حدیث ۹۴۸
(۹۴۸) علل الشرائع (ج ۲، ص ۴۱۲) و الکافی (ح ۶۸۵۴): أبی رحمهالله قالَ حَدَّثَنا سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ حَمّادٍ عَنِ الْحَلَبیِّ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ علیهالسلام قالَ: «خَرَجَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله حینَ حَجَّ حِجَّةَ الْوَداعِ، خَرَجَ فی أرْبَعٍ بَقینَ مِنْ ذی الْقَعْدَةِ. حَتَّی أتَی مَسْجِدَ الشَّجَرَةِ، فَصَلَّی بِها. ثُمَّ قادَ راحِلَتَهُ حَتَّی أتَی الْبَیْداءَ. فَأحْرَمَ مِنْها وَ أهَلَ بِالْحَجِ وَ ساقَ مِائَةَ بَدَنَةٍ وَ أحْرَمَ النّاسُ کُلُّهُمْ بِالْحَجِّ لا یُریدونَ عُمْرَةً وَ لا یَدْرونَ ما الْمُتْعَةُ. حَتَّی إذا قَدِمَ رَسولُ اللهِ مَکَّةَ، طافَ بِالْبَیْتِ وَ طافَ النّاسُ مَعَهُ. ثُمَّ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ مَقامِ إبْراهیمَ وَ اسْتَلَمَ الْحَجَرَ. ثُمَّ أتَی زَمْزَمَ، فَشَرِبَ مِنْها وَ قالَ: «لَوْ لا أنْ أشُقَّ عَلَی أُمَّتی لاسْتَقَیْتُ مِنْها ذَنوباً أوْ ذَنوبَیْنِ.» ثُمَّ قالَ: «ابْدَءوا بِما بَدَأ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ». فَأتَی الصَّفا، فَبَدَأ بِهِ. ثُمَّ طافَ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ سَبْعاً. فَلَمّا قَضَی طَوافَهُ عِنْدَ الْمَرْوَةِ، قامَ فَخَطَبَ أصْحابَهُ وَ أمَرَهُمْ أنْ یُحِلّوا وَ یَجْعَلوها عُمْرَةً وَ هُوَ شَیْءٌ أمَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ. فَأحَلَّ النّاسُ وَ قالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «لَوْ کُنْتُ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أمْری ما اسْتَدْبَرْتُ، لَفَعَلْتُ کَما أمَرْتُکُمْ وَ لَکِنْ لَمْ یَکُنْ یَسْتَطیعُ أنْ یُحِلَّ مِنْ أجْلِ الْهَدْیِ الَّذی مَعَهُ. إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقولُ: «وَ لا تَحْلِقوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ». فَقامَ سُراقَةُ بْنُ مالِکِ بْنِ جُشْعُمٍ الْکِنانیُّ، فَقالَ: «یا رَسولَ اللهِ! عُلِّمْنا دینَنا کَأنّا خُلِقْنا الْیَوْمَ. أ رَأیْتَ هَذا الَّذی أمَرْتَنا بِهِ، لِعامِنا هَذا أمْ لِکُلِّ عامٍ؟» فَقالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «لا! بَلْ لِلْأبَدِ» وَ إنَّ رَجُلاً قامَ فَقالَ: «یا رَسولَ اللهِ! نَخْرُجُ حُجّاجاً وَ رُءوسُنا تَقْطُرُ مِنَ النِّساءِ؟» فَقالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «إنَّکَ لَنْ تُؤْمِنَ بِها أبَداً». وَ أقْبَلَ عَلیٌّ علیهالسلام مِنَ الْیَمَنِ حَتَّی وافَی الْحَجَّ. فَوَجَدَ فاطِمَةَ علیهاالسلام قَدْ أحَلَّتْ وَ وَجَدَ ریحَ الطّیبِ. فَانْطَلَقَ إلَی رَسولِ اللهِ صلیاللهعلیهوآله مُسْتَفْتیاً وَ مُحَرِّشاً عَلَی فاطِمَةَ علیهاالسلام. فَقالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «یا عَلیُّ! بِأیِّ شَیْءٍ أهْلَلْتَ؟» فَقالَ: «أهْلَلْتُ بِما أهَلَّ النَّبیُّ صلیاللهعلیهوآله». فَقالَ: «لا تُحِلَّ أنْتَ» وَ أشْرَکَهُ فی هَدْیِهِ وَ جَعَلَ لَهُ مِنَ الْهَدْیِ سَبْعاً وَ ثَلاثینَ وَ نَحَرَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله ثَلاثاً وَ سِتّینَ. نَحَرَها بِیَدِهِ، ثُمَّ أخَذَ مِنْ کُلِّ بَدَنَةٍ بَضْعَةً، فَجَعَلَها فی قِدْرٍ واحِدٍ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ. فَطُبِخَ فَأکَلا مِنْها وَ حَسَوا مِنَ الْمَرَقِ، فَقالَ: «قَدْ أکَلْنا الْآنَ مِنْها جَمیعاً» فَالْمُتْعَةُ أفْضَلُ مِنَ الْقارِنِ السّائِقِ الْهَدْیَ وَ خَیْرٌ مِنَ الْحَجِّ الْمُفْرَدِ» وَ …
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از پدرش از سعد بن عبدالله القمی از ابن عیسی الاشعری از ابن ابیعمیر از حماد بن عثمان از عبیدالله الحلبی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
ثقةالاسلام الکلینی نیز شبیه این حدیث را با کمی تغییر از علی بن ابراهیم القمی از پدرش و نیز از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی به باقی سند روایت کرده است که اینها هم از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح.
(عبیدالله بن علی) الحلبی از ابوعبدالله (امام صادق) علیهالسلام که فرمودند: «خارج شدند رسول الله صلیاللهعلیهوآله هنگامی که میخواستند حجة الوداع را حج بگزارند، خارج شدند در چهار روز مانده از ذیالحجه تا به مسجد شجره رسیدند. پس در آن نماز گزاردند. سپس شترشان را راندند تا به بیداء رسیدند. پس از آن محرم شدند و به حج تهلیل کردند و صد قربانی همراه داشتند و مردم همگی به حج احرام بستند، نه اراده عمره داشتند و نه میدانستند تمتع چیست. تا رسول الله صلیاللهعلیهوآله وارد مکه شدند، بیت (الله) را طواف کردند و مردم (هم) همراه ایشان طواف کردند. سپس دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم گزاردند و حجر(الاسود) را استلام نمودند. سپس نزد زمزم رفتند و از آن نوشیدند و فرمودند: «اگر بر امتم مشقت نداشت، از آن یک، یا دو دلو میخوردم.». پس فرمودند: «آغاز کنید به آنچه الله عز و جل به آن آغاز کرده است. پس نزد صفا رفته و به آن آغاز کردند. سپس هفت بار بین صفا و مروه گشتند. پس هنگامی که گشتنشان نزد مروه گذشت، ایستادند و اصحابشان را مخاطب قرار دادند و ایشان را امر کردند که مُحل شوند و آن را عمره قرار دهند و آن چیزی بود که الله عز و جل به آن امر کرده بود. پس مردم مُحل شدند و رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «اگر از قبل میدانستم از کارم آنچه را بعداً دانستم، قطعاً همان میکردم که شما را امر کردم در حالی که به جهت قربانی که با او است، نمیتواند مُحل شود. به یقین الله عز و جل میفرماید: «وَ لا تَحْلِقوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ»». پس سراقه بن مالک بن جعشم الکنانی گفت: «ای رسول الله! بیاموز دینمان را مانند آن که امروز خلق شدهایم. آیا چیزی که ما را به آن امر کردی، برای این سال ما است یا برای همه سالها؟» پس رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «خیر! بلکه برای ابد است.» و به یقین فردی برخواست و گفت: «ای رسول الله! حاجی خارج میشویم در حالی که سرهایمان از زنان قطره میچکد؟ » پس رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «به یقین تو هرگز به آن ایمان نیاوری.» و علی علیهالسلام از یمن آمد تا به حج برسد. پس فاطمه علیهاالسلام را یافت که مُحل شده و بوی خوش یافت. پس سؤالکننان و معترض بر فاطمه علیهاالسلام نزد رسول الله صلیاللهعلیهوآله رفت. پس رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «ای علی! به چه چیزی تهلیل کردی؟» پس عرض کردند: «تهلیل کردم به آنچه نبی صلیاللهعلیهوآله تهلیل کردند.» پس (حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «تو مُحل نمیشوی» و او را در قربانی خود شریک کردند و برای او از قربانی سی و هفت تا قرار دادند و رسول الله صلیاللهعلیهوآله هفتاد و سه تا قربانی کردند. به دست خویش آن را قربانی کردند، سپس از قربانی قطعهای گرفتند، پس آن را در یک دیگ نهادند، سپس به آن امر کردند. پس (هنگامی که) پخته شد، پس از آن خوردند و از آبش سر کشیدند، پس فرمودند: «اکنون از همه آن خوردهایم» و تمتع بهتر است از حج و عمره با هم که قربانی رانده شود و بهتر است از حج مفرده» …