حدیث 1021
1021- 2-[1] وَ عَنْ عَلی بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسْماعیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ جَمیعاً عَنْ حَمّادِ بْنِ عیسَی عَنْ حَریزٍ عَنْ زُرارَةَ قالَ: قالَ أبوجَعْفَرٍ ع أ لا أحْکی لَکُمْ وُضوءَ رَسولِ اللهِ ص- فَقُلْنا[2] بَلَی فَدَعا بِقَعْبٍ فیهِ شَیءٌ مِنْ ماءٍ- فَوَضَعَهُ بَینَ یدَیهِ ثُمَّ حَسَرَ عَنْ ذِراعَیهِ- ثُمَّ غَمَسَ فیهِ کَفَّهُ الْیمْنَی- ثُمَّ قالَ هَکَذا[3] إذا کانَتِ الْکَفُّ طاهِرَةً- ثُمَّ غَرَفَ مِلْأها ماءً- فَوَضَعَها عَلَی جَبینِهِ[4] ثُمَّ قالَ بِسْمِ اللهِ وَ سَدَلَهُ[5] عَلَی أطْرافِ لِحْیتِهِ ثُمَّ أمَرَّ یدَهُ عَلَی وَجْهِهِ- وَ ظاهِرِ جَبینِهِ مَرَّةً واحِدَةً- ثُمَّ غَمَسَ یدَهُ الْیسْرَی فَغَرَفَ بِها مِلْأها- ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَی مِرْفَقِهِ الْیمْنَی- فَأمَرَّ کَفَّهُ عَلَی ساعِدِهِ حَتَّی جَرَی الْماءُ عَلَی أطْرافِ أصابِعِهِ- ثُمَّ غَرَفَ بِیمینِهِ مِلْأها- فَوَضَعَهُ عَلَی مِرْفَقِهِ الْیسْرَی- فَأمَرَّ کَفَّهُ عَلَی ساعِدِهِ- حَتَّی جَرَی الْماءُ عَلَی أطْرافِ أصابِعِهِ- وَ مَسَحَ مُقَدَّمَ رَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَیهِ- بِبِلَّةِ یسارِهِ وَ بَقیةِ بِلَّةِ یمْناهُ قالَ وَ قالَ أبوجَعْفَرٍ ع- إنَّ اللهَ وَتْرٌ یحِبُّ الْوَتْرَ- فَقَدْ یجْزیکَ مِنَ الْوُضوءِ ثَلاثُ غُرُفاتٍ واحِدَةٌ لِلْوَجْهِ وَ اثْنَتانِ لِلذِّراعَینِ- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ یمْناکَ ناصیتَکَ- وَ ما بَقی مِنْ بِلَّةِ یمینِکَ ظَهْرَ قَدَمِکَ الْیمْنَی- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ یسارِکَ ظَهْرَ قَدَمِکَ الْیسْرَی- قالَ زُرارَةُ قالَ أبوجَعْفَرٍ ع- سَألَ رَجُلٌ أمیرَالْمُؤْمِنینَ ع عَنْ وُضوءِ رَسولِ اللهِ ص- فَحَکَی لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ.
وَ رَواهُ الصَّدوقُ مُرْسَلاً إلّا أنَّهُ قالَ- وَ مَسَحَ عَلَی مُقَدَّمِ رَأْسِهِ وَ ظَهْرِ قَدَمَیهِ (بِبِلَّةِ بَقیةِ مائِهِ)[6] – وَ لَمْ یزِدْ عَلَی ذَلِکَ[7]
——————————
[1]– الکافی 3- 25- 4.
[2]– فی نسخة الفقیه 1- 36- 74 فقیل له، (منه قده).
[3]– فی نسخة الفقیه 1- 36- 74 هذا، (منه قده).
[4]– فی نسخة الفقیه 1- 36- 74 جبهته، (منه قده).
[5]– فی نسخة الفقیه 1- 36- 74 سیله، (منه قده).
[6]– فی نسخة الفقیه 1- 36- 74 ببلة یساره و بقیة بلة یمناه.
[7]– الفقیه 1- 36- 74.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را به چند طریق روایت کرده است.
1. از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از حماد بن عیسی از حریز بن عبدالله از زراره بن اعین
2. از محمد بن اسماعیل البندقی از فضل بن شاذان از حماد بن عیسی به باقی سند
که همه از ثقات درجه یک هستند.
شیخ صدوق شبیه این حدیث را البته با تفاوتهایی در الفقیه به صورت مرسل نقل کرده است که مرسلات ایشان هم از قاعده کلی مرسلات خارج نیست. (مرسلات کتب اربعه)
* * *
علامه مجلسی: حسن کالصحیح (مر).
در این حدیث آمده است که امام باقر علیهالسلام فرمودند که آیا وضوی رسول الله را برای شما شرح بدهم؟ حاضران هم اظهار تمایل میکنند و امام علیهالسلام هم ظرف آبی درخواست میکنند و روبهروی خود قرار میدهند و سپس دو ذراع خود را باز کردند، یعنی از آرنج تا نوک انگشت را از لباس بیرون آوردند و سپس دست راستشان را در آن فرو کردند و سپس فرمودند که اینگونه است، به شرط آنکه دست پاک و تمیز باشد، سپس آن را پر از آب کردند و بر پیشانیشان قرار دادند. سپس فرمودند: «بسم الله» و فرو ریختند بر اطراف ریششان. سپس حرکت دادند دستشان را بر صورتشان و ظاهر پیشانیشان یک بار. سپس فرو کردند دست چپشان را، پس پر کردند آن را، سپس قرار دادند آن را بر آرنج راست، پس کشیدند آن را بر ساعدشان تا جاری شد آب بر اطراف انگشتانشان. سپس پر کردند به دست راستشان و قرار دادند آن را بر آرنج چپ، پس کشیدند دستشان را بر ساعدشان تا جاری شد آب بر اطراف انگشتانشان و مسح کردند جلوی سرشان را و روی دو پاییشان را به خیسی دست چپشان و بقیه خیسی دست راستشان. بعد امام علیهالسلام اضافه میفرمایند که الله وتر است و وتر را دوست دارد، پس مجاز کرده است تو را سه مشت. یکی برای صورت و دو تا برای ذراعها و مسح میکنی به خیسی دست راستت موی پیشانی را و به آنچه باقیمانده از خیسی دست راستت، روی پای راستت را و مسح میکنی به خیسی دست چپت، روی پای چپت را. زراره در پایان از امام باقر علیهالسلام روایت میکند که فردی از امیرالمؤمنین علیهالسلام، درباره وضوی حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله پرسید و ایشان هم مانند آن را حکایت کردند.
این از ترجمه روایت، و اما نکات آن:
1. نکته اول و بسیار مهم این است که آیا اینها را باید حمل بر لزوم کنیم، یا قابل تغییر است. مثلا وقتی میفرمایند که آب را بر آرنج ریختند و تا نوک انگشتان آب را جاری کردند، حتما باید آب بر آرنج ریخته شود و تا نوک انگشتان شسته شود، یا میشود آب را وسط ساعد هم ریخت و بعد از آرنج تا نوک انگشتان را شست؟ آیا باید دست مخالف را از آرنج به سمت انگشتان دست حرکت داد و اگر برعکسش حرکت داده شود، مثلا حرکت دست مخالف برای شستن دست دیگر، رفت و برگشتی باشد، قبول نیست؟ یا اینکه آیا حتما باید برای شستن صورت و هر کدام از دستان، شرط وتر بودن را رعایت کرد و جمعا فقط با سه مشت آب وضو گرفت؟ مثلا نمیتوان با خیسی دست راست، دست چپ را هم شست و حتما باید یک مشت آب جدید برداشت؟ یا برای شستن صورت و دستها، دو مشت آب گرفت؟ یا حتما باید با دست راست صورت شست و با دست چپ، یا هر دو دست نمیشود؟ یا این که امام علیهالسلام، به حسب افراد راستدست بوده که با دست راستشان شستهاند و آب یک مشت هم کافی بوده و نیازی به دو دست نبوده است؟ یا حتما باید قبل از شستن صورت «بسم الله» گفت؟ یا حتما باید به خیسی قبلی دست راست و چپ مسح کرد و اگر دست خشک شد، یا به هر علتی به غیر آب وضو خیس شد، اشکال دارد؟ آیا حتما مسح پای راست، باید با دست راست باشد و مسح پای چپ، با دست چپ؟ اگر خیسی کف دست رفته بود، میشود آب جدید گرفت، یا باید از مواضع قبلی وضو آب برداشت، یا در شرایط عادی، باید وضو را از اول شروع کرد؟ و سؤالاتی از این دست.
اگر کاملا نصگرا باشیم، باید بگوییم همه اینها، بجز یک مورد که تصریح نشده است، لازم است و واجب و اگر انجام نشود، وضو صحیح نیست و به صرف این روایت، نمیتوان بعضی را حمل بر لزوم کرد و بعضی را حمل بر عدم لزوم، مگر در روایات بعدی، تکلیف روشن شود و بخواهیم بین اینها تبعیض قائل شویم. خلاصه اگر ما باشیم و این روایت، یک بام و دو هوا نمیشود که بعضی را حمل بر استحباب کنیم و بعضی را حمل بر لزوم.
آن یک مورد استثنا هم که اشاره کردم، شستن دستها از بالا به پایین است که در این روایت تصریح نشده است. عبارت «ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَی مِرْفَقِهِ الْیمْنَی، فَأمَرَّ کَفَّهُ عَلَی ساعِدِهِ حَتَّی جَرَی الْماءُ عَلَی أطْرافِ أصابِعِهِ» فقط در بیان این است که آب را بر آرنج ریختند و دستشان را بر ساعدشان حرکت دادند تا آب به اطراف انگشتانشان هم رسید، یعنی خلاصه از آرنج تا نوک انگشتان، همه را شستند و جهتی بیان نشده است.
البته ناگفته نماند که بعضی عبارات این روایت، ظهور بیشتری در لزوم دارند و بعضی ظهور کمتر. مثلا اینکه امام با دست چپ بر آرنج دست راست ریختند و برعکس، ظهور لزومش کمتر است و عبارات با دست راستت، موی جلوی سرت را مسح میکنی، یا عبارات مربوط به مسح پاها، ظهور در لزومش بیشتر است.
علی ای حال، فعلا به همین مقدار بسنده میکنیم، تا ببینیم روایات دیگر چه میگویند و از جمع آنها، با آیات قرآن، درنهایت به چه میرسیم؟
2. از عبارت «إذا کانَتِ الْکَفُّ طاهِرَةً» که پیش از شستن صورت آمده است، معلوم میشود که شستن صورت، یا به عبارت بهتر، آغاز وضو، منوط به تمیز بودن دست است و اگر دست تمیز نبود، باید ابتدا به نحوی تمیز شود و بعد از آن وارد انجام وضو شود. اگر خاطرتان باشد، هم به واسطه خود آیه وضو و هم یکی دو روایت معتبری که پیش از این داشتیم، معلوم شد که وضو باید به تمیزی بیانجامد، و الا صحیح نیست. این عبارت هم به نوعی مؤید همان نظر است.
3. نکتهای را هم درباره معنای «وتر» عرض کنم. وتر، به معنای فرد، در مقابل شفع و زوج است و به معنای بیمانند، طاق و مانند اینها. در اینجا هم همین معنا را دارد. وقتی میفرمایند: «إنَّ اللهَ وَتْرٌ» یعنی الله یکتا است، بیهمانند است، مشابه ندارد که تنها عددی که در معنا به آن نزدیک است، عدد یک است. پس وقتی میفرمایند: «یحِبُّ الْوَتْرَ، فَقَدْ یجْزیکَ مِنَ الْوُضوءِ ثَلاثُ غُرُفاتٍ واحِدَةٌ لِلْوَجْهِ وَ اثْنَتانِ لِلذِّراعَینِ»، یعنی یک بار شستن و نه اعداد فرد در فارسی که در مقابل اعداد زوج در فارسی هستند.
ممکن است از کلمه «یحب» در این عبارت، این به ذهن خطور کند که در بیان استحباب است، که شاید خالی از وجه نباشد، اما بهتر است، فعلا دست نگه داریم و ببینیم روایات بعدی چه میگویند و رابطه آنها با آیه قرآن چیست.
4. محدوده شستن دستها که هم در آیه و هم در این روایت، کاملا مشخص است، اما اینکه محدوده صورت که باید شسته شود، کجا است، معلوم نیست؟ محدوده جلوی سر و ناصیه و همینطور محدوه روی پا که باید مسح کشیده شود، کجا است؟ و اینکه آیا همه جلوی سر، یا روی پا باید مسح شود، یا قسمی از آن هم کافی است، از این روایت معلوم نیست. البته بعضی گفتهاند که به واسطه «باء» تبعیضیه در ابتدای «برؤوسکم»، در آیه وضو، میتوان گفت که مسح قسمتی از جلوی سر هم کافی است. این حرف، خالی از وجه نیست، اما فراموش نکنیم که خود جلوی سر، بعضی از سر است و اگر کسی بگوید همه جلوی سر را باید مسح کرد، با آیه مخالفتی نکرده است.
اما در مورد مسح پا؛ نکتهای را نگه داشته بودم تا به این روایت برسیم. به قول دوستان نجفی، کلی خویشتنداری کرده بودم تا نوبتش برسد. خوب عنایت بفرماید؛ «أرجل» که در آیه آمده است، جمع «رجل» است و عرب، به از بالای ران، تا نوک انگشتان پا را رجل میگوید. خب! حالا اگر «أرجلکم» را به فتح لام بخوانیم و آن را عطف به «و امسحوا» کنیم، یعنی همه پا را مسح کنید که میشود از بالای ران تا نوک انگشتان، اما اگر «أرجلکم»، به کسر لام بخوانیم، یعنی قسمتی از پا را مسح کنید. حالا کدام قسمت؟ از آیه معلوم نیست، اما از این روایت، معلوم میشود که فقط مسح ظهر قدم، کفایت میکند و نَه همه «رجل» یا همان پا، پس به قطع میگوییم که «أرجلکم»، به کسر لام صحیح است. البته ممکن است کسی بگوید که منظور از «رجل» در آیه وضو، معنای واقعی و از باب دلالت مطابقی نیست، بلکه از باب دلالت تضمنی است و منظور از «رجل»، «ظهر قدم» در «رجل» است که خب این میشود حرف ما. مرحبا لناصرنا.
5. باز هم اینجا با این سؤال مواجه هستیم که آیا مسح سر و پا، حد اقل کار است و بیشتر از آن، مانند شست و شو هم اشکالی ندارد، یا خیر فقط باید مسح شود؟ و شستنِ تنها، مایه بطلان وضو است. خوب عنایت بفرمایید که در آیه وضو «باء» تبعیضیه داشتیم، یعنی قسمتی از سر مسح شود، کافی است. در این روایت هم معلوم شد که محدوده مسح، جلوی سر است. حالا اگر کسی بگوید که همه این محدوده جلوی سر باید مسح شود، فعلا حرفی نداریم، اما اگر کسی بگوید، از همین قسمت جلوی سر هم لازم نیست همهاش مسح شود و «باء» را در اینجا هم وارد کند، آن وقت این سؤال پیش میآید که آیا مجاز است همه جلوی سر را مسح کرد، یا فقط باید بخشی از آن را مسح کرد. اگر بگوید فقط بخشی را باید مسح کرد و مجاز به مسح همه جلوی سر نیستیم، باز هم فعلا حرفی نداریم، اما اگر بگوید که خیر، همه جلوی سر را هم مسح کنی، اشکالی ندارد و در اینجا حداقل کار بیان شده است، آن وقت این سؤال مطرح میشود که اگر اینجا چنین است، چرا سایر جاها نباشد. یعنی کسی بگوید مسح جلوی سر، از باب حداقل است و اگر کسی بیشتر از آن را مسح کرد، یا حتی سر را شست، چون بیشترش را انجام داده است، پس اشکالی ندارد. و قس علی هذا، مسح پا. اگر ما «باء» تبعیضیه را به مسح پا هم بزنیم و مانند نظر مشهور بگوییم مسح قسمتی از روی پا، مثلا از نوک یک انگشت تا قوزک پا کفایت میکند، آن وقت این سؤال مطرح میشود که اگر کسی کل پا را مسح کرد، اشکال دارد، یا خیر و اگر جواب داده شود که خیر، اشکالی ندارد و بخشی از پا، حداقل مسح است، آن وقت این سؤال را به دنبال دارد که اگر مسح بخشی از پا حداقل است و بیشتر از آن اشکالی ندارد، شستن که بیشتر از مسح است چرا اشکال داشته باشد؟!
اینها سؤالهایی است که اگر کسی مخالف آن است، باید جواب منطقی برایش پیدا کند. فعلا در آیه وضو و این دو حدیثی که روایت کردیم، چیزی نیست و یا باید صرفا به نص مراجعه کنیم و اضافه بر آن را مجاز ندانیم، یا اگر مجاز دانستیم، باید به علتی که برای آن قائل هستیم، پایبند باشیم. اگر کسی اجماع را معتبر بداند که خب میتواند به آن استناد کند، البته اگر واقعا اجماعی باشد و شرایط اجماع جمع باشد که خوب است دوستان تحقیق کنند و ببینند که آیا این موضوع بین فقهای شیعه اجماعی هست، یا خیر که اجماع محصل باشد و نَه منقول، تازه مدرکی هم نباشد. اگر هم اجماعی نیست، خوب است اجماعشکن یا اجماعشکنها را بشناسیم. اگر هم کسی شهرت را در کنار اجماع، از منابع و مبانی استنباط میداند که خب، به آن استناد میکند، اما برای امثال ما که اجماع را معتبر نمیدانیم و شهرت را هم در غیر مورد خاص قضاوت، معتبر نمیدانیم، نمیتوانیم به این دو استناد کنیم. اما هنوز برای پاسخ به این سؤالات زود است و باید پیش برویم و ببینیم در آینده چیزی دستمان را میگیرد یا خیر.