حدیث 3939

(3939) کمال الدین (ج 1 ‌ص 136): حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أحْمَدَ بْنِ الْوَلیدِ رضی‌الله‌عنه قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفّارُ وَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِاللهِ وَ عَبْدُاللهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَریُّ قالوا حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أبی‌الْخَطّابِ عَنْ عَلیِّ بْنِ أسْباطٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمیرَةَ عَنْ زَیْدٍ الشَّحّامِ عَنْ أبی‌عَبْدِاللهِ علیه‌السلام قالَ: «إنَّ صالِحاً علیه‌السلام غابَ عَنْ قَوْمِهِ زَماناً وَ کانَ یَوْمَ غابَ عَنْهُمْ، کَهْلاً، مُبْدَحَ الْبَطْنِ، حَسَنَ الْجِسْمِ، وافِرَ اللِّحْیَةِ، خَمیصَ الْبَطْنِ، خَفیفَ الْعارِضَیْنِ، مُجْتَمِعاً رَبْعَةً مِنَ الرِّجالِ. فَلَمّا رَجَعَ إلَی قَوْمِهِ، لَمْ یَعْرِفوهُ بِصورَتِهِ. فَرَجَعَ إلَیْهِمْ وَ هُمْ عَلَی ثَلاثِ طَبَقاتٍ،. طَبَقَةٌ جاحِدَةٌ لا تَرْجِعُ أبَداً وَ أُخْرَی شاکَّةٌ فیهِ وَ أُخْرَی عَلَی یَقینٍ. فَبَدَأ علیه‌السلام حَیْثُ رَجَعَ بِالطَّبَقَةِ الشّاکَّةِ. فَقالَ لَهُمْ: «أنا صالِحٌ.» فَکَذَّبوهُ وَ شَتَموهُ وَ زَجَروهُ وَ قالوا: «بَرِئَ اللهُ مِنْکَ! إنَّ صالِحاً کانَ فی غَیْرِ صَورَتِکَ.»» قالَ: «فَأتَی الْجُحّادَ. فَلَمْ یَسْمَعوا مِنْهُ الْقَوْلَ وَ نَفَروا مِنْهُ أشَدَّ النُّفورِ. ثُمَّ انْطَلَقَ إلَی الطَّبَقَةِ الثّالِثَةِ وَ هُمْ أهْلُ الْیَقینِ. فَقالَ لَهُمْ: «أنا صالِحٌ.» فَقالوا: «أخْبِرْنا خَبَراً لا نَشُکُّ فیکَ مَعَهُ أنَّکَ صالِحٌ. فَإنّا لا نَمْتَری أنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالَی، الْخالِقُ، یَنْقُلُ وَ یُحَوِّلُ فی أیِّ صورَةٍ شاءَ وَ قَدْ أخْبَرَنا وَ تَدارَسْنا فیما بَیْنَنا بِعَلاماتِ الْقائِمِ إذا جاءَ وَ إنَّما یَصِحُّ عِنْدَنا إذا أتَی الْخَبَرُ مِنَ السَّماءِ.» فَقالَ لَهُمْ صالِحٌ: «أنا صالِحٌ الَّذی أتَیْتُکُمْ بِالنّاقَةِ.» فَقالوا: «صَدَقْتَ وَ هیَ الَّتی نَتَدارَسُ. فَما عَلامَتُها؟» فَقالَ: «لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلومٍ». قالوا: «آمَنّا بِاللهِ وَ بِما جِئْتَنا بِهِ»، فَعِنْدَ ذَلِکَ قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی: «أنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ». فَقالَ أهْلُ الْیَقینِ: «إنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنونَ». قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَروا وَ هُمُ الشُّکّاکُ وَ الْجُحّادُ: «إنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرونَ».» قُلْتُ: «هَلْ کانَ فیهِمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ عالِمٌ بِهِ؟» قالَ: «اللهُ أعْدَلُ مِنْ أنْ یَتْرُکَ الْأرْضَ بِلا عالِمٍ یَدُلُّ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ مَکَثَ الْقَوْمُ بَعْدَ خُروجِ صالِحٍ، سَبْعَةَ أیّامٍ عَلَی فَتْرَةٍ لا یَعْرِفونَ إماماً غَیْرَ أنَّهُمْ عَلَی ما فی أیْدیهِمْ مِنْ دینِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، کَلِمَتُهُمْ واحِدَةٌ. فَلَمّا ظَهَرَ صالِحٌ علیه‌السلام، اجْتَمَعوا عَلَیْهِ وَ إنَّما مَثَلُ الْقائِمِ علیه‌السلام مَثَلُ صالِحٍ.»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از محمد بن حسن بن احمد بن ولید از محمد بن حسن الصفار و سعد بن عبدالله القمی و عبدالله بن جعفر الحمیری از محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب از علی بن اسباط سیف بن عمیره از زید الشحام روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.

زید الشحام از ابوعبدالله (امام صادق) علیه‌السلام روایت کرد (که فرمودند): «همانا صالح علیه‌السلام زمانی را قومش غایب شد در حالی که زمانی که از آن‌ها غایب شد، میان‌سال، شکم‌دار، خوش هیکل، پر ریش، شکم صاف، کم گونه، در مجموع میانه از مردان بود. پس هنگامی که نزد قومش باز گشت، او را به صورتش نشناختند. پس به سوی آن‌ها بازگشت در حالی که سه طبقه بودند. سبقه انکار کننده که هرگز باز نمی‌گشتند و دیگری شک کننده در او و دیگری بر یقین. پس (صالح) علیه‌السلام هنگامی که بازگشت به طبقه شک کننده شروع کرد. پس به آن‌ها گفت: «من صالح هستم.» پس او را تکذیب کردند و دشنامش دادند و راندندش و گفتند: «الله از تو دور باد! همانا صالح در غیر صورت تو بود.»» (امام علیه‌السلام) فرمودند: «پس نزد منکران رفت. پس کلامی از او نشنیدند و از او دوری کردند، دوری کردن شدیدی. سپس به طبقه سوم رسید که آن‌ها اهل یقین بودند. پس به آن‌ها گفت: «من صالح هستم.» پس گفتند: «ما را به خبری آگاه کن با آن درباره تو شک نکنیم که همانا تو صالح هستی. پس همانا ما شک نداریم که الله تبارک و تعالی، خالق، منتقل می‌کند و دگرگون می‌سازد در هر صورتی که بخواهد و آگاه کرده است ما را و بین خود درباره علامت‌های قیام‌کننده، هنگامی که بیاید، بررسی می‌کنیم. این است و جز این نیست که هنگامی که خبر از آسمان آید، نزد ما صحیح شمرده می‌شود.» پس صالح به آن‌ها گفت: «من صالحی هستم ناقه را برای شما آورد.» پس گفتند: «راست گفتی و همان است که ما بررسی می‌کنیم. پس علامت آن چیست؟» پس گفت: «لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلومٍ». گفتند: «به الله ایمان آوردیم و به آن چه برای ما فرستاد.» پس در این هنگام الله تبارک و تعالی فرمود: «أنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ». پس اهل یقین گفتند: «إنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنونَ». کسانی که استکبار ورزیدند و همان بسیار شک‌کنندگان و منکران بودند، گفتند: «إنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرونَ».» عرض کردم: «آیا آن زمان میان آن‌ها عالمی بود؟» فرمودند: «الله عادل‌تر از آن است که زمان را بدون عالمی که بر الله عز و جل راهنمایی کند، ترک کند و قوم بعد از خروج صالح، هفت روز بر فترت که امامی نمی‌شناختند، توقف کردند غیر این‌که آن‌ها آن چه از دین الله عز و جل در دستانشان بود، متحد بودند. پس هنگامی که صالح علیه‌السلام ظاهر شد، بر او جمع شدند و این است و جز این نیست که مثل قائم علیه‌السلام، مانند صالح است.»

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه