حدیث 1035
1035- 16-[1] وَ فی الْعِلَلِ بِإسْنادِهِ قالَ: جاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیهودِ إلَی رَسولِ اللهِ ص- فَسَألوهُ عَنْ مَسائِلَ- وَ کانَ فیما سَألوهُ أخْبِرْنا یا مُحَمَّدُ- لِأی عِلَّةٍ تُوَضَّأُ هَذِهِ الْجَوارِحُ الْأرْبَعُ- وَ هی أنْظَفُ الْمَواضِعِ فی الْجَسَدِ- فَقالَ النَّبی ص لَمّا أنْ وَسْوَسَ الشَّیطانُ إلَی آدَمَ ع- دَنا مِنَ الشَّجَرَةِ فَنَظَرَ إلَیها- فَذَهَبَ ماءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قامَ وَ مَشَی إلَیها- وَ هی أوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إلَی الْخَطیئَةِ- ثُمَّ تَناوَلَ بِیدِهِ مِنْها ما عَلَیها- وَ أکَلَ فَتَطایرَ الْحُلی وَ الْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ- فَوَضَعَ آدَمُ یدَهُ عَلَی أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَکَی- فَلَمّا تابَ اللهُ عَلَیهِ فَرَضَ (اللهُ)[2] عَلَیهِ وَ عَلَی ذُرّیتِهِ تَطْهیرَ[3] هَذِهِ الْجَوارِحِ الْأرْبَعِ- (فَأمَرَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ)[4] بِغَسْلِ الْوَجْهِ لِما نَظَرَ إلَی الشَّجَرَةِ- وَ أمَرَهُ بِغَسْلِ الْیدَینِ إلَی الْمِرْفَقَینِ لِما تَناوَلَ بِهِما- وَ أمَرَهُ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِما وَضَعَ یدَهُ عَلَی أُمِّ رَأْسِهِ- وَ أمَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَینِ لِما مَشَی بِهِما إلَی الْخَطیئَةِ.
وَ رَواهُ فی الْفَقیهِ کَذَلِکَ[5] وَ کَذا الَّذی قَبْلَهُ.
——————————
[1]– علل الشرائع 280- 1.
[2]– لفظ الجلالة غیر واضح فی المخطوط و غیر مذکور فی المصدر.
[3]– فی المصدر- غسل.
[4]– و فیه- و أمره.
[5]– الفقیه 1- 55- 127.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را در چند جا روایت کرده است.
1. از محمد بن علی ماجیلویه از عمویش، محمد بن ابیالقاسم از احمد بن محمد بن خالد البرقی از پدرش از علی بن حسین البرقی از عبدالله بن جبله از معاویه بن عمار از حسن بن عبدالله از پدرانش از جدش، امام مجتبی علیهالسلام
2. در الفقیه با همان سند قبل
همه افراد سند این حدیث تا حسن بن عبدالله، همه از ثقات درجه یک، درجه دو و مشروط هستند، حسن بن عبدالله، ظاهرا از سادات حسنی است و این حدیث را به چند واسطه که معلوم نیست چند نفر هستند، از امام مجتبیj روایت کرده است. خود حسن بن عبدالله ابتداء مجهول است، اما به واسطه معاویه بن عمار، توثیق درجه دو میشود، لیکن راهی برای توثیق پدرانش نیست.
البته شبیه این حدیث به طریق معتبر در علل الشرائع و المحاسن هم آمده است که شیخ حر، این دو طریق را ذیل حدیث بعدی آورده است.
در این حدیث آمده است که چند نفر از یهود نزد حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله رفتند و از ایشان درباره مسائلی سؤال کردند. از جمله اینکه از وضوی جوارح چهارگانه پرسیدند که علت آن چیست، در حالی که پاکترین مواضع در بدن هستند. ایشان هم در جواب فرمودند که چون شیطان آدم را وسوسه کرد و نزدیک درخت شد و به آن نگاه کرد، آبِ رویش رفت، سپس ایستاد و به سوی آن حرکت کرد و آن اولین قدمی بود که به سوی خطا برداشته شد. سپس با دستش از آن تناول کرد و خورد، پس زینتها و زیورها از بدنش فرو ریخت. پس آدم دستش را جلوی سرش نهاد و گریست. پس هنگامی که الله توبه او را پذیرفت، واجب کرد بر او و بر ذریهاش تطهیر این جوارج چهارگانه را. پس امر کرد به شستن صورت، به جهت نگاه به درخت، و امر کرد به شستن دو دست تا مرفق به جهت آنچه خورد با آنها و امر کرد به مسح سر، به جهت اینکه دستش را مقابل سرش قرار داد و امر کرد به مسح دو پا، به جهت قدم برداشتن با آنها به سمت خطا.
این حدیث هم مانند بعضی احادیثی که پیش از این روایت کردیم، به نوعی فلسفه نمادین و سمبلیک وضو را بیان میکند.
البته میشد بحثهای مفصلی هم پیرامون آدم و حوا، محل سکونتشان، خطایشان، شجره و خیلی چیزهای دیگر هم داشت که فعلا از بحث ما خارج است.