حدیث 737

737- 13-[1] وَ بِإسْنادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ فی کِتابِ الْمَشیخَةِ[2] عَنْ عُمَرَ بْنِ یزیدَ قالَ: اغْتَسَلْتُ یوْمَ الْجُمُعَةِ بِالْمَدینَةِ وَ لَبِسْتُ أثْوابی وَ تَطَیبْتُ فَمَرَّتْ بی وَصیفَةٌ فَفَخَّذْتُ لَها فَأمْذَیتُ أنا وَ أمْنَتْ هی فَدَخَلَنی مِنْ ذَلِکَ ضیقٌ فَسَألْتُ أباعَبْدِاللهِ ع عَنْ ذَلِکَ فَقالَ لَیسَ عَلَیکَ وُضوءٌ وَ لا عَلَیها غُسْلٌ.
أقولُ: وَ یأْتی وَجْهُ نَفْی الْغُسْلِ فی مَحَلِّهِ إنْ شاءَ اللهُ[3].
——————————
[1]– التهذیب 1- 121- 322.
[2]– فی المصدر زیادة- بلفظ آخر.

[3]– یأتی فی الحدیث 22 من الباب 7 من أبواب الجنابة.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه دو است.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسن بن محبوب که معتبر درجه یک است، از عمر بن یزید بیاع السابری یا عمر بن یزید بن ذبیان روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند، مگر عمر بن یزید بن یزید ذبیان که ثقه درجه دو است، پس این حدیث معتبر درجه دو می‌شود.
نکته‌ای را این جا عرض کنم. هم عمر بن یزید بیاع السابری و هم عمر بن یزید بن ذبیان از مشایخ ابن محبوب هستند، لذا روایات او از این دو مسند است.
* * *
علامه مجلسی: مرسل (مل).

این حدیث نکته جالبی دارد. ابتدا خود حدیث را مرور کنیم. عمر بن یزید می‌گوید که روز جمعه‌ در مدینه غسل کردم، لباس پوشیدم و خودم را خوش‌بو کردم. در این حین کنیزی آمد و من ران‌های او را گرفتم. از من مذی خارج شد و از او منی خارج شد. از این بابت دل‌تنگ شدم و درباره آن از امام صادق علیه‌السلام سؤال کردم. امام فرمودند که نه وضو بر تو است و نَه غسل بر او.
در ما نحن فیه که حرف خاصی نیست و در این حدیث آمده است که مذی، ناقض وضو نیست. تا این‌جا که مطلب جدیدی نیست. اما نکته‌ای درباره عبارت «أمْنَتْ هی» عرض کنم. خیلی سال قبل، دقیقا خاطرم نیست چه سالی بود، اما قبل از آمدن من به رشت، یعنی قبل از سال 94، ما بحث مفصل و همه جانبه‌ای در مورد سن تکلیف دختر و پسر داشتیم. هم از نظر منابع فقهی، مطلب را بررسی کردیم و هم سه نفر از عزیزان پزشک متخصص، یکی جراح کودکان بود و یکی فوق تخصص زنان آمدند و با پاورپوینت و فیلم و این دست ابزارها، در دو روز مستقل، کلی توضیحات درباره بیولوژی مرد و زن دادند و در آخر هم، روز سوم، خدمت یک فوق تخصص داخلی بودیم و آموخته‌های خود را چک کردیم که درست متوجه شده باشیم. الآن نَه فرصت هست و نَه لازم است که همه مطالب آن‌جا را، این‌جا تکرار کنم، فقط به مقتضای این حدیث نکته‌ای عرض کنم. آن‌جا معلوم شد که در زنان معمولی، چیزی به عنوان منی وجود ندارد. نَه غدد تولید آن هست، نَه مایعی با این مشخصات در آن‌ها هست، نَه اصلا کاربردی مانند آن در بدن زنان نیاز است و خلاصه هیچ چیزی که بتوان آن را منی دانست، نیست. روایات را که بررسی کردیم، دیدیم که بسیاری از فقهای بزرگوار ما، ضمن بزرگواری و مهارتی که در فقه و اصول دارند، به جهت عدم آشنایی تخصصی به این موضوع، دچار اشتباه برداشت شده‌اند و مایع غلیظی که گاهی از فرج بانوان خارج می‌شود را منی گرفته‌اند، در حالی که نَه منی است و نَه در حکم منی. آن‌جا به این روایت هم رسیدیم. در این روایت می‌بینیم که راوی، مانند بسیاری از عوام آن زمان، تصور می‌کند که از کنیزش منی خارج شده است و آن را با قطع بیان می‌کند، در حالی که امام علیه‌السلام با بیان این‌که لازم نیست آن کنیز غسل کند، عملا منی بودن آن را انکار کرده و تصور او را باطل می‌دانند. یعنی فردی تصور غلط داشته که فلان چیز منی است، اما امام علیه‌السلام، آن را منی ندانسته‌اند. فعلا به همین مقدار بسنده بفرمایید تا شاید دوباره این فرصتی شد و در آینده این پرونده را باز کردیم.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه