حدیث 508

(508) عیون أخبار الرضا علیه‌السلام (ج 2، ص 13): حَدَّثَنا أبی رضی‌الله‌عنه قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ موسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أبی‌جَعْفَرٍ الْکُمَیْدانیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطّارُ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أبی‌نَصْرٍ الْبَزَنْطیِّ قالَ: «سَمِعْتُ أباالْحَسَنِ الرِّضا علیه‌السلام یَقولُ: «إنَّ رَجُلاً مِنْ بَنی‌إسْرائیلَ قَتَلَ قَرابَةً لَهُ، ثُمَّ أخَذَهُ وَ طَرَحَهُ عَلَی طَریقِ أفْضَلِ سِبْطٍ مِنْ أسْباطِ بَنی‌إسْرائیلَ ثُمَّ جاءَ یَطْلُبُ بِدَمِهِ فَقالوا لِموسَی علیه‌السلام: «إنَّ سِبْطَ آلِ فُلانٍ قَتَلوا فُلاناً، فَأخْبِرْنا مَنْ قَتَلَهُ؟» قالَ: «ایتونی بِبَقَرَةٍ»، «قالوا أ تَتَّخِذُنا هُزواً قالَ أعوذُ بِاللّهِ أنْ أکونَ مِنَ الْجاهِلینَ» وَ لَوْ أنَّهُمْ عَمَدوا إلَی أیِ بَقَرَةٍ أجْزَأتْهُمْ وَ لَکِنْ شَدَّدوا، فَشَدَّدَ اللهُ عَلَیْهِمْ، «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هیَ قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ» یَعْنی لا صَغیرَةٌ وَ لا کَبیرَةٌ، «عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ» وَ لَوْ أنَّهُمْ عَمَدوا إلَی أیِّ بَقَرَةٍ أجْزَأتْهُمْ وَ لَکِنْ شَدَّدوا، فَشَدَّدَ اللهُ عَلَیْهِمْ «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرینَ» وَ لَوْ أنَّهُمْ عَمَدوا إلَی أیِّ بَقَرَةٍ لَأجْزَأتْهُمْ وَ لَکِنْ شَدَّدوا فَشَدَّدَ اللهُ عَلَیْهِمْ «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هیَ إنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إنّا إنْ شاءَ اللهُ لَمُهْتَدونَ قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلولٌ تُثیرُ الْأرْضَ وَ لا تَسْقی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شیَةَ فیها قالوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِ» فَطَلَبوها، فَوَجَدوها عِنْدَ فَتًی مِنْ بَنی‌إسْرائیلَ. فَقالَ: «لا أبیعُها إلّا بِمِلْءِ مَسْکِها ذَهَباً. فَجاءوا إلَی موسَی علیه‌السلام، فَقالوا لَهُ ذَلِکَ، فَقالَ: «اشْتَروها»، فَاشْتَرَوْها وَ جاءوا بِها. فَأمَرَ بِذَبْحِها، ثُمَّ أمَرَ أنْ یُضْرَبَ الْمَیِّتُ بِذَنَبِها. فَلَمّا فَعَلوا ذَلِکَ، حَییَ الْمَقْتولُ وَ قالَ: «یا رَسولَ اللهِ! إنَّ ابْنَ عَمّی قَتَلَنی دونَ مَنْ یُدَّعَی عَلَیْهِ قَتْلی»، فَعَلِموا بِذَلِکَ قاتِلَهُ. فَقالَ رَسولُ اللهِ موسَی بْنُ عِمْرانَ علیه‌السلام لِبَعْضِ أصْحابِهِ: «إنَّ هَذِهِ الْبَقَرَةَ لَها نَبَأٌ» فَقالَ: «وَ ما هوَ؟» قالَ: «إنَّ فَتًی مِنْ بَنی‌إسْرائیلَ کانَ بارّاً بِأبیهِ وَ إنَّهُ اشْتَرَی تَبیعاً، فَجاءَ إلَی أبیهِ وَ رَأی أنَّ الْمَقالیدَ تَحْتَ رَأْسِهِ، فَکَرِهَ أنْ یوقِظَهُ، فَتَرَکَ ذَلِکَ الْبَیْعَ. فَاسْتَیْقَظَ أبوهُ، فَأخْبَرَهُ. فَقالَ لَهُ: «أحْسَنْتَ! خُذْ هَذِهِ الْبَقَرَةَ فَهیَ لَکَ عِوَضاً لِما فاتَکَ.»» قالَ: «فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ موسَی بْنُ عِمْرانَ علیه‌السلام: «انْظُروا إلَی الْبِرِّ ما بَلَغَ بِأهْلِهِ.»»»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از پدرش از علی بن موسی الکمندانی و محمد بن یحیی العطار از ابن عیسی الاشعری از احمد البزنطی روایت کرده است که هر چند علی بن موسی الکمندانی از ثقات درجه دو است، اما محمد بن یحیی که از ثقات درجه یک است، در عرض او است. سایرین هم از ثقات درجه یک هستند.

احمد بن محمد بن ابی‌نصر البزنطی روایت کرد: «شنیدم ابوالحسن الرضا علیه‌السلام می‌فرمودند: «فردی از بنی‌اسرائیل یکی از نزدیکان خود را کشت، سپس او را گرفت و بر راه برترین خاندان از خاندان‌های بنی‌اسرائیل افکند، سپس به خون‌خواهی او برخواست. پس به موسی علیه‌السلام گفتند: «خاندان آل فلان، فلانی را کشتند، پس به ما بگو چه کسی او را کشته است؟» (موسی علیه‌السلام) گفت: «ماده گاوی برای من بیاورید.»، «قالوا أ تَتَّخِذُنا هُزواً قالَ أعوذُ بِاللّهِ أنْ أکونَ مِنَ الْجاهِلینَ» و اگر هر ماده گاوی را انتخاب می‌کردند، از آن‌ها پذیرفته می‌شد ولی سخت گرفتند و الله (تعالی هم) بر آن‌ها سخت گرفت. «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هیَ قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ» یعنی نه کم‌‌سال و نه بزرگ «عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ» و (باز) اگر هر ماده گاوی را (فقط با همین ویژگی) انتخاب می‌کردند، پذیرفته می‌شود ولیکن سخت گرفتند و الله (عز و جل نیز) بر آن‌ها سخت گرفت. «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرینَ» و (باز هم) اگر هر ماده گاوی را (فقط با همین مشخصات) انتخاب می‌کردند، از آن‌ها پذیرفته می‌شد لیکن سخت گرفتند، پس الله (تعالی نیز) بر آن‌ها سخت گرفت. «قالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هیَ إنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إنّا إنْ شاءَ اللهُ لَمُهْتَدونَ قالَ إنَّهُ یَقولُ إنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلولٌ تُثیرُ الْأرْضَ وَ لا تَسْقی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شیَةَ فیها قالوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِ» پس آن را جست و جو کردند و نزد جوانی از بنی‌اسرائیل یافتند. پس (آن جوان) گفت: «آن را نمی‌فروشم مگر به پر کردن پوستش از طلا»، پس (بنی‌اسرائیل) نزد موسی علیه‌السلام آمدند و آن (ماجرا) را بیان کردند و (موسی علیه‌السلام) گفت: «بخرید آن را!» پس خریدند و آوردند. پس (موسی علیه‌السلام) امر کرد که آن را ذبح کنند و سپس دستور داد تا مرده را بر دُم آن بزنند. پس هنگامی که چنین کردند، فرد کشته شده زنده شد و گفت: «ای رسول الله! به یقین پسر عمویم مرا کشته، نه کسانی که قتل مرا بر آن‌ها ادعا می‌کند» پس به این (صورت) قاتل او را شناختند. پس رسول الله، موسی بن عمران علیه‌السلام به بعضی از اصحابش گفت: «این ماده گاو داستانی دارد.» پس گفتند: «آن (داستان) چیست؟» گفت: «جوانی از بنی‌اسرائیل نسبت به پدرش بسیار نیکوکار بود و کالایی معامله کرد، پس نزد پدرش آمد و دید که کلیدها زیر سر او است، پس خوش نداشت که او را بیدار کند، لذا آن معامله را رها کرد. پس (هنگامی) که پدرش بیدار شد، او را از این ماجرا با خبر کرد. پس پدرش به او گفت: «خوب کردی! این ماده گاو را بگیر به عوض آن‌چه از دست دادی»» (امام علیه‌السلام): «پس رسول الله، موسی بن عمران علیه‌السلام گفت: «نگاه کنید که نیکی به اهلش چه می‌کند.»»»

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه