حدیث 976
976- 4-[1] وَ بِإسْنادِهِ عَنِ الصَّفّارِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِاللهِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمیعاً عَنْ عَلی بْنِ مَهْزیارَ فی حَدیثٍ أنَّ الرَّجُلَ إذا کانَ ثَوْبُهُ نَجِساً لَمْ یعِدِ الصَّلاةَ إلّا ما کانَ فی وَقْتٍ وَ إذا کانَ جُنُباً أوْ عَلَی غَیرِ وُضوءٍ أعادَ[2] الصَّلَواتِ الْمَکْتوباتِ اللَّواتی[3] فاتَتْهُ لِأنَّ الثَّوْبَ خِلافُ الْجَسَدِ فَاعْمَلْ عَلَی ذَلِکَ إنْ شاءَ اللهُ تَعالَی.
——————————
[1]– التهذیب 1- 426- 1355، و الاستبصار 1- 184- 643 و أورده فی الحدیث 2 من الباب 39 من أبواب الجنابة. و یأتی تمامه فی الحدیث 1 من الباب 42 من أبواب النجاسات.
[2]– فیهما- فعلیه إعادة.
[3]– فی التهذیب 1- 416- 1355 التی.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به محمد بن حسن الصفار که معتبر درجه یک است، از احمد و عبدالله، فرزندان محمد بن عیسی الاشعری از علی بن مهزیار روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح (مل).
در این روایت آمده است که اگر لباس فردی نجس بود، نماز را اعاده نمیکند، مگر هنوز در وقت باشد. به عبارت دیگر، اگر در وقت نماز بود، نماز را اعاده کند و اگر گذشته بود، نیازی به اعاده نماز نیست. بعد در ادامه آمده است که اگر جنب بود، یا وضو نداشت، نمازهای واجبی را که از او فوت شده، اعاده کند. بعد ادامه میدهند که لباس با بدن فرق دارد، پس ان شاء الله به آن عمل کنید.
اما مطالب این روایت؛
1. آنچه مربوط به نماز است که فعلا بحث ما نیست و از آن میگذریم.
2. بنا بر مشهور، جنب و غیر وضوء، در ما نحن فیه، یک نتیجه دارند. اگر کسی جنب بود، گویی وضو هم ندارد و نمازش بیوضو است.
3. از این روایت معلوم میشود که وضو نداشتن و نماز خواندن، ربطی به داخل وقت و خارج آن ندارد و اگر نماز بیوضو بود، باید اعاده شود. اما این سؤال همچنان باقی است که امر، وجوبی است، یا تنزیهی. یعنی میگویند حتما باید اعاده شود؟ یا میفرمایند بهتر است اعاده شود. به عبارت دیگر آیا امام علیهالسلام میفرمایند نمازی که با لباس نجس خوانده شد، اگر وقتش گذشته بود، قضا ندارد، اما از بیوضو بود، باید اعاده شود؟ یا بهتر است اعاده شود که در اینباره چند نکتهای را در ادامه عرض خواهم کرد.
ما در اینجا، با سه مسأله مواجه هستیم. اول اینکه مبنای ما، ظهور اولیه اوامر و نواهی الهی، در تنزیه است، مگر به قرینهای، لزومی بودن آن معلوم شود. دوم اینکه برداشت ما از روایت قبل این بود که این امر، وجوبی است، پس به قرینه روایت قبل، میتوان بگوییم که اصلای جای رفتن سراغ ظهور اولیه نیست، اما مطلب سوم، این عبارت «إن شاء الله تعالی» است که در آخر روایت آمده است. ما روایاتی درباره گفتن «إن شاء الله» و عواقب نگفتن آن داریم که هر چند اعتراف میکنیم، هر چیزی به اراده و خواست الله تعالی است، اما تا جایی که من سراغ دارم، هیچ کدام آن روایات معتبر نیست. پس هر چند خود من، به گفتن این عبارت عادت دارم، اما هر چند انسان موحد، باید همیشه متوجه این باشد که هر چه میشود، به اراده و خواست الله عز و جل است، اما لزومی به گفتن عبارت «إن شاء الله» نیست. اگر روایات را مرور کنیم، میبینیم که این عبارت، در لسان معصومین علیهمالسلام هم رایج نیست، اما اینجا آمده است. میفرمایند که «فَاعْمَلْ عَلَی ذَلِکَ إنْ شاءَ اللهُ تَعالَی»، اگر روایات قبل را نداشتیم، شاید میشد استظهار کرد که از ترکیب «فاعمل» و «إن شاء الله» توصیه اکید معلوم میشد، وقتی میدانیم نماز بیوضو قبول نیست، چنین استظهاری هم قبول نیست.