حدیث 9016
(9016) عیون أخبار الرضا علیهالسلام (ج 1، ص 210) و الخصال (ج 1، ص 55): حَدَّثَنا أحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطّانُ قالَ أخْبَرَنا أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعیدٍ الْکوفیُّ قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ فَضّالٍ عَنْ أبیهِ قالَ: «سَألْتُ أباالْحَسَنِ عَلیَّ بْنَ موسَی الرِّضا علیهالسلام عَنْ مَعْنَی قَوْلِ النَّبیِّ صلیاللهعلیهوآله: «أنا ابْنُ الذَّبیحَیْنِ». قالَ: «یَعْنی إسْماعیلَ بْنَ إبْراهیمَ الْخَلیلِ علیهماالسلام وَ عَبْدَاللهِ بْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ. أمّا إسْماعیلُ، فَهُوَ الْغُلامُ الْحَلیمُ الَّذی بَشَّرَ اللهُ بِهِ إبْراهیمَ، «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» وَ هُوَ لَمّا عَمِلَ مِثْلَ عَمَلِهِ، «قالَ یا بُنَیَّ إنّی أری فی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» وَ لَمْ یَقُلْ: «یا أبَتِ افْعَلْ ما رَأیْتَ»، «سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرینَ». فَلَمّا عَزَمَ عَلَی ذَبْحِهِ، فَداهُ اللهُ «بِذِبْحٍ عَظیمٍ»، بِکَبْشٍ أمْلَحَ، یَأْکُلُ فی سَوادٍ وَ یَشْرَبُ فی سَوادٍ وَ یَنْظُرُ فی سَوادٍ وَ یَمْشی فی سَوادٍ وَ یَبولُ فی سَوادٍ وَ یَبْعَرُ فی سَوادٍ وَ کانَ یَرْتَعُ قَبْلَ ذَلِکَ فی ریاضِ الْجَنَّةِ أرْبَعینَ عاماً وَ ما خَرَجَ مِنْ رَحِمِ أُنْثَی وَ إنَّما قالَ اللهُ لَهُ عَزَّ وَ جَلَ «کُنْ فَیَکونُ». فَکانَ لِیُفْدَی بِهِ إسْماعیلُ، فَکُلُّ ما یُذْبَحُ فی مِنًی فَهُوَ فِدْیَةٌ لِإسْماعیلَ إلَی یَوْمِ الْقیامَةِ. فَهَذا أحَدُ الذَّبیحَیْنِ. وَ أمّا الْآخَرُ، فَإنَّ عَبْدَالْمُطَّلِبِ کانَ تَعَلَّقَ بِحَلْقَةِ بابِ الْکَعْبَةِ وَ دَعا اللهَ أنْ یَرْزُقَهُ عَشَرَةَ بَنینَ وَ نَذَرَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ یَذْبَحَ واحِداً مِنْهُمْ مَتَی أجابَ اللهُ دَعْوَتَهُ. فَلَمّا بَلَغوا عَشَرَةً، قالَ: «قَدْ وَفَی اللهُ لی، فَلَأوفیَنَّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». فَأدْخَلَ وُلْدَهُ الْکَعْبَةَ وَ أسْهَمَ بَیْنَهُمْ. فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللهِ، أبی رَسولِ اللهِ صلیاللهعلیهوآله وَ کانَ أحَبَّ وُلْدِهِ إلَیْهِ. ثُمَّ أجالَها ثانیَةً، فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللهِ. ثُمَّ أجالَها ثالِثَةً، فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللهِ. فَأخَذَهُ وَ حَبَسَهُ وَ عَزَمَ عَلَی ذَبْحِهِ. فَاجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ وَ مَنَعَتْهُ مِنْ ذَلِکَ وَ اجْتَمَعَ نِساءُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ یَبْکینَ وَ یَصِحْنَ. فَقالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ عاتِکَةُ: «یا أبَتاهْ! اعْذِرْ (اغْدِرْ) فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فی قَتْلِ ابْنِکَ». قالَ: «وَ کَیْفَ أعْذِرُ (أغْدِرُ) یا بُنَیَّةُ! فَإنَّکِ مُبارَکَةٌ.» قالَتْ: «اعْمِدْ إلَی تِلْکَ السَّوائِمِ الَّتی لَکَ فی الْحَرَمِ، فَاضْرِبْ بِالْقِداحِ عَلَی ابْنِکَ وَ عَلَی الْإبِلِ وَ أعْطِ رَبَّکَ حَتَّی یَرْضَی.» فَبَعَثَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ إلَی إبِلِهِ فَأحْضَرَها وَ أعْزَلَ مِنْها عَشْراً وَ ضَرَبَ بِالسِّهامِ، فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللهِ. فَما زالَ یَزیدُ عَشْراً عَشْراً حَتَّی بَلَغَتْ مِائَةً، فَضَرَبَ، فَخَرَجَ السَّهْمُ عَلَی الْإبِلِ. فَکَبَّرَتْ قُرَیْشٌ تَکْبیرَةً ارْتَجَّتْ لَها جِبالُ تِهامَةَ. فَقالَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ: «لا! حَتَّی أضْرِبَ بِالْقِداحِ ثَلاثَ مَرّاتٍ»، فَضَرَبَ ثَلاثاً، کُلَّ ذَلِکَ یَخْرُجُ السَّهْمُ عَلَی الْإبِلِ. فَلَمّا کانَتْ فی الثَّلاثَةِ، اجْتَذَبَهُ الزُّبَیْرُ وَ أبوطالِبٍ وَ أخَواتُهُما مِنْ تَحْتِ رِجْلَیْهِ، فَحَمَلوهُ وَ قَدِ انْسَلَخَتْ جِلْدَةُ خَدِّهِ الَّذی کانَتْ عَلَی الْأرْضِ وَ أقْبَلوا یَرْفَعونَهُ وَ یُقَبِّلونَهُ وَ یَمْسَحونَ عَنْهُ التُّرابَ. فَأمَرَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ أنْ تُنْحَرَ الْإبِلُ بِالْحَزْوَرَةِ وَ لا یُمْنَعَ أحَدٌ مِنْها وَ کانَتْ مِائَةً. فَکانَتْ لِعَبْدِالْمُطَّلِبِ خَمْسٌ مِنَ السنین [السُّنَنِ]، أجْراها اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فی الْإسْلامِ. حَرَّمَ نِساءَ الْآباءِ عَلَی الْأبْناءِ وَ سَنَّ الدّیَةَ فی الْقَتْلِ مِائَةً مِنَ الْإبِلِ وَ کانَ یَطوفُ بِالْبَیْتِ سَبْعَةَ أشْواطٍ وَ وَجَدَ کَنْزاً، فَأخْرَجَ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ سَمَّی زَمْزَمَ حینَ حَفَرَها سِقایَةَ الْحاجِّ. وَ لَوْ لا أنَّ عَمَلَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ کانَ حُجَّةً وَ أنَّ عَزْمَهُ کانَ عَلَی ذَبْحِ ابْنِهِ عَبْدِاللهِ شَبیهاً بِعَزْمِ إبْراهیمَ عَلَی ذَبْحِ ابْنِهِ إسْماعیلَ، لَما افْتَخَرَ النَّبیُّ صلیاللهعلیهوآله بِالانْتِسابِ إلَیْهِما، لِأجْلِ أنَّهُما الذَّبیحانِ فی قَوْلِهِ صلیاللهعلیهوآله: «أنا ابْنُ الذَّبیحَیْنِ». وَ الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ أجْلِها دَفَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الذَّبْحَ عَنْ إسْماعیلَ، هیَ الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ أجْلِها دَفَعَ الذَّبْحَ عَنْ عَبْدِاللهِ وَ هیَ کَوْنُ النَّبیِّ صلیاللهعلیهوآله وَ الْأئِمَّةِ الْمَعْصومینَ علیهمالسلام فی صُلْبَیْهِما. فَبِبَرَکَةِ النَّبیِّ صلیاللهعلیهوآله وَ الْأئِمَّةِ علیهمالسلام دَفَعَ اللهُ الذَّبْحَ عَنْهُما، فَلَمْ تَجْرِ السُّنَّةُ فی النّاسِ بِقَتْلِ أوْلادِهِمْ وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَوَجَبَ عَلَی النّاسِ کُلَّ أضْحًی التَّقَرُّبُ إلَی اللهِ تَعالَی بِقَتْلِ أوْلادِهِمْ وَ کُلُّ ما یَتَقَرَّبُ النّاسُ بِهِ إلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أُضْحیَّةٍ، فَهُوَ فِداءٌ لِإسْماعیلَ علیهالسلام إلَی یَوْمِ الْقیامَةِ.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از احمد بن حسن القطان از ابن عقده از علی بن حسن بن علی بن فضال که در بعضی نسخ به اشتباه، علی بن حسین بن علی بن فضال آمده است، از پدرش روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
علی بن حسن بن علی بن فضال از پدرش روایت کرد: «از ابوالحسن، علی بن موسی الرضا علیهالسلام درباره سخن نبی صلیاللهعلیهوآله: «من فرزند دو قربانی هستم»، سؤال کردم. فرمودند: «یعنی (فرزند) اسماعیل فرزند ابرهیم خلیل علیهماالسلام و عبدالله بن عبدالمطلب. اما اسماعیل، پس او همان نوجوانی بردبار است که الله، ابراهیم را به او بشارت داد. «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» و هنگامی که او (اسماعیل) مانند او (ابراهیم) عمل کرد، «قالَ یا بُنَیَّ إنّی أری فی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» و نگفت آنچه را دیدهای انجام بده، «سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرینَ». پس هنگامی که عزم کرد او را ذبح کند، الله او را «بِذِبْحٍ عَظیمٍ»» فدیه داد، به قوچی که به سفیدی میزد، در سبزهزار میخورد و در سبزهزار میآشامید و در سبزهزار نگاه میکرد و در سبزهزار راه میرفت و در سبزهزار بول میکرد و در سبزهزار پشگل میانداخت و قبل از آن چهل سال در باغهای بهشت میچرید و از رحم مادهای خارج نشده بود و این است و جز این نیست که الله عز و جل فرمود: «کُنْ فَیَکونُ» پس آن فدیهای برای اسماعیل بود و هر آنچه تا زمان قیامت در منا ذبح شود، پس آن فدیهای برای اسماعیل است. پس این اولین دو قربانی بود. و اما دیگری، پس به یقین عبدالمطلب به حلقه درب کعبه آویخت و الله را دعا کرد که ده پسر به او روزی نماید و برای الله عز و جل نذر نمود که اگر الله دعایش را اجابت نمود، یکی از آنها را ذبح نماید. پس هنگامی که (فرزندانش) به ده رسیدند، گفت: «الله برای من وفا نمود، پس من (نیز) باید برای الله عز و جل (به نذرم) وفا نمایم. پس فرزندانش را داخل کعبه کرد و بینشان قرعه انداخت. پس قرعه عبدالله، پدر رسول الله صلیاللهعلیهوآله خارج شد، در حالی او محبوبترین فرزندانش بود. سپس دوباره گردانید، پس (باز هم) قرعه عبدالله خارج شد. سپس برای بار سوم گردانید، (باز هم) قرعه عبدالله خارج شد. پس او را گرفت و حبس نمود و تصمیم گرفت که او را قربانی کند. پس قریش جمع شدند و او را از آن منع نمودند و زنان عبدالمطلب (نیز) میگریستند و صیحه میزدند. پس دخترش عاتکه به او گفت: «پدر جان! در کشتن فرزندت، بین خودت و الله عز و جل، عذری بیاور». گفت: «چگونه عذر آورم دخترکم! که تو دختر با برکتی هستی». گفت: «قصد آن دامهایت که در حرم (مکه) هستند، بکن، پس بر فرزندت و شتر، قرعه بزن و پروردگارت را عطا کن تا راضی شود». پس عبدالمطلب (کسی را) مأمور کرد تا شترانش را آوردند و ده تا از آنها کنار گذاشت و قرعه زد، پس قرعه عبدالله خارج شد. پس همچنان ده تا، ده تا اضافه کرد تا به صد رسید، پس (قرعه) زد، پس قرعه بر شتر بود. پس قریش تکبیری گفتند که کوههای تهامه بر آن لرزید. پس عبدالمطلب گفت: «نه! تا سه بار قرعه بزنم»، پس سه بار زدند، همه آنها قرعه بر شتران بود. پس هنگامی که بار سوم شد، زبیر و ابوطالب و برادرانشان در حالی که پوست صورت او (عبدالله) که بر زمین بود، کنده شده بود، او را از زیر پاهای او (عبدالمطلب) بیرون کشیدند و بردند در حالی که او (بر دست) بالا برده بودند و میبوسیدند و خاک را میزدودند. پس عبدالمطلب امر کرد شتران را که صد تا بودند، در حزوره ذبح کنند و احدی را از آنها منع نکنند. پس عبدالمطلب پنج سنت داشت که الله عز و جل آنها را اسلامی جاری کرد. همسران پدران را بر فرزندان حرام کرد و دیه قتل را صد شتر سنت نهاد و کعبه را هفت دور طواف میکرد و گنجی یافت و خمس آن را خارج کرد و زمزم را هنگامی حفر کرد، سقایه الحاج نامید و اگر نه این بود که عمل عبدالمطلب حجت بود و اینکه تصمیم او بر قربانی کردن فرزندش عبدالله، شبیه تصمیم ابراهیم بر قربانی کردن فرزندش اسماعیل بود، هرگز نبی صلیاللهعلیهوآله به انتساب به آن دو افتخار نمیکرد، چرا که در سخن ایشان صلیاللهعلیهوآله: «من فرزند دو قربانی هستم»، دو قربانی، آن دو (اسماعیل و عبدالله) هستند. و علت آنکه الله عز و جل قربانی را از اسماعیل دفع نمود، همان علتی است که به آن جهت، قربانی را از عبدالله دفع نمود و آن نبی صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام در صلب آن دو بود. پس به برکت نبی صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام الله، قربانی را از آن دو دفع نمود و سنت قتل فرزندانشان را در مردم جاری نکرد و اگر این نبود و اگر این نبود، بر مردم واجب بود که هر عید قربان، به واسطه کشتن فرزندانشان به سوی الله تقرب جویند و هر آنچه مردم تا قیامت به واسطه آن در عیدهای قربان به سوی الله عز و جل تقرب میجویند، پس آن فدیهای برای اسماعیل علیهالسلام است.»»