حدیث 1022

1022- 3-[1] وَ عَنْ عَلی بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَینَةَ عَنْ زُرارَةَ وَ بُکَیرٍ أنَّهُما سَألا أباجَعْفَرٍ ع عَنْ وُضوءِ رَسولِ اللهِ ص- فَدَعا بِطَشْتٍ أوْ تَوْرٍ فیهِ ماءٌ- فَغَمَسَ[2] یدَهُ الْیمْنَی فَغَرَفَ بِها غُرْفَةً- فَصَبَّها عَلَی وَجْهِهِ فَغَسَلَ بِها وَجْهَهُ ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الْیسْرَی فَغَرَفَ بِها غُرْفَةً فَأفْرَغَ عَلَی ذِراعِهِ الْیمْنَی- فَغَسَلَ بِها ذِراعَهُ مِنَ الْمِرْفَقِ إلَی الْکَفِّ- لا یرُدُّها إلَی الْمِرْفَقِ- ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الْیمْنَی- فَأفْرَغَ بِها عَلَی ذِراعِهِ الْیسْرَی مِنَ الْمِرْفَقِ- وَ صَنَعَ بِها مِثْلَ ما صَنَعَ بِالْیمْنَی- ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَیهِ بِبَلَلِ کَفِّهِ- لَمْ یحْدِثْ لَهُما ماءً جَدیداً- ثُمَ قالَ وَ لا یدْخِلُ أصابِعَهُ تَحْتَ الشِّراکِ- قالَ ثُمَّ قالَ إنَّ اللهَ تَعالَی یقولُ یا أیها الَّذینَ آمَنوا إذا قُمْتُمْ إلَی الصَّلاةِ- فَاغْسِلوا وُجوهَکُمْ وَ أیدیکُمْ[3]– فَلَیسَ لَهُ أنْ یدَعَ شَیئاً مِنْ وَجْهِهِ إلّا غَسَلَهُ- وَ أمَرَ بِغَسْلِ الْیدَینِ إلَی الْمِرْفَقَینِ- فَلَیسَ لَهُ أنْ یدَعَ مِنْ یدَیهِ إلَی الْمِرْفَقَینِ شَیئاً إلّا غَسَلَهُ- لِأنَّ اللهَ تَعالَی یقولُ فَاغْسِلوا وُجوهَکُمْ وَ أیدیکُمْ إلَی الْمَرافِقِ[4] – ثُمَّ قالَ وَ امْسَحوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أرْجُلکُمْ إلَی الْکَعْبَینِ[5] – فَإذا مَسَحَ بِشَیءٍ مِنْ رَأْسِهِ أوْ بِشَیءٍ مِنْ قَدَمَیهِ ما بَینَ الْکَعْبَینِ إلَی أطْرافِ الْأصابِعِ فَقَدْ أجْزَأهُ- قالَ فَقُلْنا أینَ الْکَعْبانِ- قالَ هاهُنا یعْنی الْمَفْصِلَ دونَ عَظْمِ السّاقِ- فَقُلْنا هَذا ما هُوَ فَقالَ هَذا مِنْ عَظْمِ السّاقِ- وَ الْکَعْبُ أسْفَلُ مِنْ ذَلِکَ- فَقُلْنا أصْلَحَکَ اللهُ- فَالْغُرْفَةُ الْواحِدَةُ تُجْزی لِلْوَجْهِ وَ غُرْفَةٌ لِلذِّراعِ- قالَ نَعَمْ إذا بالَغْتَ فیها- وَ الثِّنْتانِ تَأْتیانِ عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ.
وَ رَواهُ الشَّیخُ بِإسْنادِهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعیدٍ عَنِ ابْنِ أبی‌عُمَیرٍ نَحْوَهُ إلّا أنَّهُ أوْرَدَ مِنْهُ حُکْمَ الْمَسْحِ فی بابِهِ وَ حَذَفَ باقیهُ مَعَ التَّنْبیهِ عَلَیهِ[6].
وَ رَواهُ أیضاً بِإسْنادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یعْقوبَ[7]
      أقولُ: الْمُرادُ مِنَ الثِّنْتَینِ غُرْفَةُ الْوَجْهِ وَ غُرْفَةُ الذِّراعِ وَ اللّامُ لِلْعَهْدِ الذِّکْری وَ لا أقَلَّ مِنَ الِاحْتِمالِ فَلا دَلالَةَ فیهِ عَلَی اسْتِحْبابِ التَّثْنیةِ.
——————————
[1]– الکافی 3- 25- 5.
[2]– فغمس کفیه ثمّ غمس کفه الیمنی، (هامش المخطوط عن التهذیب 1- 76- 191).
[3]– المائدة 5- 6.
[4]– المائدة 5- 6.
[5]– المائدة 5- 6.
[6]– التهذیب 1- 76- 191.
[7]– التهذیب 1- 81- 211.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از محمد بن ابی‌عمیر از عمر بن اذینه از زراره و بکیر، فرزندان اعین روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
شیخ الطائفه هم شبیه این حدیث را البته با تفاوت‌هایی به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسین بن سعید الاهوازی که معتبر درجه یک است، از محمد بن ابی‌عمیر روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
ایشان این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به ثقةالاسلام الکلینی که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
* * *
علامه مجلسی: حسن (مر).
* * *
مجلسی اول: صحیح (رو).

در این حدیث آمده است که زراره و بکیر، فرزندان اعین از امام باقر علیه‌السلام، درباره وضوی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله سؤال کردند. امام طشت یا ظرفی از آب خواستند و دست راستشان را در آن بردند و مشتی آب برداشتند و بر صورتشان ریختند و با آن شستند. سپس دست چپشان را در آن فرو بردند و مشتی آب برداشتند و بر ساعد راستشان ریختند و ساعد را از آرنج تا کف دست شستند. راویان این‌جا توضیح می‌دهند که ایشان دستشان را به سمت آرنج باز نگرداندند. بعد در ادامه ایشان دست راستشان را در آب فرو بردند و مشتی آب بر ساعدشان، البته این‌بار از آرنج ریختند و همان کاری را که با دست راست کردند با دست چپ انجام دادند. سپس سر و دو قدمشان را به باقی‌مانده دستشان مسح کردند و آب جدیدی به آن نزدند. بعد راویان اضافه می‌کنند که امام علیه‌السلام انگشتشان را زیر «شراک» نبردند. سپس امام علیه‌السلام فرمودند: «الله تعالی می‌فرماید: «یا أیها الَّذینَ آمَنوا إذا قُمْتُمْ إلَی الصَّلاةِ- فَاغْسِلوا وُجوهَکُمْ وَ أیدیکُمْ»، پس جایز نیست چیزی از صورت رها شود، مگر آن‌که آن را بشویند و نیز امر کرده است به شستن دو دست تا آرنج، پس جایز نیست چیزی از دو دست تا مرفق رها شود، مگر این‌که آن را بشویند، چرا که الله تعالی می‌فرماید: «فَاغْسِلوا وُجوهَکُمْ وَ أیدیکُمْ إلَی الْمَرافِقِ»، سپس فرمود: «وَ امْسَحوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أرْجُلکُمْ إلَی الْکَعْبَینِ»، پس اگر مسح شود به قسمتی از سر یا قسمتی از دو قدم‌، بین دو کعب تا اطراف انگشتان، مجاز است.» روایان می‌گویند که سؤال کردیم دو کعب کجا است؟ ایشان فرمودند: «این‌جا، یعنی مفصل پایین ساق.» راوی سؤال می‌کنند این چیست و امام علیه‌السلام می‌فرمایند که این استخوان ساق است و کعب، پایین‌تر از آن است. راوی در ادامه ضمن دعای خیر برای ایشان، سؤال می‌کنند که پس یک مشت برای صورت و مشتی برای ساعد جایز است؟ ایشان هم در ادامه می‌فرمایند که اگر آن را پر کنی، بله، دو تا برای همه‌اش می‌آید، یا به تعبیر بنده کافی است.
اما نکات مربوط به این روایت که بعضا هم خیلی خاص است؛
1. در این روایت، وقتی سخن از آب ریختن روی دست راست است، تصریح می‌شود که «فَأفْرَغَ عَلَی ذِراعِهِ الْیمْنَی»، یعنی بر ذراع دست راست ریختند، اما وقتی سخن از آب ریختن روی دست چپ است، تصریح می‌شود «فَأفْرَغَ بِها عَلَی ذِراعِهِ الْیسْرَی مِنَ الْمِرْفَقِ»، یعنی بر ذراع دست چپ ریختند، از آرنج. حالا اگر کسی نص‌گرا است و اصرار دارد روی کلمات روایات حساسیت تمام و کمال داشته باشد، با توجه به این روایت و آیه وضو و دو روایت قبلی، باید بگوید که حتما باید آب روی دست چپ را از آرنج ریخت و نَه پایین‌تر، اما دست راست را، هم می‌شود از آرنج ریخت و هم از پایین‌تر آن که ساعد است، اما اگر کسی این‌گونه نباشد، می‌تواند بگوید که دست چپ هم مانند دست راست است و فرقی ندارد و این‌که امام علیه‌السلام در این نوبت، آب را بر دست راست از ساعد ریخته‌اند و بر دست چپ از آرنج، حسب اتفاق، یا عادت و مانند اینها بوده است و نَه بیان شریعت و لزوم، یا حتی استحباب. ببینید این‌که روی این کلمات در این احادیث حساس می‌شوم، انصافا فی نفسه لزومی ندارد و به نظرم معلوم است که محل ریختن آب فرقی ندارد، بلکه صدق شستن دست‌ها، در محدوده‌ای که آیه معلوم کرده است، مهم است. حالا چرا حساسیت نشان می‌دهم؟ برای موارد و مسائلی مانند بند دوم که بعدا هم مشابهش را خواهیم داشت.
2. نکته بعدی درباره توضیح روایان است که گفتند: «لا یرُدُّها إلَی الْمِرْفَقِ»، یعنی هنگام شستن دست‌ها، دستشان را به سمت مرفق باز نگرداند. آقایان از این عبارت استفاده لزوم کرده‌اند که چون تصریح شده است که امام علیه‌السلام دست‌ها را به سمت مرفق باز نگرداندند، پس واجب است ما هم چنین کنیم و اگر دست‌ها را برگردانیم و به سمت آرنج بکشیم، وضو باطل است. عرض بنده در جواب این آقایان این است که اولا اگر می‌خواهید نص‌گرا باشید و روی کلمات گزارش راویان حساس باشید، سلمنا، اما روی آن موردی که در بند قبل عرض کردم هم حساس باشید. ثانیا نمی‌توان این احتمال را نادیده گرفت که همان‌طور که در ریختن آب روی ذراع یا خود آرنج، حسب عادت، یک بار بر ذراع ریختند و یک بار از آرنج، این نوع شستن هم حسب عادت بوده باشد. حالا این را هم اضافه کنیم که انسان به طور معمول، وقتی می‌خواهد چیزی را به آب بشوید، خصوصا وقتی آب زیاد نیست، مناسب است که از بالا به پایین بشوید که کثیفی و مانند آن از بالا شسته شود و به پایین بیاید و خارج شود، اما اگر آب زیاد بود، یا آن چیز تمیز بود و به جهت دیگری بر آن آب می‌گرفتیم، پایین و بالا فرقی نداشت. این دو احتمال که عرض کردم، احتمال نامعقول و حتی بعیدی نیست و نمی‌توان حکم «إذا جاء الإحتمال، بطل الإستدلال» را نادیده گرفت. ثالثا امام علیه‌السلام، بعد از نشان دادن عملی وضو، توضیحات تکمیلی مفصلی می‌فرمایند و ضمن توضیحاتشان هم دو بار اشاره‌ای به «إلَی الْمِرْفَقَینِ» دارند، اما تصریحی ندارند که حتما باید از بالا به پایین باشد. خلاصه این‌که اگر ما باشیم و آیه وضو و این سه روایت، لزومی برای شستن دست‌های، به هنگام وضو، از بالا به پایین نداریم، مگر یا قائل به حجیت اجماع و شهرت باشیم که نیستیم، یا در ادامه چیزی باشد که معلوم کند، جهت بالا به پایین واجب است و خلاف آن مبطل وضو.
3. شبیه مطالب بالا را در مورد عبارت «مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَیهِ بِبَلَلِ کَفِّهِ، لَمْ یحْدِثْ لَهُما ماءً جَدیداً» هم داریم. راویان تصریح دارند که امام علیه‌السلام، مسح سر و پا را به باقی‌مانده آب دستشان انجام دادند و آب جدیدی بر نداشتند. بسیار خب! تا این‌جا معلوم می‌شود که برداشتن آب جدید نیاز نیست، اما آیا برداشتن آب جدید، وضو را خراب می‌کند؟ این عبارت در بیان این موضوع نیست و در ادامه روایت هم که چیزی نداریم، مگر در روایات بعدی چیزی معلوم شود. پس تا این‌جا می‌گوییم برای مسح سر و پا نیازی به برداشتن آب جدید نیست، اما این‌که برداشتن آب جدید، وضو را خراب می‌کند، برای ما قابل قبول نیست.
4. حالا اگر آمدیم و به جهت گرما یا هر چیز دیگری، باقی‌مانده آب وضو در دست‌ها خشک یا نزدیک به خشک شدن بود، چه؟ آیا با همان رطوبت بسیار اندک که به سر و پا منتقل نمی‌شود، یا حتی دست خشک، مسح کنیم، یا در این صورت می‌شود آب جدید برداشت، یا بنا بر مشهور، باید از آب وضوی باقی‌مانده بر بخش‌هایی از صورت و دست کمک گرفت؟ و اگر بر آن‌ها هم آبی برای این کار نمانده بود، چه کنیم؟ از اول وضو بگیریم، یا کار دیگری می‌شود کرد.
اگر ما باشیم و آن‌چه تا الآن دیده‌ایم، روایت می‌گوید: «بِبَلَلِ کَفِّهِ»، یعنی با باقی‌مانده کف دستش، پس اگر به استناد این عبارت می‌خواهیم گرفتن آب اضافه را منع کنیم، به همان دلیل، باید گرفتن آب وضو از مواضع قبلی وضو را هم منع کنیم. البته ممکن است کسی بگوید که چون آب کف دست، باقی‌مانده آب وضو است و آب دست و صورت هم باقی‌مانده آب وضو است، پس می‌شود این کار را کرد، ولی برداشتن آب خارجی درست نیست. در جواب می‌شود عرض کرد که این باقی‌مانده آب وضو را از کجا آورده‌اید؟ بله، باقی‌مانده آب کف دست، آب وضو هست، آب باقی‌مانده بر صورت و دست هم، آب وضو هست؟ اما کجای روایت گفته است، باقی‌مانده آب وضو؟ روایت می‌گوید باقی‌مانده آب کف دست وضو. حالا شما می‌خواهید الغای خصوصیت کنید و تنقیخ مناط، ببینید شرایطش هست، یا خیر؟
ما فعلا توقف می‌کنیم، تا ببینیم روایات بعدی، چیزی به دستمان می‌دهد یا خیر؟
5. از عبارت «فَلَیسَ لَهُ أنْ یدَعَ شَیئاً مِنْ وَجْهِهِ إلّا غَسَلَهُ» معلوم می‌شود که باید همه صورت را بشوید. اما همه صورت کجا است؟ اگر کسی محاسن داشت، خصوصا محاسن پرپشت، باید آب را به پوست صورت هم برساند؟ یا همان ظاهر ریش را هم بشوید کافی است؟ اگر محاسنش بلند بود و به خیلی پایین‌تر خانه‌اش می‌رسید، باید قسمت‌های پایین‌تر را هم بشوید؟ یا همان محدوده صورت کافی است؟ از روایت قبل معلوم شد که شستن ظاهر وجه کفایت می‌کندو نیازی نیست آب را به بن پوست زیر محاسن رساند. فقط همان سؤال ماند که آیا شستن ظاهر در دست‌ها و مسح پا و سر هم هست یا خیر.
6. از عبارت «فَلَیسَ لَهُ أنْ یدَعَ مِنْ یدَیهِ إلَی الْمِرْفَقَینِ شَیئاً إلّا غَسَلَهُ» هم معلوم می‌شود که همه دست را باید شست که خوش‌بختانه هم در آیه وضو و هم در روایات معتبر، محدوده آن مشخص شده است که از آرنج است، تا نوک انگشتان دست.
7. از عبارت «فَإذا مَسَحَ بِشَیءٍ مِنْ رَأْسِهِ» معلوم می‌شود مسح قسمتی از سر هم کفایت می‌کند که در آیه قرآن هم از «باء» تبعیضیه همین مطلب را می‌فهمیدیم.
فقط این مطلب می‌ماند که منظور از بخشی از سر، همه قسمت جلو سر است؟ یا حتی بخشی از همین جلو سر هم کافی است و همه آن لازم نیست.
8. در عبارت «بِشَیءٍ مِنْ قَدَمَیهِ ما بَینَ الْکَعْبَینِ إلَی أطْرافِ الْأصابِعِ» هم ابهام وجود دارد. اگر بعد از «بِشَیءٍ مِنْ قَدَمَیهِ» مکث کنیم، معنی این می‌شود که به قسمتی از پا، آن‌چه بین قوزک‌ها، تا نوک انگشتان است که می‌شود همه روی پا، بین قوزک تا اطراف انگشتان، اما اگر مکث نکنیم و به قول مرحوم آقای تبریزی آن را به یک نفس بخوانیم، قسمتی از بین قوزک‌ها تا اطراف انگشتان هم کفایت می‌کند. تا ببینیم بعدا به چه می‌رسیم.
9. با توجه به نکته قبل، معلوم می‌شود که «أرجلکم» در آیه وضو، ملحق به «باء» تبعیضیه است و با این حساب، باید آن را بر خلاف روایت حفص از عاصم، به کسره «لام» بخوانیم و قرائت امثال ابن عیاش از عاصم، مورد تأیید اهل بیت علیهم‌السلام است.
10. از عبارت آخر روایت، همان مطلب روایت قبل در می‌آید که یک مشت برای صورت و یک مشت برای هر ساعد کافی است، که جمعا می‌شود همان سه مشتی که در روایت قبل آمده بود، لذا آن چه در باب لزوم و کم و زیاد شدن آن، پیش از این گفتیم، این‌جا هم مطرح است.
11. و اما نکته آخر که خاص است و کم‌تر کسی به آن توجه کرده است؛
در روایت بعد از این‌که درباره مسح پا می‌گوید، تصریح شده است که «لا یُدْخِلُ أصابِعَهُ تَحْتَ الشِّراکِ»، یعنی انگشتانشان را زیر شراک نبردند. حالا سؤال این است که «الشراک» چیست؟
«الشراک»، چند معنا دارد. در «کتاب العین» که مربوط به قرن دوم هجری و هم‌عصر امام باقر تا امام کاظم علیهم‌السلام است، فقط «سیر النعل»، یعنی بند کفش آمده و قیدی ندارد. «لسان العرب» هم همین را گفته است. بسیاری از لغت‌نامه‌های قدیم و جدید هم همین معنا را نوشته‌اند، اما از قرن هشت و نه به بعد، قیدهایی بیان شده است. بعضی گفته‌اند: «سیر النعل، علی ظهر القدم» که می‌شود بند کفشی که پشت پا است و بعضی مانند طریحی در «مجمع البحرین» که بعضی از بزرگان، خیلی به آن ارادت دارند و البته بنده عنایت خاصی ندارم، گفته است: «أحد السیور النعل، التی یکون علی وجهها، توثق به الرجل و منه الحدیث: «و لاتدخل یدک تحت الشراک».»، یعنی یکی از بندهای کفش که برروی آن است و فرد با آن محکم می‌کند و بعد هم به حدیثی استناد می‌کند.
علی التحقیق! کفش‌های بندی سه نوع بوده‌اند، یا فقط بند روی پا داشته‌اند، چیزی شبیه دم‌پایی‌های الآن که رویش باز است، یا هم بند روی پا داشته‌اند و هم بند پشت پا، چیزی شبیه صندل‌های الآن و یا روی پا تقریبا بسته بوده و فقط پشتش بند داشته است. حالا با یک مقدمه، هر سه حالت را بررسی می‌کنیم.
مقدمه این‌که با توجه به عبارت «لا یُدْخِلُ أصابِعَهُ تَحْتَ الشِّراکِ» معلوم می‌شود که امام علیه‌السلام، جایی تشریف داشته‌اند که کفش پایشان بوده است و برای این دو برادر وضو گرفته‌اند و آموزش داده‌اند و کفش را هم از پا در نیاورده‌اند. با این مقدمه، اگر بگوییم کفش روبسته بوده است و امام انگشتشان را زیر بند پشت کفش نکرده‌اند، گویی بر روی کفش روبسته مسح کرده‌اند. اما اگر بگوییم کفش فقط، بند رویی داشته و مثل دم‌پایی‌های روباز الآن بوده است، یعنی روی همین بندها را مسح کرده‌اند و انگشت را زیر بندها نکرده‌اند، در این صورت همین‌که مقداری از روی پا که بین بندها بوده است، مسح شده، کفایت می‌کند.
حالا برویم سراغ حالت سوم که فرض کنیم کفش امام علیه‌السلام، هم رویش بند داشته و هم پشتش. اگر امام علیه‌السلام، انگشتشان را هنگام مسح پا، زیر بند روی پا را می‌بردند و زیر بند پشت پا نمی‌بردند، قاعدتا باید جلب توجه می‌کرد و این دو راوی که معلوم است با دقت این آموزش را روایت کرده‌اند، قاعدتا باید می‌گفتند. پس در این صورت، امام علیه‌السلام، نَه انگشتشان را به هنگام مسح پا زیر بند روی کفش برده‌اند و نَه زیر بند پشت کفش. با این حساب، یا مسح بر کفش روبسته هم جایز است، یا حداقل لازم نیست، مسیر انگشت تا قوزک، همه‌اش مسح شود.
حالا این سؤال پیش می‌آید که وقتی آیه می‌گوید «أرجلکم» را مسح کنید و مسح روی کفش، یا حداقل روی بند کفش هم قبول است، آیا این حکم، به مسح سر هم سرایت می‌کند؟ یعنی اگر کسی، چیزی روی سرش بود، چیزی مانند کلاه‌های بسته، یا عرق‌چین‌های شبکه شبکه که مقداری باز است و مقداری بسته، می‌تواند روی آن مسح کند. و قس علی هذا، اگر روی پوست دستش چیزی بود، مثلا پانسمانی، یا لاکی، یا حتی بیش‌تر از آن، دستکش دستش بود، اگر امکانش هست، باید این‌ها را بر طرف کند و بعد وضو بگیرد، یا می‌تواند با همان‌ها، وضو گیرد. خوب عنایت بفرمایید که قاعدتا شرایط این حدیث، شرایط اضطرار و تقیه و عسر و مانند این‌ها نبوده است. حداقل دلیل بر آن نداریم. ظاهر ماجرا، دال بر این است که شرایط عادی بوده و قرار شده امام علیه‌السلام، نحوه وضوی نبی مکرم را به تصویر بکشند.
فعلا تا این‌جا را داشته باشید، تا احادیث بعدی را روایت و بررسی کنیم و ببینیم چه چیزهایی می‌یابیم. بعدها هم که نوبت به وضوی جبیره برسد، باز به این موضوع بر خواهیم گشت.
12. نکته دیگر این‌که ما در این روایت، «بسم الله» نداریم، لذا جمع بین این روایت و روایت قبل، این می‌شود که گفتن «بسم الله» از مستحبات است و اگر گفته نشود، اشکالی ندارد.
14. مطلب بعد که در حدیث قبل هم داشتیم و من خاطرم رفت عرض کنم این‌که وقتی امام علیه‌السلام با دست راست صورت را شستند، یا سر را با دست راست مسح کردند، یا پاها را با دست موافق مسح نمودند، آیا امام علیه‌السلام تعمدی داشتند، یا به حسب افراد که معمولا دست راست هستند، این کارها را این‌گونه انجام دادند؟ اگر بگوییم تعمدی داشته‌اند، اگر لزوم هم در نیاید، استحباب در می‌آید، اما اگر تعمدی نباشد و مثلا حسب عادت بوده باشد، استحباب هم از آن در نمی‌آید.
15. اما نکته آخر درباره این حدیث؛ روایت قبل از زراره بود و این روایت از زراره و بکیر، لذا ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که شاید این دو روایت یکی است، اما به نظر حقیر چنین نیست و تفاوت‌هایی دارد که گویی، این اتفاق چند بار افتاده است. یک بارش، بکیر نبوده و بار دیگر، با حضور بکیر بوده است. مثلا در روایت قبلی، گویی امام علیه‌السلام، خودشان آغازگر بوده‌اند و دیگران استقبال کرده‌اند، اما در این حدیث، زراره و بکیر، آغازگر بوده‌اند و امام اجابت کرده‌اند. یا در روایت قبلی، «بسم الله» بود و در این روایت نیست. یا در روایت قبلی تصریح شده بود که امام علیه‌السلام، آب را بر هر دو دست، از آرنج ریختند، اما در این حدیث، گویی فقط برای شستن دست چپ، آب را بر آرنج ریختند و برای شستن دست راست، بر ساعد ریختند. موارد تفاوت، باز هم هست که خودتان متوجه هستید.
16. نکته دیگری هم عرض کنم که ربط مستقیمی به وضو ندارد، اما عرض می‌کنم که هم بدانید و هم شاید در جمع‌بندی به کارمان بیاید. ما روایات متعدد معتبری داریم که نَه تنها اقامه نماز با کفش را جایز می‌داند، بلکه سنت هم می‌داند. آن زمان گفتیم که نَه تنها دلیلی بر این نداریم که این روایات مربوط به شرایط خاص است، بلکه شواهدی وجود دارد که تابع شرایط خاص نیست.
فعلا این را داشته باشید، تا احادیث دیگر را هم بررسی کنیم.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه