حدیث 5818
(5818) الأمالی للصدوق (ص 285): حَدَّثَنا الشَّیْخُ الْفَقیهُ أبوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ موسَی بْنِ بابَوَیْهِ الْقُمّیُّ رحمهالله قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ أحْمَدَ بْنِ عَبْدِاللهِ بْنِ أحْمَدَ بْنِ أبیعَبْدِاللهِ الْبَرْقیُّ قالَ حَدَّثَنی أبی عَنْ جَدِّهِ أحْمَدَ بْنِ أبیعَبْدِاللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أبینَصْرٍ الْبَزَنْطیِّ عَنْ أبانِ بْنِ عُثْمانَ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ الصّادِقِ علیهالسلام قالَ: «کانَ إبْلیسُ لَعَنَهُ اللهُ یَخْتَرِقُ السَّماواتِ السَّبْعَ. فَلَمّا وُلِدَ عیسَی علیهالسلام، حُجِبَ عَنْ ثَلاثِ سَماواتٍ وَ کانَ یَخْتَرِقُ أرْبَعَ سَماواتٍ. فَلَمّا وُلِدَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله، حُجِبَ عَنِ السَّبْعِ کُلِّها وَ رُمیَتِ الشَّیاطینُ بِالنُّجومِ وَ قالَتْ قُرَیْشٌ: «هَذا قیامُ السّاعَةِ کُنّا نَسْمَعُ أهْلَ الْکُتُبِ یَذْکُرونَهُ.» وَ قالَ عَمْرو بْنُ أُمَیَّةَ وَ کانَ مِنْ أزْجَرِ أهْلِ الْجاهِلیَّةِ: «انْظُروا هَذِهِ النُّجومَ الَّتی یُهْتَدَی بِها وَ یُعْرَفُ بِها أزْمانُ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ. فَإنْ کانَ رُمیَ بِها، فَهُوَ هَلاکُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إنْ کانَتْ ثَبَتَتْ وَ رُمیَ بِغَیْرِها، فَهُوَ أمْرٌ حَدَثٌ وَ أصْبَحَتِ الْأصْنامُ کُلُّها صَبیحَةَ وُلِدَ النَّبیُّ صلیاللهعلیهوآله، لَیْسَ مِنْها صَنَمٌ إلّا وَ هُوَ مُنْکَبٌّ عَلَی وَجْهِهِ وَ ارْتَجَسَ فی تِلْکَ اللَّیْلَةِ، إیوانُ کِسْرَی وَ سَقَطَتْ مِنْهُ أرْبَعَ عَشْرَةَ شُرْفَةً وَ غاضَتْ بُحَیْرَةُ ساوَةَ وَ فاضَ وادی السَّماوَةِ وَ خَمَدَتْ نیرانُ فارِسَ وَ لَمْ تَخْمُدْ قَبْلَ ذَلِکَ بِألْفِ عامٍ وَ رَأی الْمُؤبَدانُ فی تِلْکَ اللَّیْلَةِ فی الْمَنامِ إبِلاً صِعاباً تَقودُ خَیْلاً عِراباً، قَدْ قَطَعَتْ دِجْلَةَ وَ انْسَرَبَتْ فی بِلادِهِمْ وَ انْقَصَمَ طاقُ الْمَلِکِ کِسْرَی مِنْ وَسَطِهِ وَ انْخَرَقَتْ عَلَیْهِ دِجْلَةُ الْعَوْراءُ وَ انْتَشَرَ فی تِلْکَ اللَّیْلَةِ نورٌ مِنْ قِبَلِ الْحِجازِ، ثُمَّ اسْتَطارَ حَتَّی بَلَغَ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ یَبْقَ سَریرٌ لِمَلِکٍ مِنْ مملوک [مُلوکِ] الدُّنْیا، إلّا أصْبَحَ مَنْکوساً وَ الْمَلِکُ مُخْرِساً، لا یَتَکَلَّمُ یَوْمَهُ ذَلِکَ وَ انْتُزِعَ عِلْمُ الْکَهَنَةِ وَ بَطَلَ سِحْرُ السَّحَرَةِ وَ لَمْ یَبْقَ کاهِنَةٌ فی الْعَرَبِ إلّا حُجِبَتْ عَنْ صاحِبِها وَ عَظُمَتْ قُرَیْشٌ فی الْعَرَبِ وَ سُمّوا آلَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» قالَ أبوعَبْدِاللهِ الصّادِقُ علیهالسلام: «إنَّما سُمّوا آلَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لِأنَّهُمْ فی بَیْتِ اللهِ الْحَرامِ وَ قالَتْ آمِنَةُ: «إنَّ ابْنی وَ اللهِ! سَقَطَ، فَاتَّقَی الْأرْضَ بِیَدِهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إلَی السَّماءِ، فَنَظَرَ إلَیْها، ثُمَّ خَرَجَ مِنّی نورٌ أضاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ سَمِعْتُ فی الضَّوْءِ قائِلاً یَقولُ: «إنَّکِ قَدْ وَلَدْتِ سَیِّدَ النّاسِ، فَسَمّیهِ مُحَمَّداً»» وَ أُتیَ بِهِ عَبْدُالْمُطَّلِبِ لِیَنْظُرَ إلَیْهِ وَ قَدْ بَلَغَهُ ما قالَتْ أُمُّهُ. فَوَضَعَهُ فی حَجْرِهِ، ثُمَّ قالَ:
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أعْطانی، هَذا الْغُلامَ الطَّیِّبَ الْأرْدانِ، قَدْ سادَ فی الْمَهْدِ عَلَی الْغِلْمانِ»
ثُمَّ عَوَّذَهُ بِأرْکانِ الْکَعْبَةِ وَ قالَ فیهِ أشْعاراً.» قالَ: «وَ صاحَ إبْلیسُ لَعَنَهُ اللهُ فی أبالِسَتِهِ. فَاجْتَمَعوا إلَیْهِ، فَقالوا: «ما الَّذی أفْزَعَکَ یا سَیِّدَنا؟» فَقالَ لَهُمْ: «وَیْلَکُمْ! لَقَدْ أنْکَرْتُ السَّماءَ وَ الْأرْضَ مُنْذُ اللَّیْلَةِ. لَقَدْ حَدَثَ فی الْأرْضِ حَدَثٌ عَظیمٌ، ما حَدَثَ مِثْلُهُ مُنْذُ وُلِدَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ. فَاخْرُجوا، فَانْظُروا ما هَذا الْحَدَثُ الَّذی قَدْ حَدَثَ.» فَافْتَرَقوا، ثُمَّ اجْتَمَعوا إلَیْهِ، فَقالوا: «ما وَجَدْنا شَیْئاً.» فَقالَ إبْلیسُ لَعَنَهُ اللهُ: «أنا لِهَذا الْأمْرِ.» ثُمَّ انْغَمَسَ فی الدُّنْیا، فَجالَها حَتَّی انْتَهَی إلَی الْحَرَمِ. فَوَجَدَ الْحَرَمَ مَحْفوظاً بِالْمَلائِکَةِ. فَذَهَبَ لِیَدْخُلَ، فَصاحوا بِهِ. فَرَجَعَ، ثُمَّ صارَ مِثْلَ الصِّرِّ [الصُّرَدِ] وَ هُوَ الْعُصْفورُ، فَدَخَلَ مِنْ قِبَلِ حِراءَ. فَقالَ لَهُ جَبْرَئیلُ: «وَراکَ لَعَنَکَ اللهُ!» فَقالَ لَهُ: «حَرْفٌ أسْألُکَ عَنْهُ، یا جَبْرَئیلُ! ما هَذا الْحَدَثُ الَّذی حَدَثَ مُنْذُ اللَّیْلَةِ فی الْأرْضِ؟» فَقالَ لَهُ: «وُلِدَ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآله.» فَقالَ لَهُ: «هَلْ لی فیهِ نَصیبٌ؟» قالَ: «لا!» قالَ: «فَفی أُمَّتِهِ؟» قالَ: «نَعَمْ!» قالَ: «رَضیتُ.»»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از علی بن احمد بن عبدالله بن احمد بن محمد بن خالد البرقی از پدرش ازجدش، احمد بن محمد البرقی از احمد بن محمد بن ابینصر البزنطی از ابان بن عثمان که احمد البرقی از ثقات مشروطی است که البته مشکلی در اینجا ایجاد نمیکند و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.
ابوعبدالله (امام صادق) علیهالسلام فرمودند: «ابلیس که لعنت الله بر او باد، هفت آسمان را در مینوردید. پس هنگامی که عیسی علیهالسلام متولد شد، از سه آسمان محدود شد و چهار آسمان را در مینوردید. پس هنگامی که رسول الله صلیاللهعلیهوآله متولد شد، از همه هفت آسمان محدود شد و شیاطین به ستارگان زده میشدند و قریش گفتند: «این قیام زمان (قیامت) است که شنیدیم اهل کتاب آن را یاد میکردند.» و عمرو به امیه که از کاهنترین (افراد) اهل جاهلیت بود، گفت: «نگاه کنید به این ستارگانی که راه جسته میشود به آن و شناخته میشود به آن زمانهای زمستان و تابستان. پس اگر تیر انداخته میشود به وسیله آنها، پس آن هلاک هر چیزی است و اگر ثابت هستند و تیر انداخته میشود به غیر آن، پس آن امر تازهای است.» و صبح کردند بتها همهشان، صبح روز تولد نبی صلیاللهعلیهوآله در حالی که بتی از آنها نبود مگر آنکه به رو افتاده بود و لرزیده بود در آن شب ایوان کسری و سقوط کرده بود از آن، چهارده کنگره و فرو رفته بود دریاچه ساوه و جوشید سرزمین سماوه و فروکش کرد آتش فارس در حالی که قبل آن به هزار سال فروکش نکرده بود و موبدان در آن شب در خواب دیدند که شترانی سخت، اسبان عربی را به دنبال میکشید، دجله را قطع کرده و در سرزمینهایشان سرازیر میشوند و شکست بر داشت طاق پادشاه کسری از وسط و دجله عریان بر آن جاری شد و منشر شد در آن شب، نوری از جانب حجاز، سپس پرتو کشید تا به مشرق رسید و باقی نماند تختی برای پادشاهی از پادشاهان دنیا، مگر سرنگون شد و پادشاه گنگ شده، آن روزش را تکلم نمیکرد و کنده شد علت کاهنان و باطل شد سحر ساحران و کاهنی در عرب باقی نماند، مگر پوشیده شد از همصحبتش و قریش در عرب بزرگ داشته شد و نامیده شد آل الله عز و جل.» ابوعبدالله (امام) صادق علیهالسلام فرمودند: «این است و جز این نیست که آنها آل الله عز و جل نامیده شدند، به این جهت که در بیت الله الحرام بودند و آمنه گفت: «قسم به الله! همانا پسرم که زاده شد، پس زمین را به دستش گرفت، سپس سرش را به آسمان بالا برد، پس به آن نظر کرد، سپس از من نوری خارج شد که هر چیزی از آن روشن شد و شنیدم در آن نور، گویندهای میگوید: «همانا تو سرور مردم را زادهای، پس او را محمد نام نِه.»» و عبدالمطلب نزد او آمد تا او را بنگرد در حالی که آنچه مادرش گفته بود، به او رسیده بود. پس او را در دامنش قرار داد، سپس گفت:«سپاس برای الله که عطا کرد مرا، این پسر پاک را که در مهد بر (سایر) پسران آقایی دارد.» سپس پناه داد او را به ارکان کعبه و در آن اشعاری گفت.» (سپس) فرمودند: «ابلیس که الله او را لعنت کند صیحه زد در میان ابلیسهایش. پس به سوی او جمع شده، پس گفتند: «چه چیزی تو را به ترس اندخته، ای سرور ما؟» پس به آنها گفت: «وای بر شما! آسمان و زمین را در این شب مرموز میبینم. در زمین حادثهای بزرگ حادث شده است که حادث نشده بود مانند آن از زمان عیسی فرزند مریم. پس خارج شوید و بنگرید که چیست این حادثهای که حادث شده است؟» پس متفرق شدند، سپس به سوی او اجتماع کرده، پس گفتند: «چیزی نیافتیم.» پس ابلیس که لعنت الله بر او باد، گفت: «خود برای این کار هستم.» سپس غوطه خورد در دنیا، پس در آن گردش کرد تا به حرم منتهی شد. پس یافت که حرم محافظت شده با ملائکه است. پس رفت تا داخل شود که به او صیحه زدند. پس بازگشت، سپس مانند صرد شد که همان گنجشک است، پس از جانب حرم داخل شد. پس جبرئیل به او گفت: «باز گرد. الله تو را لعنت کند.» پس به او گفت: «یک کلام از تو سؤال کنم، ای جبرئیل! چیست این حادثهای که هنگام شب در زمین حادث شده است؟» پس به او گفت: «محمد صلیاللهعلیهوآله متولد شده است.» پس به او گفت: «آیا برای من در او نصیبی است؟» گفت: «خیر!» گفت: «پس در امتش؟» گفت: «آری!» گفت: «(به همین هم) خشنودم.»»