حدیث 7133

(7133، 9061 و 11375) الکافی (14882): عَنْهُ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ داوُدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطیَّةَ قالَ: «جاءَ رَجُلٌ إلَی أبی‌جَعْفَرٍ علیه‌السلام مِنْ أهْلِ الشّامِ مِنْ عُلَمائِهِمْ، فَقالَ: «یا أباجَعْفَرٍ! جِئْتُ أسْألُکَ عَنْ مَسْألَةٍ قَدْ أعْیَتْ عَلَیَّ أنْ أجِدَ أحَداً یُفَسِّرُها وَ قَدْ سَألْتُ عَنْها ثَلاثَةَ أصْنافٍ مِنَ النّاسِ، فَقالَ کُلُّ صِنْفٍ مِنْهُمْ شَیْئاً غَیْرَ الَّذی قالَ الصِّنْفُ الْآخَرُ.» فَقالَ لَهُ أبوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: «ما ذاکَ؟» قالَ: «فَإنّی أسْألُکَ عَنْ أوَّلِ ما خَلَقَ اللهُ مِنْ خَلْقِهِ. فَإنَّ بَعْضَ مَنْ سَألْتُهُ قالَ: «الْقَدَرُ» وَ قالَ بَعْضُهُمُ: «الْقَلَمُ» وَ قالَ بَعْضُهُمُ: «الرّوحُ».» فَقالَ أبوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: «ما قالوا شَیْئاً، أُخْبِرُکَ أنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالَی کانَ وَ لا شَیْءَ غَیْرُهُ وَ کانَ عَزیزاً وَ لا أحَدَ کانَ قَبْلَ عِزِّهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ» وَ کانَ الْخالِقُ قَبْلَ الْمَخْلوقِ وَ لَوْ کانَ أوَّلُ ما خَلَقَ مِنْ خَلْقِهِ الشَّیْءَ مِنَ الشَّیْء، إذاً لَمْ یَکُنْ لَهُ انْقِطاعٌ أبَداً وَ لَمْ یَزَلِ اللهُ إذاً وَ مَعَهُ شَیْءٌ لَیْسَ هُوَ یَتَقَدَّمُهُ وَ لَکِنَّهُ کانَ إذْ لا شَیْءَ غَیْرُهُ وَ خَلَقَ الشَّیْءَ الَّذی جَمیعُ الْأشْیاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْماءُ الَّذی خَلَقَ الْأشْیاءَ مِنْهُ. فَجَعَلَ نَسَبَ کُلِّ شَیْءٍ إلَی الْماءِ وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْماءِ نَسَباً یُضافُ إلَیْهِ وَ خَلَقَ الرّیحَ مِنَ الْماءِ، ثُمَّ سَلَّطَ الرّیحَ عَلَی الْماءِ. فَشَقَّقَتِ الرّیحُ مَتْنَ الْماءِ حَتَّی ثارَ مِنَ الْماءِ زَبَدٌ عَلَی قَدْرِ ما شاءَ أنْ یَثورَ. فَخَلَقَ مِنْ ذَلِکَ الزَّبَدِ أرْضاً بَیْضاءَ نَقیَّةً، لَیْسَ فیها صَدْعٌ وَ لا ثَقْبٌ وَ لا صُعودٌ وَ لا هُبوطٌ وَ لا شَجَرَةٌ. ثُمَّ طَواها، فَوَضَعَها فَوْقَ الْماءِ. ثُمَّ خَلَقَ اللهُ النّارَ مِنَ الْماءِ، فَشَقَّقَتِ النّارُ مَتْنَ الْماءِ حَتَّی ثارَ مِنَ الْماءِ دُخانٌ عَلَی قَدْرِ ما شاءَ اللهُ أنْ یَثورَ. فَخَلَقَ مِنْ ذَلِکَ الدُّخانِ، سَماءً صافیَةً نَقیَّةً، لَیْسَ فیها صَدْعٌ وَ لا ثَقْبٌ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: «السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوّاها وَ أغْطَشَ لَیْلَها وَ أخْرَجَ ضُحاها»» قالَ: «وَ لا شَمْسٌ وَ لا قَمَرٌ وَ لا نُجومٌ وَ لا سَحابٌ. ثُمَّ طَواها فَوَضَعَها فَوْقَ الْأرْضِ. ثُمَّ نَسَبَ الْخَلیقَتَیْنِ، فَرَفَعَ السَّماءَ قَبْلَ الْأرْضِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ ذِکْرُهُ: «وَ الْأرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها»، یَقولُ: «بَسَطَها»» فَقالَ لَهُ الشّامیُّ: «یا أباجَعْفَرٍ! قَوْلُ اللهِ تَعالَی: «أ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَروا أنَّ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»؟ فَقالَ لَهُ أبوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: «فَلَعَلَّکَ تَزْعُمُ أنَّهُما کانَتا رَتْقاً مُلْتَزِقَتَیْنِ مُلْتَصِقَتَیْنِ، فَفُتِقَتْ إحْداهُما مِنَ الْأُخْرَی؟» فَقالَ: «نَعَمْ!» فَقالَ أبوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: «اسْتَغْفِرْ رَبَّکَ! فَإنَّ قَوْلَ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ: «کانَتا رَتْقاً»، یَقولُ: «کانَتِ السَّماءُ رَتْقاً، لا تُنْزِلُ الْمَطَرَ وَ کانَتِ الْأرْضُ رَتْقاً، لا تُنْبِتُ الْحَبَّ». فَلَمّا خَلَقَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی الْخَلْقَ «وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ»، فَتَقَ السَّماءَ بِالْمَطَرِ وَ الْأرْضَ بِنَباتِ الْحَبِّ». فَقالَ الشّامیُّ: «أشْهَدُ أنَّکَ مِنْ وُلْدِ الْأنْبیاءِ وَ أنَّ عِلْمَکَ عِلْمُهُمْ.»»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه دو است.
با توجه به احادیث قبلش، معلوم می‌شود ضمیر «ه» در «عنه»، به محمد بن یحیی العطار بر می‌گرد، لذا ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن یحیی العطار از ابن عیسی الاشعری از حسین بن سعید الاهوازی از محمد بن داود از محمد بن عطیه روایت کرده است که محمد بن داود از ثقات درجه دو است و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: مجهول.

محمد بن عطیه روایت کرد: «فردی از علمای اهل شام نزد ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام آمد و گفت: «ای ابوجعفر! نزد تو آمده‌ام تا از مسائلی سؤال کنم که مرا عاجز کرده که احدی را بیابم که آن را تفسیر کند در حالی که سه دسته از مردم را از آن سؤال کرده‌ام، پس هر دسته از آن‌ها چیزی غیر آن گفت که دسته دیگر گفت.» پس ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام فرمودند: «آن چیست؟» گفت: «پس به یقین از تو می‌پرسم از اولین چیزی که الله از مخلوقاتش خلق کرد. پس به یقین بعض از کسانی که از آن سؤال کردم، گفتتند: «قدر» و بعضشان گفتند: «قلم» و بعضیشان گفتند: «روح».» پس ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام فرمودند: «چیزی نگفته‌اند، خبر می‌دهم تو را که الله تبارک و تعالی بود و چیزی غیر او نبود در حالی که او همیشه استوار بود و احدی قبل از عزتش نبود و آن است سخن او: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ» و خالق قبل از مخلوق بود و اگر اولین چیزی که از مخلوقاتش خلق کرد، چیزی از چیزی بود، در آن صورت هرگز بر آن انقطاعی نبود و چنان‌چه همواره چیزی با او چیزی بود، الله ازلی نمی‌شد چرا که او متقدم بر آن نبود، اما دوره‌ای بود که چیزی غیر او نبود و چیزی که همه اشیاء را از آن خلق کرد، همان آبی است که اشیاء را از آن خلق کرد. پس نسب هر چیزی را به سوی آب قرار داد در حالی که برای آب نسبی قرار نداد که به سوی آن اضافه کند و جریان هوا را از آب خلق کرد، سپس جریان هوا را بر آب تسلط بخشید. پس جریان هوا، متن آب را شکافت تا از آب کفی به اندازه آن‌چه اراده داشت بجهد، جهید. پس از آن کف، زمینی سفید پاک آفرید که در آن شکاف و سوراخ و بلندی و پستی و درخت نبود. سپس آن را جمع کرد و بالای آب قرار داد. پس آتش را از آب آفرید، پس آتش متن آب را شکافت تا از آب دودی به اندازه آن‌چه الله می‌خواست بجهد، جهید. پس از آن دود آسمانی صاف و پاک خلق کرد که در آن شکاف و سوراخی نبود و آن است سخن او: «السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوّاها وَ أغْطَشَ لَیْلَها وَ أخْرَجَ ضُحاها»»» (سپس) فرمودند: «نه خورشید و نه ماه و نه ستارگان و نه سحاب‌ها. سپس آن را جمع کرد و بالای زمین قرار داد. سپس دو مخلوق را نسبت داد، پس آسمان را قبل از زمین بالا برد، پس آن است قول او عز ذکره: «وَ الْأرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها»، می‌گوید: «آن را گسترد»». پس (فرد) شامی به ایشان گفت: «ای اباجعفر! کلام الله تعالی: «أ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَروا أنَّ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» (چیست)؟» پس ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام به او فرمودند: «پس شاید تو تصور می‌کنی که آن دو بسته به هم چسبیده پیوسته بودند، پس یکی از آن دو را از دیگری شکافت؟» گفت: آری!» پس ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام فرمودند: «پروردگارت را استغفار کن! پس به یقین کلام الله جل و عز: «کانَتا رَتْقاً »، می‌فرماید: «آسمان بسته بود، باران نمی‌بارید و زمین بسته بود، دانه نمی‌رویید». پس هنگامی که الله تبارک و تعالی مخلوقات را خلق کرد «وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ»، پس آسمان را به باران و زمین را به رویش دانه شکافت». پس (فرد) شامی گفت: «شهادت می‌دهم به یقین تو از فرزندان انبیائی و این‌که علم تو، علم آن‌ها است.»».

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه