حدیث 5609

(5609) الکافی (ح 14470): عِدَّةٌ مِنْ أصْحابِنا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ عَنْ أبیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمّادٍ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سِنانٍ قالَ: «لَمّا قَدِمَ أبوعَبْدِاللهِ علیه‌السلام عَلَی أبی‌الْعَبّاسِ وَ هُوَ بِالْحیرَةِ. خَرَجَ یَوْماً یُریدُ عیسَی بْنَ موسَی، فَاسْتَقْبَلَهُ بَیْنَ الْحیرَةِ وَ الْکوفَةِ وَ مَعَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ الْقاضی. فَقالَ لَهُ: «إلَی أیْنَ یا أباعَبْدِاللهِ؟» فَقالَ: «أرَدْتُکَ.» فَقالَ: «قَدْ قَصَّرَ اللهُ خَطْوَکَ.»» قالَ: «فَمَضَی مَعَهُ، فَقالَ لَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ: «ما تَقولُ یا أباعَبْدِاللهِ! فی شَیْءٍ سَألَنی عَنْهُ الْأمیرُ، فَلَمْ یَکُنْ عِنْدی فیهِ شَیْءٌ؟» فَقالَ: «وَ ما هُوَ؟» قالَ: «سَألَنی عَنْ أوَّلِ کِتابٍ کُتِبَ فی الْأرْضِ.» قالَ: «نَعَمْ! إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَضَ عَلَی آدَمَ علیه‌السلام ذُرّیَّتَهُ عَرْضَ الْعَیْنِ فی صُوَرِ الذَّرِّ، نَبیّاً فَنَبیّاً وَ مَلِکاً فَمَلِکاً وَ مُؤْمِناً فَمُؤْمِناً وَ کافِراً فَکافِراً. فَلَمّا انْتَهَی إلَی داوُدَ علیه‌السلام، قالَ: «مَنْ هَذا الَّذی نَبَّأْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَصَّرْتَ عُمُرَهُ؟»» قالَ: «فَأوْحَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلَیْهِ: «هَذا ابْنُکَ داوُدُ. عُمُرُهُ أرْبَعونَ سَنَةً وَ إنّی قَدْ کَتَبْتُ الْآجالَ وَ قَسَمْتُ الْأرْزاقَ وَ أنا أمْحو ما أشاءُ وَ أُثْبِتُ وَ عِنْدی أُمُّ الْکِتابِ. فَإنْ جَعَلْتَ لَهُ شَیْئاً مِنْ عُمُرِکَ، ألْحَقْتُ لَهُ.» قالَ: «یا رَبِّ! قَدْ جَعَلْتُ لَهُ مِنْ عُمُری سِتّینَ سَنَةً، تَمامَ الْمِائَةِ.»» قالَ: «فَقالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِجَبْرَئیلَ وَ میکائیلَ وَ مَلَکِ الْمَوْتِ: «اکْتُبوا عَلَیْهِ کِتاباً، فَإنَّهُ سَیَنْسَی.»» قالَ: «فَکَتَبوا عَلَیْهِ کِتاباً وَ خَتَموهُ بِأجْنِحَتِهِمْ مِنْ طینَةِ عِلّیّینَ.» قالَ: «فَلَمّا حَضَرَتْ آدَمَ الْوَفاةُ، أتاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ. فَقالَ آدَمُ: «یا مَلَکَ الْمَوْتِ! ما جاءَ بِکَ؟» قالَ: «جِئْتُ لِأقْبِضَ روحَکَ.» قالَ: «قَدْ بَقیَ مِنْ عُمُری سِتّونَ سَنَةً.» فَقالَ: «إنَّکَ جَعَلْتَها لِابْنِکَ داوُدَ.»» قالَ: «وَ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئیلُ وَ أخْرَجَ لَهُ الْکِتابَ.» فَقالَ أبوعَبْدِاللهِ علیه‌السلام: «فَمِنْ أجْلِ ذَلِکَ إذا خَرَجَ الصَّکُّ عَلَی الْمَدْیونِ، ذَلَّ الْمَدْیونُ. فَقَبَضَ روحَهُ.»»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از عدة من اصحابنا از احمد بن محمد بن خالد البرقی از پدرش از خلف بن حماد از عبدالله بن سنان روایت کرده است که احمد البرقی از ثقات مشروطی است که البته مشکلی در این‌جا ایجاد نمی‌کند و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح.

عبدالله بن سنان روایت کرد: «هنگامی که ابوعبدالله (امام صادق) علیه‌السلام بر ابوالعباس رسید در حالی که او در حیره بود. روزی در طلب عیسی بن موسی خارج شد، پس استقبال کرد او را بین حیره و کوفه، در حالی که ابن شبرمه قاضی همراه او بود. پس به ایشان گفت: «به کجا ای ابوعبدالله؟» پس فرمودند: «قصد تو کرده بودم.» پس گفت: «الله گام‌های تو را کوتاه کند.»» (راوی) گفت: «پس همراه او حرکت کرد، پس ابن شبرمه به ایشان گفت: «چه می‌گویی درباره چیزی که درباره آن امیر از من سؤال کرد، پس نزد من درباره آن چیزی نبود؟» (امام علیه‌السلام) فرمود: «و آن چیست؟» گفت: «از من سؤال کرد درباره اولین کتابی که در زمین نوشته شد.» فرمودند: «آری! همانا الله عز و جل عرضه کرد بر آدم علیه‌السلام فرزندانش را در چشم به هم زدنی در صورت‌های ذر ، نبی‌ای بعد نبی‌ای و پادشاهی بعد پادشاهی و مؤمنی بعد مؤمنی و کفری بعد کافری. پس هنگامی که به داود علیه‌السلام رسید، گفت: «این کیست که نبئتش ارداه‌ای و کرامتش بخشیده‌ای و عمرش را کوتاه گردانده‌ای؟»» (امام علیه‌السلام در ادامه) فرمود: «پس الله عز و جل به سوی او وحی کرد: «این فرزندت داود است. عمر او چهل سال است و همانا من اجل‌ها را نوشته‌ام و روزی‌ها را قسمت کرده‌ام و من محو می‌کنم آن‌چه را بخواهم و تثبیت می‌کنم و ام الکتاب نزد من است. پس اگر چیزی از عمرت را برای او قرار دهی، برای او ملحق می‌کنم.» (آدم علیه‌السلام) گفت: «پروردگارا! برای او از عمرم، شصت سال قرار دادم تا صد تمام شود.»» (امام علیه‌السلام) فرمودند: «پس الله عز و جل به جبرئیل و میکائیل و ملک الموت فرمود: «کتابی بر او بنویسید، چرا که به زودی آن را فراموش می‌کند.»» (امام علیه‌السلام در ادامه) فرمودند: «پس بر او کتابی نوشتند و به بال‌هایشان که از سرشت علیون بود، مهر نهادند.» (سپس امام علیه‌السلام) فرمودند: «پس هنگامی که وفات آدم رسید، ملک الموت نزد او آمد. پس آدم گفت: «ای ملک الموت! برای چه آمدی؟» گفت: «آمده‌ام تا روحت را بگیرم.» گفت: «از عمر من شصت سال مانده است.» پس گفت: «همانا آن را برای فرزندت داود قرار دادی.»» (سپس) فرمودند: «و جبرئیل بر او نازل شد و نوشته بر او خارج کرد.» پس ابوعبدالله (امام صادق) علیه‌السلام فرمودند: «پس به این جهت است هنگامی که سند بر مدیون خارج شود، مدیون رام می‌شود. پس او را قبض روح کرد.»»

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه