حدیث 1027
1027- 8-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإسْنادِهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ صَفْوانَ وَ فَضالَةَ بْنِ أیوبَ عَنْ فُضَیلِ بْنِ عُثْمانَ عَنْ أبیعُبَیدَةَ الْحَذّاءِ قالَ: وَضَّأْتُ أباجَعْفَرٍ ع بِجَمْعٍ- وَ قَدْ بالَ فَناوَلْتُهُ ماءً فَاسْتَنْجَی ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَیهِ کَفّاً- فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ وَ کَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِراعَهُ الْأیمَنَ- وَ کَفّاً غَسَلَ بِهِ ذِراعَهُ الْأیسَرَ- ثُمَّ مَسَحَ بِفَضْلَةِ النَّدَی رَأْسَهُ وَ رِجْلَیهِ.
وَ رَواهُ أیضاً فی مَوْضِعَینِ آخَرَینِ مِثْلَهُ مَتْناً وَ سَنَداً إلّا أنَّهُ قالَ” ثُمَّ أخَذَ کَفّاً” بَدَلَ” ثُمَّ صَبَبْتُ عَلَیهِ کَفّاً”[2]
——————————
[1]– التهذیب 1- 58- 162، و الاستبصار 1- 58- 172.
[2]– التهذیب 1- 79- 204، و الاستبصار 1- 69- 209.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسین بن سعید الاهوازی که معتبر درجه یک است، از صفوان بن یحیی و فضاله بن ایوب از فضیل بن عثمان الاعور از ابوعبیده الحذاء روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح (مل).
این حدیث، نسبت به احادیث قبلی، مطلب جدیدی دارد. ابوعبیده الحذاء میگوید که امام باقر علیهالسلام را بعد آنکه بول کرده بودند، وضو دادم. ابتدا بر دست ایشان آب ریختم و آن را شستوشو دادند. سپس مشتی برای ایشان ریختم و صورتشان را با آن شستند و با کفی ساعد راستشان را شستند و با کفی ساعد چپ را و سپس با نم اضافه آن، سر و دو پا را مسح کردند.
اگر دقت بفرمایید، در این جا که امام از بول آمده و دستشان احتمالا تمیز نیست، «فَاسْتَنْجَی»، یعنی ابتدا دست را تمیز میکنند و بعد وضو میگیرند که این هم مؤیدی است بر آنچه ما از آیه و بعضی روایات پیشین استنباط کردیم که وضو باید موجب تمیزی شود و الا صحیح نیست.
اما نکته مهم در وضو اینکه، از فعل «وَضَّأْتُ» و عبارت «صَبَبْتُ عَلَیهِ کَفّاً» و مانند اینها معلوم میشود که ابوعبیده آب ریخته و امام استفاده کردهاند و وضو گرفتهاند و حتما لزومی نداشته که خودشان شخصا از ظرف آب بردارند، یا خودشان شخصا از ظرف آب بریزند، لذا حداقل مساعدت در این حد، برای وضو گرفتن، منعی ندارد.
اگر هم کسی بخواهد بگوید که امام علیهالسلام محدودیتی داشتهاند و نمیتوانستهاند خودشان آب بریزند و ناچار بودند از فرد دیگری کمک بگیرند، دلیل میخواهد که نَه تنها در اینجا، چنین چیزی معلوم نیست، بلکه ارتکاز بر عدم چنین چیزی است.
بقیه مطالب هم شبیه روایات قبل است.