حدیث 35048
35048- 3-[1] مُحَمَّدُ بْنُ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ ص سِبابُ الْمُؤْمِنِ فُسوقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ أکْلُ لَحْمِهِ مِنْ مَعْصیَةِ اللهِ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ.
وَ رَواهُ الْبَرْقیِّ فی الْمَحاسِنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ فَضالَةَ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أبیبَصیرٍ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ ع[2] إلَی قَوْلِهِ مَعْصیَةٌ[3].
أقولُ: وَ تَقَدَّمَ ما یدُلُّ عَلَی ذَلِکَ فی الِارْتِدادِ[4] وَ فی مُقَدِّمَةِ الْعِباداتِ عُموماً[5].
——————————
[1]– الفقیه 3- 569- 4946.
[2]– فی المحاسن- عن أبیجعفر (علیهالسلام).
[3]– المحاسن- 102- 77.
[4]– تقدم فی الحدیث 1 من الباب 1، و فی الحدیث 50 من الباب 10 من أبواب حدّ المرتد.
[5]– تقدم فی الباب 2 من أبواب مقدّمة العبادات.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را به صورت مرسل روایت کرده است و مرسلات ایشان از قاعده کلی مرسلات خارج نیست. (مرسلات کتب اربعه)
احمد بن محمد بن خالد البرقی نیز بخشی از این حدیث را از حسین بن سعید الاهوازی از فضاله بن ایوب از عبدالله بن بکیر از ابوبصیر الاسدی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. خود احمد البرقی از ثقات مشروطی است که البته در اینجا مشکلی ایجاد نمیکند.
* * *
مجلسی اول: رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح (رو).
1. این عبارات بخشی از خطبه حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله پیش از جنگ تبوک است.
2. «سباب» از ریشه سبب است. مشتقات سبب به معنای بدگویی شدید هستند. این بدگویی شدید مراتب مختلفی دارد. ممکن است مطابق واقعیت باشد، یا به خلاف واقعیت باشد. ممکن است متعارفاً فحش به حساب آید و ممکن است ضمن بدگویی شدید، فحش نباشد. ممکن است همراه کلمات رکیک عرفی باشد، ممکن است نباشد. اینکه عرض کردم متعارفاً و عرفی، به این جهت است که بعضی چیزها در یک فرهنگی فحش است، اما در فرهنگ دیگری فحش نیست. در فرهنگی رکیک است، اما در فرهنگ دیگر رکیک نیست. حتی ممکن است در لغتنامه ها فحش و رکیک باشد، اما در عرف نباشد و برعکس.
3. مشتقات ریشه سبب هم در قرآن کاربرد دارد و هم در روایات و این که از این دامنۀ گستردۀ معنایی، کدام مورد نظر است، باید رفت سراغ قرائت داخلیه و خارجیه.
4. اسباب به عنوان جمع سبب، به معنای وسیله است. به نردبان و ریسمان هم سبب میگویند. به انگشت اشاره از این جهت سبابه گفتهاند که موقع بدگویی با آن به فرد اشاره میکنند و این انگشت را وسیله نشان دادن قرار میدهیم. اما سباب، یعنی بدگویی. با توجه به سیاق عبارات روایت، فکر کنم شما هم موافق هستید که در اینجا منظور بدگویی ای است که غیر واقعیت باشد، یا به ناحق باشد، یا کریه باشد، مانند فحش و …
5. «فسوق» هم که از ریشه فسق است. فسق بر وزن قشر به معنای خارج شدن چیزی به چیز دیگر است که معمولا خارج شدن از حق را گویند، اما همواره چنین نیست. فسق از نظر شرعی مرتبه بسیار پستی از مراتب انسانی و ایمانی و معرف انحراف شدید و بدی بسیار است.
6. این روایت درباره قباحت شدید سب مؤمن، کشتن او، خوردن گوشتش که فکر کنم منظور غیبت است و … میباشد.
7. آنچه به بحث فعلی ما مربوط میشود، عبارت «قِتالُهُ کُفْرٌ» است. قتال به معنای جنگ و نبرد است و لزوماً همراه کشت و کشتار و خون و خونریزی نیست. به نظر حقیر در این روایت هم نمیتوان قتال را لزوماً به خونریزی و کشتن معنا کرد. در افتادن با مؤمن، جنگ با او، چه جنگ متعارف باشد و چه غیر آن، البته طبیعتاً به ناحق، ورود به مراتب کفر است و البته اگر موجب کشته شدن شود، مرتبه بالایی از آن است.
8. آنچه درباره مؤمن گفتم، اینجا هم قابل ملاحظه است.
9. در باب دوم از ابواب مقدمة العبادات، مطلبی غیر از بعضی احادیث همین باب ندیدم، اگر شما موردی دیگری دیدید، بفرمایید که صحبت کنیم.
10. اما حدیث 50 از باب دهم ابواب حد المرتد، درباره ایمان و اسلام و تفاوت این دو و ارتکاب معاصی و توبه و … است که در آن مطلب فوقالعادهای برای بحث فعلیمان ندیدم. خوب است عزیزان خودشان روایات معتبر مربوط به ایمان و اسلام و تفاوت این دو را مرور کنند. تعدادی از این روایات در تفسیر تبصرة المؤمنین بارگذاری شده است.