3. آیه 92 و 93 سوره نساء (بحث قصاص)
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إلّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إلی أهْلِهِ إلّا أنْ یَصَّدَّقُوا فَإنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ فَدیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إلی أهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللهَ وَ کانَ اللهُ عَلیماً حَکیماً (92) وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» (93).
و نیست بر مؤمن که بکشد مؤمنی را مگر به خطا و کسی که بکشد مؤمنی را به خطا، پس آزاد کردن بردهای مؤمن است و دیهای تسلیم شده به سوی خاندانش، مگر آنکه تصدق دهند و پس اگر باشد از قومی که دشمنی است برای شما، در حالی که او مؤمن است، پس آزادکردن بردهای مؤمن و اگر باشد از گروهی که بین شما و بین آنها عهد محکمی است، پس دیهای است تسلیم شده به سوی خاندانش و آزاد کردن بردهای مؤمن، پس کسی که اصلا نیافت، پس روزه گرفتن دو ماه پی در پی، توبهای است از (جانب) الله و باشد الله همیشه عالم با حکمت. (92) و کسی که بکشد مؤمنی را از روی عمد، پس مجازات او جهنم است، جاودانه در آن و غضب الله بر او است و لعنت کرد او را و مهیا کند برای او عذابی بسیار بزرگ. (93)
هیچ مؤمنی را نزد که جز بخطا مؤمنی را بکشد و هر که مؤمنی را بخطا بکشد، آزاد کردن بنده مؤمنی باید و خونبهایی که بکسان او تسلیم شود. مگر آنکه ببخشند. اگر [مقتول] از گروه دشمن شماست و او مؤمن است آزاد کردن بنده مؤمنی [بس] و اگر از گروهیست که میان شما و آنها پیمانی هست خونبهایی باید که بکسان او تسلیم شود و آزاد کردن بنده مؤمنی، و هر که نیابد روزه دو ماه پیاپی باید. این بخشایشی است از جانب خدا که خدا دانا است و فرزانه. (۹۲) و هر که مؤمنی را بعمد بکشد سزای او جهنم است که جاودانه در آن باشد و خدا بر او غضب آرد و لعنتش کند و عذابی بزرگ برای او مهیا دارد. (۹۳)
و هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را- جز به اشتباه- بکشد. و هر کس مؤمنی را به اشتباه کشت، باید بنده مؤمنی را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت کند مگر اینکه آنان گذشت کنند. و اگر [مقتول] از گروهی است که دشمنان شمایند و [خود] وی مؤمن است، [قاتل] باید بنده مؤمنی را آزاد کند [و پرداخت خونبها لازم نیست]. و اگر [مقتول] از گروهی است که میان شما و میان آنان پیمانی است، باید به خانواده وی خونبها پرداخت نماید و بنده مؤمنی را آزاد کند. و هر کس [بنده] نیافت، باید دو ماه پیاپی- به عنوان توبهای از جانب خدا- روزه بدارد، و خدا همواره دانای سنجیدهکار است. (۹۲) و هر کس عمدا مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم میگیرد و لعنتش میکند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است. (۹۳)
و هیچ مؤمنی را نسزد و عقلا و شرعا روا نباشد که مؤمنی را بکشد مگر آنکه از روی اشتباه و خطا (خطای محض یا شبیه عمد) باشد. و هر کس مؤمنی را به خطا کشت بر اوست آزاد کردن بردهای مؤمن (به عنوان کفاره قتل) و خونبهایی که باید تسلیم خویشان مقتول شود، مگر آنکه آنها ببخشند. و اگر مقتول از گروهی باشد که دشمن شمایند و خود او مؤمن است پس واجب است آزاد کردن بردهای مؤمن (به عنوان کفاره، و خونبها ندارد). و اگر از گروهی باشد که میان شما و آنان پیمانی (پیمان صلح یا ذمیه) برقرار است باید خونبهای او تسلیم خویشانش شود و بردهای مؤمن آزاد نماید، و کسی که (برده) نیابد باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد. توبهای است از جانب خداوند، و خداوند همواره دانا و حکیم است. (۹۲) و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد (و آن را حلال شمرد)، کیفر او جهنم است که جاودانه در آن باشد، و خداوند بر او خشم گیرد و او را از رحمت خود دور سازد و برای او عذابی بزرگ فراهم نماید. (۹۳)
این آیه یکی از مهمترین آیات قصاص نفس است که روایات معتبر متعددی مستقیم و غیر مستقیم در شرح و تبیین آن صادر شده است. ما طبق قرارمان، در اینجا فقط خود آیه را مورد بررسی قرار میدهیم تا ببینیم چه چیزهایی از آن معلوم میشود و همانطور که پیش از این گفتیم، بعدها به مرور با بررسی متن روایات معتبر، هم مطالب این قسمت را اصلاح و تکمیل میکنیم و هم مطالب تکمیلی مستقل را معلوم خواهیم کرد.
و اما مطالب آیه:
1. اختلاف قرائتی در این آیه که موجب اختلاف در معنا شود نیست و نهایتاً در قواعد تجویدی و لهجه و مانند آن، یا شماره آیه است.
2. عبارت «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إلّا خَطَأً» تصریح در این موضوع دارد که مؤمن نباید مؤمن دیگری را بکشد، حالا اگر از روی خطا و اشتباه کشت، تخلف از دستور الله تعالی نکرده است، اما عواقبی دارد و کارهایی باید بکند که در ادامه آیه آمده است.
3. حالا اگر خطأً کشت، چه باید بکند؟ اول باید ببینیم معنای خطأ چیست. فعلا این مورد را وا میگذاریم به اواخر همین آیه، تا بهتر بتوانیم بررسی کنیم. اما قتل خطائی هر چه باشد، تکالفی را برای قاتل به وجود میآورد. یکی تحریر رقبة مؤمنة است. یعنی آزاد کردن برده مؤمن و دیگری پرداخت دیهای که به اهلش تسلیم میشود. بعد میفرماید که اگر اهل مقتول، تصدق کردند و گذشتند، از عهده قاتل برداشته میشود. دقت بفرمایید که جبران این خطا آزاد کردن هر بردهای نیست، بلکه آزاد کردن برده مؤمن است.
4. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، اینکه «و» بین تحریر رقبة مؤمنة و تسلیم دیه، واو عطف است، یا واو فصل. یعنی خاطی در قتل مؤمن، موظف است هر دو کار را انجام دهد، یا یکی را؟ در مباحث الفاظ بحث خوبی داشتیم و دیدیم که ظهور اولیه واو در عطف است، مگر به قرینهای معلوم شود، واو دیگری مد نظر است، لذا اگر ما بودیم و فقط این آیه، باید میگفتیم که خاطی هر دو کار را باید انجام دهد، مگر اهل مقتول گذشت کنند که بحثش جدا است و گفته خواهد شد. حال چه بگوییم واو، عطف است چه بگوییم، فصل ، چند سؤال پیش میآید. اگر کسی بگوید واو فصل است و بیانگر تخییر، این سؤال پیش میآید که اولاً دلیلت چیست؟ ثانیاً تخییر ترتیبی است و اول باید تحریر رقبه داشته باشد و اگر نشد، تسلیم دیه؟ یا تخییر مطلق است و هر کدام را که خواست میتواند انجام میدهد. اما اگر کسی بگوید واو عطف است، باز هم این سؤال پیش میآید که اگر کسی فقط استطاعت انجام یک کار را داشت، آیا در انتخاب از این دو اختیار مطلق دارد، یا اولویت با گزینه اول است؟ ما در مباحث اللفاظ به این موضوع هم پرداختیم که چه در فصل و چه در عطف، البته اگر ناچار به تخییر شویم، ترتیبی قطعی نیست، چرا که متکلم حتی اگر اولویتی مد نظرش نباشد، ناچار است موارد را به ترتیبی بیان کند، پس اگر ترتیبی مد نظرش هست، باید به قرینهای داخلی یا خارجی بیان کند که فعلاً تا اینجا چیزی معلوم نیست، البته در بررسی ادامه، باز هم به این موضوع خواهیم پرداخت و در روایات هم با این موضوع مواجه خواهیم شد.
5. نکته دیگر اینکه خوشبختانه در زمان ما که بردهداری منتفی شده است، تکلیف چیست؟ عزیزانی که در جلسات بردهداری و موضع اسلام در قبال آن بودند، به خاطر دارند که دیدیم اسلام با احکامی که صادر کرد، سعی در تعطیلی بردهداری داشته که متأسفانه به جهت انحراف مسیر حکومتی و اینکه الی یومنا هذا، غیر معصوم متصدی امر حکومت بوده است، متأسفانه این اتفاق نیافتاد، تا نهایتاً غربیها از ما جلو زدند و حتی آنها بودند که ما را وادار به تعطیل بردهداری کردند. یعنی غیر مسلمانان بانی انجام این اراده و مطلوب الله تعالی شدند. مدارک مکتوب و رسمی وجود دارد که اولین حاکم مسلمان در ایران که هر نوع بردهداری، تجارت برده و انتقال بردهها را ممنوع کرد، ناصرالدین شاه قاجار در سال 1265 بود، آن هم تحت فشار دولت انگلیس. حتی یک سال بعد از آن در پیمانی که بین دولت ایران و دولت انگلیس بسته شد، مقرر شد که نیروهای انگیسی برای جلوگیری از انتقال و تجارت برده، مجاز شدند کشتیها و از جمله کشتیهای ایرانی را بازرسی کنند. در پیمان دیگری در سال 1274 این مسأله برای شانزده سال تمدید شد. اما متأسفانه هم چنان و به صورت قاچاق انجام میشد تا اینکه سال 1287، با شدت بازرسیها به میزان قابل توجهی کاهش بافت. در سال 1300 و در پیمانی جدید بین دولت ایران و انگلیس، اختیارات انگلیسیها در برخورد با بردهداری افزایش یافت و مقرر شد بردههای یافته شده آزاد و با صاحبان کشتیهای متخلف به عنوان مجرم برخورد شود. عرضم این نیست که دولت انگلیس قطعاً از روی خیرخواهی و انساندوستی چنین کرد، فعلا قصد نیتخوانی آنها را نداریم، خصوصا اینکه بردهداری خیلی پیشتر در انگلیس و مستعمرات آن، ممنوع شده بود، اما هر چه بود، مایه خیر بود، تا اینکه بالأخره بعد از پیوستن ایران به کنوانسیون 1926 ژنو، از نظر بینالمللی هم متعهد به لغو بردهداری شد و در سال 1307 با فشار شاه آن زمان، یعنی رضا شاه پهلوی، در تاریخ هجدهم بهمن، در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و وزارت داخله ایران، با نامهای رسمی به این مضمون «در مملکت ایران هیچکس به عنوان برده شناخته نشده و هر بردهای به مجرد ورود به خاک یا آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هر کس انسانی را به عنوان برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطه دیگری در حمل و نقل برده بشود، محکوم به یک تا سه سال حبس تأدیبی خواهد بود.» ممنوعیت آن را رسماً ابلاغ کرد. ای کاش مسلمانان و ایرانیان در این کار پیشقدم بودند و قرنها قبل از آن و حداقل با تشکیل حکمومتهایی که ادعای تشیع را داشتند، با پیشقدمی علما و فقها این کار انجام میشد، اما نشد و با فشار دولتهای غربی این کار به انجام رسید.
6. بنده آنجا اصطلاحی وضع کردم که به نظر خودم و دوستان خوب بود. گفتیم که گاهی تشریع برای تعطیل است. یعنی شارع مقدس، اموری را تشریع کرده است تا موضوعی را به تعطیلی بکشاند و بردهداری از مصادیق این است. فعلا فرصت نداریم به آن بحث بپردازیم، لذا بحث خودمان را ادامه میدهیم.
7. در ادامه آیه، حکم قتلی آمده است که مقتول هم مؤمن است و هم دشمن. سؤال اولی که پیش میآید اینست که مگر میشود مؤمن با مؤمن عداوت داشته باشد؟ جواب متأسفانه مثبت است. البته اگر ایمان یک مرتبه داشت و آن مرتبه کامل آن بود، طبیعتا جواب منفی بود، اما میدانیم که ایمان مراتبی دارد و چه بسا فرد مؤمنی، ولو از جهل چیزی را حق خود بداند که حق او نیست، لذا با کسانی که آنها را در گرفتن حق از او، مقصر میداند، دشمنی پیدا کند. هواهای نفسانی هم در آنان هست، لذا طبیعی است که هر چه مرتبه ایمانی فرد کمتر باشد، هر چند از دایره مؤمنان خارج نیست، اما هوای نفسانی بیشتری در او وجود دارد و همین هوای نفسانی میتواند دشمنی بیجا ایجاد کند. مثالی هم عرض کنم که شاید برای همه آشنا باشد و مواردی از آن را دیده یا شنیده باشیم. دو انسان که به ظاهر مؤمن هستند، بر سر مسألهای اختلاف پیدا میکنند و این اختلاف به دعوا و مرافه میکشد و یکی نَه به قصد کشتن و نَه حتی آسیبزدن کوچک، دیگری را هُل کوچکی میدهد و این فرد دوم، یک قدمی عقب میآید و از پلهها میافتد و ضربهمغزی و تمام. از این دست مثالها زیاد میتوان پیدا کرد.
8. حالا تکلیف این قاتل که مؤمنی را که بین آنها عداوتی هست، کشت، چیست؟ طبق این آیه این است که دیگر لازم نیست دیه بدهد.
9. تا خاطرم نرفته است،عرض کنم که مطلب دیگر در اینجا هست و آن اینکه منظور از مؤمن چیست و آیا مسلم را هم شامل میشود؟ به نظر میرسد جواب مثبت است و در اینجا هم فرقی بین مؤمن و مسلم نیست و جان هر فرد مسلمی محترم است، ولو نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات، تقید لازم را نداشته باشد. حتی این فرضیه مطرح است که شاید منظور از مؤمن، معتقد به دین اسلام نباشد و مؤمنان به سایر ادیان را هم شامل شود. میدانیم تعداد زیادی مؤمن در قرآن هست که مربوط به ادیان پیش از اسلام است. لذا اگر در آیات دیگر قرآن یا روایات معتبر توضیحی در این باره نباشد، قاعدتاً حداقل همه مؤمنانِ به ادیان مورد قبول اسلام را شامل میشود.
10. نکته دیگری که اینجا مطرح میشود، اینکه در این فقره از آیه فقط تحریر رقبه آمده و این سؤال پیشمیآید که آیا این قرینهای است بر واو عطف در فقره قبلی؟ یعنی آنجا دو کار با هم باید انجام میداد و اینجا یکی؟ جواب این است که ممکن است، اما قطعی نیست، چرا که شاید میخواهد بگوید آنچه یکی از دو کار را میتوانی انجام دهی، اما اینجا لزوما باید این کار را انجام بدهی. پس باز هم نمیتوان به طور قطع یکی را انتخاب کرد و دیگری را کنار گذاشت و همچنان ابهام کلی برای ما باقی است، هر چند گفتیم اگر ما بودیم و فقط این آیه، با توجه به معنای اصلی واو که برای عطف است، باید میپذیرفتیم که در فقره قبل، هر دو کار را باید انجام داد و در اینجا فقط تحریر رقبه باید کرد.
11. مطلب بعد اینکه در زمانه ما که تحریر رقبه منتفی شده است، وضعیت چگونه خواهد شد؟ آیا لزوما باید برای آن جایگزینی گذاشت یا خیر؟ این شخصِ قاتل، در این شرایط آزاد و رها است و کاری لازم نیست بکند.
12. در ادامه حکم گروه سومی را بیان میکند که اگر مقتول مسلمان نبود، اما در عهد و میثاق مسلمانان بود، چه؟ میفرماید فدیهای به اهل مقتول تسلیم میشود و تحریر رقبهای است. آنچه پیش از این درباره واو عطف یا فصل گفتیم، اینجا هم هست، یعنی ظهور اولیه این آیه در انجام هر دو است، مگر خلافش ثابت شود و معلوم شود منظور واو فصل است. اما اگر کسی اصرار داشت واو فصل است، باز این سؤال مطرح میشود که تخییر ترتیبی است؟ یا تخییر مطلق. دقت بفرمایید که اگر قرینه خارجی وجود نداشت، باید هر دو را به یک چوب براند و اگر یکی را ترتیبی دانست، دیگری را هم ترتیبی بداند و اگر یکی را تخییر مطلق دانست، دیگری را هم تخییر مطلق بداند، مگر خلاف آن معلوم شود.آری! اگر ما باشیم و این آیه، به نظر میرسد اگر کسی اصرار به تخییر داشته باشد، ناچار است، تخییر ترتیبی را بپذیرد، چرا که در قسمت اول آیه، ابتدا تحریر رقبه آمده بود و بعد تسلیم دیه، ولی در قسمت دوم بر عکس آمده است، لذا این میتواند قرینهای باشد که ترتیب اهمیت دارد و در نتیجه اگر تخییری باشد، تخییر ترتیبی است. حتی اگر واو را عطف بداند هم قرینهای است بر این اینکه اگر فقط استطاعت انجام یکی را داشت، در انتخاب او اولویت هست و باید حتی الامکان سعی کند اولیها را انجام دهد و اگر نشد، دومی را. ما در این باره، در قسمت روایات مطلب بیشتر و کاملتری خواهیم داشت.
13. تأکید میکنم که معلوم میشود این حکم درباره غیر مسلمان است. یعنی مقتول مسلمان نیست، در عهد و میثاق مسلمانان است.
14. الله تعالی در ادامه دستور دیگری میدهد که اگر نیافت و برایش مقدور نبود، از باب اظهار توبه، باید دو ماه پیدرپی روزه بگیرد.
15. مطلب دیگری که تا اینجا با آن مواجه هستیم، این است که این جایگزینی صیام شهرین متتابعین فقط به جای تحریر رقبه است، یا هر دو، فقط برای این دسته آخر است، یا دستههای قبل را هم شامل میشود. اگر ما بودیم فقط این آیه، ناچار بودیم، قدر متیقن را بگیریم که بگوییم فقط تحریر رقبه را میگیرد، آن هم فقط در دسته سوم. البته سایر گزینهها هم با سیاق آیه مخالف نیست و حتی توجیهات معقولی هم برای آنها وجود دارد و در نتیجه نمیتوان آنها را مردود دانست، اما قدر متیقن این را میگیرد.
16. این را هم اضافه کنم که از بین این دو تکلیف، دیه حق اهل مقتول است و دیگری حقی عمومی برای انسانهای دربند، لذا اگر کسی بگوید صیام شهرین متتابعین که جنبه تعبدی دارد و فایدهای برای اهل مقتول ندارد، صرفاً جایگزین تحریر رقبه است، خالی از وجه نیست، اما برای من خیلی هم جالب نیست، چرا که در خود تحریر رقبه هم به نوعی حق الناس وجود دارد که حق آزادی مردم است. یا ممکن است کسی به قرینه روایات کفاره روزه، صیام شهرین متتابعین را جایگزین تحریر رقبه بداند که اولاً متهم به قیاس است و ثانیاً فعلا از توضیح آن میگذریم و در بخش روایات به آن خواهیم پرداخت.
17. پیش از این وعده دادم که اواخر آیه درباره معنای خطأ صحبت کنیم. خطأ در لغت به معنای عدول عن الجهة و انحراف است. هر اقدامی معمولا نتیجهای دارد، لذا ما در هر کاری با پدیده مواجه هستیم، یکی خود اقدام و دیگری نتیجه اقدام، در نتیجه منطقا با چهار حالت مواجه هستیم. اول اینکه هم اقدام و هم نتیجه درست باشد. دوم، اینکه هم اقدام و هم نتیجه نادرست باشد. سوم اینکه اقدام درست است، اما نتیجه نادرست و چهارم اینکه اقدام نادرست است، اما از قضای روزگار، نتیجه درست از آب در میآید. این چهار حالت درباره نیتِ درست هم هست. حالت اول که اصلاً خطایی ندارد، اما در سه حالت بعدی، خطا هست. در دوتایش یک خطا و در یکی، دو خطا. پس وقتی بگوییم فلان کار خطأیی بوده، منطقاً سه حالت وجود دارد. این تقسیمبندی در لسان شارع هم هست. به عنوان مثال در آیه 31 سوره اسرا که آمده است «وَ لا تَقْتُلوا أوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إیّاکُمْ إنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً»، این خطأ هم در اقدام است و هم در نتیجه، اما در آیه 5 سوره احزاب که میفرماید: « ادْعوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أقْسَطُ عِنْدَ اللهِ فَإنْ لَمْ تَعْلَموا آباءَهُمْ فَإخْوانُکُمْ فی الدّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلوبُکُمْ وَ کانَ اللهُ غَفوراً رَحیماً»، معلوم است که خطا در نتیجه اقدام وجود داشته و خود کار یا نیت آن بد نبوده است.
در ما نحن فیه هم که کاری منجر به نتیجهای شده، قصد و نیت در دو جا وارد است. یکی قصد برای انجام کار و دیگری قصد برای انجام قتل. در مثالی که قبلاً زدیم، گفتیم که فرد، فرد دیگری را هُل داده بود، سه حالت مفروش است. حالت اول اینکه عامدانه هُل میدهد که طرف از بلندی بیافتد و کشته شود. یعنی هم قصد هُل دادن داشته و هم قصد کشتن. حالت دوم این است که طرف قصد هُل دادن داشته، اما نمیخواسته طرف را بکشد و حالت سوم این است که طرف اصلاً قصد هُل دادن هم نداشته است. مثلاً سکندری خورده و با دیگری برخورد کرده است و این نفر دوم از بلندی افتاده و فوت شده است. حالت اول که قتل عامدانه است، ولی در حالت دوم و سوم، قتل عامدانه و از روی قصد نبوده و در نتیجه خطأیی است، اما باز هم با هم فرق دارند. فعلا از نامگذاری اینها خودداری میکنیم تا به روایات بررسیم. در حالت سوم، فردی که مرتکب قتل شده است، هیچ گناهی ندارد. نَه مقصر بوده و نَه قاصر و به مقتضای حکمت، نباید او را مجازات کرد، اما در حالت دوم، وضعیت فرق میکند، بالأخره قصد هُل دادن داشته است. حالا با این توضیحات به قرینه اینکه الله تعالی برای خطأ مورد نظر خود، مجازات در نظر گرفته و در آخر هم توبه را مطرح کرده است، معلوم میشود که این خطأ از نوع سوم نیست، بلکه از نوع دوم است.
18. از عبارت «وَ کانَ اللهُ عَلیماً حَکیماً» هم دو چیز معلوم میشود. اول اینکه الله تعالی شرایط شما را میداند و حکیم هم هست، لذا سعی نکنید بخواهید سر خدا کلاه بگذارید. دوم چیزی که به ذهن متبادر میشود اینکه تشخیص این تمکن بر عهده خود فرد قاتل است و دیگران نباید او را وادار به کاری کنند. الله تعالی خودش میداند و حکیم هم هست و برخورد مناسب را با متخلف انجام میدهد.
19. در آیه بعدی هم عذاب اخروی کسی گفته شده است که از روی عمد، فرد مؤمن که گفتیم در اینجا با مسلم فرقی ندارد را به قتل رسانده و آن چیزی جز خلود در جهنم و غضب الله تعالی و دوری از رحمت او و گرفتاری به عذاب عظیم است. بعضی وقتها علاقه مندیم درباره بعضی چیزها صحبت کنیم که در اینجا مسأله خلود در عذاب، لعنت و غصب الله تعالی است، اما قرار شد که وارد مطالب غیر مربوط نشویم، خصوصا اینکه پرداختن به این مسائل، خودش مفصل و زمانبر است.
20. و نهایتاً اینکه آیه درباره مجازات دنیوی کسی که از روی عمد مؤمنی را بکشد، سکوت کرده است، اما وقتی آیه 178 و 179 سوره بقره را کنار این آیه قرار میدهیم، حکم دنیایی این فرد هم معلوم میشود که قصاص است.
آنچه تا اینجا گفتیم، فقط مطالب آیه بود و همانطور که در ابتدا هم اشاره شد، باید ببینیم روایات تفسیری و تکمیلی، نسبت به این نتیجهگیری چه موضعی دارند.