حدیث 429
(429، 7022 و 7152) الأمالی للصدوق (ص 218): حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ عَلیٍّ ماجیلَوَیْهِ رحمهالله قالَ حَدَّثَنی عَمّی مُحَمَّدُ بْنُ الْقاسِمِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ هِلالٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ راشِدٍ قالَ سَمِعْتُ أباعَبْدِاللهِ الصّادِقَ علیهالسلام یَقولُ: «أتَی یَهودیٌّ النَّبیَّ صلیاللهعلیهوآله، فَقامَ بَیْنَ یَدَیْهِ یُحِدُّ النَّظَرَ إلَیْهِ. فَقالَ: «یا یَهودیُّ! ما حاجَتُکَ؟» قالَ: «أنْتَ أفْضَلُ أمْ موسَی بْنُ عِمْرانَ، النَّبیُّ الَّذی کَلَّمَهُ اللهُ وَ أنْزَلَ عَلَیْهِ التَّوْراةَ وَ الْعَصا وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ أظَلَّهُ بِالْغَمامِ؟» فَقالَ لَهُ النَّبیُّ صلیاللهعلیهوآله: «إنَّهُ یُکْرَهُ لِلْعَبْدِ أنْ یُزَکّیَ نَفْسَهُ وَ لَکِنّی أقولُ: «إنَّ آدَمَ علیهالسلام لَمّا أصابَ الْخَطیئَةَ کانَتْ تَوْبَتُهُ أنْ قالَ: «اللّهُمَّ! إنّی أسْألُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، لَمّا غَفَرْتَ لی»، فَغَفَرَها اللهُ لَهُ وَ إنَّ نوحاً لَمّا رَکِبَ فی السَّفینَةِ وَ خافَ الْغَرَقَ، قالَ: «اللّهُمَّ! إنّی أسْألُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، لَمّا أنْجَیْتَنی مِنَ الْغَرَقِ»، فَنَجّاهُ اللهُ عَنْهُ وَ إنَّ إبْراهیمَ علیهالسلام لَمّا أُلْقیَ فی النّارِ، قالَ: «اللّهُمَّ! إنّی أسْألُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، لَمّا أنْجَیْتَنی مِنْها»، فَجَعَلَها اللهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلاماً وَ إنَّ موسَی علیهالسلام لَمّا ألْقَی عَصاهُ وَ أوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً، قالَ: «اللّهُمَّ! إنّی أسْألُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، لَمّا آمَنْتَنی»، فَقالَ اللهُ جَلَّ جَلالُهُ: «لا تَخَفْ! إنَّکَ أنْتَ الْأعْلی.»» یا یَهودیُّ! إنَّ موسَی لَوْ أدْرَکَنی ثُمَّ لَمْ یُؤْمِنْ بی وَ بِنُبُوَّتی، ما نَفَعَهُ إیمانُهُ شَیْئاً وَ لا نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ. یا یَهودیُّ! وَ مِنْ ذُرّیَّتیَ الْمَهْدیُّ، إذا خَرَجَ، نَزَلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّی خَلْفَهُ.»»»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر درجه دو است.
شیخ صدوق این حدیث را از محمد بن علی ماجیلویه از عمویش، محمد بن قاسم از احمد بن هلال از فضل بن دکین از معمر بن راشد روایت کرده است که فضل بن دکین و معمر بن راشد از ثقات درجه دو و سایرین از ثقات درجه یک هستند.
معمر بن راشد روایت کرد: «شنیدم ابوعبدالله الصادق علیهالسلام میفرمودند: «یهودی نزد نبی صلیاللهعلیهوآله آمد، پس روبهروی ایشان ایستاد و نگاه تندی به ایشان کرد. (نبی صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «ای یهودی! چه میخواهی؟» گفت: «تو با فضیلتتر هستی یا موسی بن عمران، نبیای که الله با او تکلم کرد و تورات و عصا بر او نازل شد و بحر برای او شکافت و ابرهایی بارانزا بر او سایه افکندند؟» پس نبی صلیاللهعلیهوآله به او گفت: «ناخوش دارد که بندهای خودش را بستاید بلکه میگویم: «هنگامی که آدم خطا کرد، توبهاش این بود که گفت: «بارالها! درخواست میکنم تو را به حق محمد و خاندان محمد که بیامرزی مرا»، پس الله او را آمرزید و هنگامی که نوح سوار بر کشتی شد و از غرق شدن ترسید، گفت: «بارالها! درخواست میکنم تو را به حق محمد و خاندان محمد که مرا از غرق شدن نجات دهی»، پس الله او را نجات داد» و هنگامی که ابراهیم علیهالسلام به آتش افتاد، گفت: «بارالها! درخواست میکنم تو را به حق محمد و خاندان محمد که مرا از آن نجات دهی»، پس الله تعالی آن را بر او برد و سلام قرار داد و هنگامی که موسی علیهالسلام عصا را انداخت و در خودش ترسی احساس کرد، گفت: «بارالها! درخواست میکنم تو را به حق محمد و خاندان محمد که مرا در امان داری از آن»، پس الله جل جلاله فرمود: «لا تَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الْأعْلی».» ای یهودی! اگر موسی مرا درک میکرد و به من و نبوت من ایمان نمیآورد، نه چیزی از ایمانش به او نفعی میرساند و نه نبوت برایش نفعی داشت. ای یهودی! مهدی از نسل من است، هنگامی که خروج کند، عیسی فرزند مریم برای یاریش نازل میشود و او را پیش روی خود قرار دهد و پشت سر او نماز گزارد.»»»