حدیث 35089
35089- 6-[1] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ حَدیدٍ وَ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ جَمیعاً عَنْ جَمیلِ بْنِ دَرّاجٍ عَنْ بَعْضِ أصْحابِنا عَنْ أحَدِهِما ع قالَ: قَتْلُ الْعَمْدِ کُلُّ ما عَمَدَ بِهِ الضَّرْبَ فَعَلَیْهِ الْقَوَدُ وَ إنَّما الْخَطَأُ أنْ تُریدَ الشَّیءَ فَتُصیبَ غَیرَهُ وَ قالَ إذا أقَرَّ عَلَی نَفْسِهِ بِالْقَتْلِ قُتِلَ وَ إنْ لَمْ یکُنْ عَلَیْهِ بَیِّنَةٌ.
——————————
[1]– الکافی 7- 278- 1، التهذیب 10- 155- 623.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام غیر معتبر است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از علی بن حدید و محمد بن ابیعمیر از جمیل بن دراج از بعض اصحابه روایت کرده است. علی بن حدید متهم به ضعیف و جعل حدیث است، اما در عرض محمد بن ابیعمیر قرار دارد که ثقات درجه یک است. بعض اصحاب جمیل بن دراج، ابتداء مجهول هستند، اما به واسطه او، توثیق درجه دو میشوند. در نتیجه این طریق معتبر درجه دو است.
شیخ الطائفه هم شبیه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به احمد بن محمد بن عیسی الاشعری که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
یک طریق این حدیث غیر معتبر شد، اما یک طریقش بر مبنای ما، ابتداء معتبر درجه دو است، اما به واسطه منتش، بنده زیر بار این اعتبار روایت نمیروم.
* * *
علامه مجلسی: مرسل کالصحیح (مر).
این جا هم بهتر است عبارات روایت را بند به بند پیش برویم.
1. در بند اول این روایت آمده است که اگر در زدن عمد داشت، قصاص دارد و عملا قصد و نیت کشتن را دخیل نمیداند. در حالی که میدانیم عمد منحصر به عمد در اقدام نیست، بلکه هدف و قصد از اقدام هم عمد و غیر عمد دارد. اگر کسی بخواهد به این روایت عمل کند، چنانچه فردی، فرد دیگر را کشیده زد، ضارب، ضربدستش زیاد بود و مضروب ضعیف. مثلاً برادری، کسی که زورش زیاد بود، کشیدهای به برادرش یا خواهرش که کوچک و ناتوان بود زد و به واسطه این کشیده، مضروب فوت شد. حالا یا کشیده، خیلی کشیده بود، یا مثلاً سر مضروب به جایی خورد و فوت شد، به استناد این روایت، چون ضارب در زدن عمد داشته، پس قتلش عمد است و باید قصاص شود. در حالی که این ها قصد زدن داشتهاند، اما قصد کشتن نداشتهاند.
مثال دیگری بزنم. چند جوان کنار استخر با هم شوخی میکنند و همدیگر را هل میدهند که داخل آب بیاندازند. احتمالا همه ما تجربه این چیزها را داریم. کاملا با هم رفیق هستند و شوخی میکنند، نَه تنها هیچ قصد و غرضی به هم ندارند که اتفاقا شوخی و مودت است. حالا این دو نفری که دارند هم را هل میدهند، یکیشان بر دیگری غلبه میکند و پای آن یکی سُر میخورد و سرش میخورد به لبه استخر و تمام. هیچ شک و شبههای نیست که قاتل در هل دادن عمد داشته است. دهها نفر حاضر در صحنه، شهادت میدهند. خودش هم اعتراف دارد. دیدیم که آلت قتاله بودن یا نبودن هم در روایات، دخلی در ماجرا ندارد. حالا بیاییم و بگوییم «قَتْلُ الْعَمْدِ کُلُّ ما عَمَدَ بِهِ الضَّرْبَ فَعَلَیْهِ الْقَوَدُ». انصافا درست نیست. با تعریف عمد که معصوم علیهالسلام ارائه کردند و کاملا هم موافق عقل است، هماهنگ نیست. این جوان بیچاره اراده چیز دیگری کرد و به چیز دیگری اصابت کرد. بله اراده هل دادن داشت و به منظورش هم اصابت کرد، اما اراده کشتن نداشت، اما به آن اصابت کرد. این است که اصرار دارم، این اراده و اصابه به همه مسائل بر میگردد. حالا بگذارید به حدیث 35092 برسیم، میبینید که امام علیهالسلام کاملا مخاطب را شیر فهم میکنند که اراده قتل هم مهم است. بله اگر آلت قتاله بود، قرینه است بر تقویت احتمال اراده قتل، اما باز هم تمام نیست و قاضی باید همه شواهد و قرائن را در نظر بگیرد. فکر کنم قبلا هم گفته باشم. اگر قاضی بعد از بررسی همه چیز، دید کفه عمد بر قتل سبک تر است که هیچ، قتل عمد نیست، اما اگر سنگینتر بود، باز هم نمیتواند حکم به عمد کند، مگر آن قدر سنگین شود که یقین یا حداقل قطع برای قاضی حاصل شود که قاتل، عمد بر قتل داشته است. شاید خوب باشد یک بار دیگر روایات بابهای اول را که بیان حساسیت گرفتن جان انسانها است، یک بار دیگر مرور کنید.
2. عبارت دوم همان است که در روایات معتبر قبلی هم داشتیم و اتفاقاً تعریفی واضحی از خطا میدهد.
3. اما بند سوم. روی این بند هم حرف دارم. میگوید اگر اعتراف به قتل کرد، بینه نمیخواهد، همین کافی است و باید قصاص شود، در حالی که میدانیم کم نیست مواردی که فرد به دروغ به چیزی اعتراف میکند، ولو منجر به قتلش شود. وعدهای به او دادهاند که اگر این قتل را عهده بگیری، فلان مقدار به خانوادهات میدهیم. یا تهدید کردهاند که اگر عهده نگیری، با پدر و مادرت، خانوادهات فلان میکنیم. فکر نکنید نادر است، خیر! پروندههای داخلی و خارجی را مرور کنید، کلی مواردش رو شده است، آنها که رو نشده است، بماند. خلاصه اینکه به صرف اعتراف، بخواهیم بینه را منتفی بدانیم، محل کلام است.
جمعبندی اینکه با توجه به بعض اصحابنا که مجهول بودند و ما آنها را توثیق درجه دو کردیم، به گمان حقیر این حدیث کامل و درست به دست ما نرسیده است، لذا به مفاد آن استناد نمیکنیم.