرونّی بِقَتْلِ النّاسِ فَأقْتُلُهُمْ لَهُمْ ثُمَّ یقْتُلونّی فَقُتِلَ السّیرافی.
أقولُ: وَ یَأْتی ما ظاهِرُهُ الْمُنافاةُ[2] وَ نُبَینُ وَجْهَهُ[3].
——————————
[1]– رجال الکشّی 2- 677- 710.
[2]– یأتی فی الباب الآتی من هذه الأبواب.
[3]– یأتی فی ذیل الحدیث 4 من الباب الآتی.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
مرحوم کشی این حدیث را به چند طریق روایت کرده است.
1. از حمدویه بن نصیر از محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی از ابراهیم بن عبدالحمید از ولید بن عثمان
2. از محمد بن مسعود العیاشی از جبرئیل بن احمد از محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی به باقی سند
که ابن عبید الیقطینی و محمد بن مسعود العیاشی از ثقات مشروط هستند که البته مشکلی در اینجا ایجاد نمیکند. سایرین هم از ثقات درجه یک هستند.
این گزارش تاریخی که بر مبنای رجالی هم معتبر است، فرازی از ماجرای قتل معلی بن خنیس است که شیخ حر هم آن را تقطیع نکرده است. در این گزارش آمده است که داود بن علی به امام صادق علیهالسلام گفت که من او، معلی را نکشتهام. امام علیهالسلام فرمودند که پس چه کسی کشته است؟ او در جواب گفت که السیرافی که رییس پلیس او بوده است. امام علیهالسلام فرمودند که قصاصش را به ما واگذار. او هم واگذار میکند. پس هنگامی که السیرافی را گرفتند و آوردند که بکشند، گفت که ای مردمان مرا به قتل مردم امر میکنند و چون آنها را برای ایشان میکشم، مرا میکشند. بعد هم السیرافی کشته شد. این داستان یک جاهایش به موضوع ما مربوط میشود و یگ جاهایش گنگ است. اینکه امام قاتل را قصاص میکنند، نشان میدهد که قصاص شامل قاتل است و نَه آمر، چرا که اگر شامل آمر بود، کشتن السیرافی، قتل ناحق میشد و امام علیهالسلام نَه تنها درخواست نمیکردند که مانع هم میشدند. اما اینکه کاری آمر که سری از سران خلافت عباسی، آن هم در اوج قتل و غارت آنها نداشتهاند، گنگ و تکلیف ما را روشن نمیکند که با آمر چه باید کرد.
خوب است نکته مهمی را عرض کنم. در این خبر که کاملا معتبر است، اینگونه تداعی میشود که السیرافی دستگیر میشود و قبل از کشته شدن فرصت دارد که در حضور مردمان افشاگری کند که دیگران دستور قتل را دادند و او فقط عامل آن بوده است، در حالی که در گزارشی که در شماره قبل خواندیم، گویی در مجلسی که حضور داشته، بلافاصله کشته میشود. این قسمت داستان در این دو گزارش هماهنگ نیست و اگر نتوان راه جمع منطقی مشخص کرد، معلوم میشود که گزارش اول که اعتبار بسیار کمتری داشت، مخدوش است و در نتیجه شاید سایر موارد هم خیلی دقیق نباشد.