الحدیث 113 / 1

113/1- محمد بن یعقوب، بإسناده عن سهل: عن محمد، عن أبیه، عن أبی‌بصیر، قال: قلت لأبی‌عبدالله علیه‌السلام [قوله تبارک و تعالی]: وَ أقْسَموا بِاللهِ جَهْدَ أیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللهُ مَنْ یَموتُ، بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَ لکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمونَ قال: فقال لی: «یا أبابصیر ما تقول فی هذه الآیة؟» [قال] قلت: إن المشرکین یزعمون و یحلفون لرسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أن الله لا یبعث الموتی. قال: فقال: «تبا لمن قال هذا! [سلهم:] هل کان المشرکون یحلفون بالله أم باللات و العزی؟» قال: قلت: جعلت فداک! فأوجدنیه، قال: فقال لی: «یا أبابصیر لو قد قام قائمنا بعث الله إلیه قوما من شیعتنا قباع[1] سیوفهم علی عواتقهم فیبلغ ذلک قوما من شیعتنا لم یموتوا فیقولون: بعث فلان و فلان و فلان من قبورهم و هم مع القائم علیه‌السلام فیبلغ[2] ذلک قوما من عدونا، فیقولون: یا معشر الشیعة ما أکذبکم! هذه دولتکم و أنتم تقولون فیها الکذب؟! لا و الله ما عاش هؤلاء و لا یعیشون إلی یوم القیامة- قال:- فحکی الله قولهم [فقال]: وَ أقْسَموا بِاللهِ جَهْدَ أیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللهُ مَنْ یَموتُ.»[3]
——————————
[1]. [در حدیث آینده، این واژه قبایع خواهد آمد که جمع قبیعه است و ظاهرا درست‌تر است.]
[2]. در متن: فبلغ.
[3]. روضه کافی: 50[- 51 (ح 14)].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام غیر معتبر است.
این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی در الکافی (ح 14829) از جماعة من اصحابنا از سهل بن زیاد از محمد بن سلیمان بن عبدالله الدیلمی از پدرش از ابوبصیر که در بعضی نسخ ابومحمد نوشته شده است، روایت کرده است که سهل بن زیاد، محمد بن سلیان بن عبدالله و پدرش، هر سه از افراد بسیار ضعیف و کذاب هستند. در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست.
شبیه این حدیث در تفسیر العیاشی هم آمده است که در شماره 114 عرض خواهم کرد.
علامه مجلسی طریق این حدیث را در کتاب مرآة العقول (ج 25، ص 110)، ضعیف می‌داند.

چند نکته ا یرا به بهانه این روایت که البته به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست، عرض کنم.
1- به نظر می‌رسد جاعل این حدیث تصور می‌کرده است که کفار و مشرکان عهد حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله یا اصلاً الله را نمی‌شناختند، یا اگر می‌شناختند، به آن معتقد نبودند و فقط به بت‌هایی مانند لات و عزا اعتقاد داشتند. در حالی که این پندار باطل، پنداری بوده که نَه تنها در گذشته‌ها، بلکه در زمان ما نیز رایج است و افرادی که اطلاعات لازم را ندارند، تصور می‌کنند که یا لفظ الله زاییده و از ابداعات اسلام است، یا اگر پیش از آن بوده، به کلی منکر آن بوده‌اند. این در حالی است که شواهد قرائن بسیاری وجود دارد که اولاً این کلمه، زاییده عصر اسلام نیست. شاید دم دست‌ترین دلیل وجود و رواج نام عبدالله، پیش از بعثت نبوی باشد که نمونه آن، نام پدر خود نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله است. شواهد و قرائن دال بر این است که تعداد قابل ملاحظه‌ای از عرب‌های عصر جاهلی، نَه تنها الله را می‌شناختند، بلکه او را خدای نادیدنی برتری می‌دانستند که حتی بر اصنام آن‌ها تسلط داشته و آن‌ها را شریک در کارهای خود کرده است. تعدادی از عرب، لات و عزی و منات را دختران الله می دانستند که آن‌ها را در کارهای خود شریک کرده است. آیات 19 تا 23 سوره نجم به همین معنا اشاره دارد. البته ظاهراً عده‌ای از عرب هم بوده‌اند که با نام الله آشنا بودند، اما آن را انکار می کردند و مثلاً هبل را خدای بزرگ می‌دانستند. با این حساب عرب‌هاب عصر جاهلی دو دسته بوده‌اند. دسته‌ای الله را می‌شناختند و به عنوان اله برتر به او اعتقاد داشتند، اما برای او شریکانی قائل بودند و دسته دوم آن‌هایی که الله را شنیده بودند، اما او را انکار کرده و بتی را به عنوان خدای بزرگ و غالب بر سایر بت‌ها می‌دانستند. شاید بد نباشد دسته اول را مشرک به حساب آورد و دسته دوم را کافر. مشرک از آن جهت که برای الله شریک قائل بودند و کافر از آن جهت که وجود او را می‌پوشاندند و او را انکار می کردند. خلاصه این‌که می‌بینیم که الله برای هر دو این دسته‌ها نامی غریب و ناآشنا نبوده است و حتی عده‌ای به آن باورمند بوده‌اند.
2- پس بر خلاف آن‌چه در این روایت آمده است، طبیعی است که مشرکان هم می‌توانند به الله قسم بخورند و هم به لات و عزی. آری! اگر سخن از کافران گفته بود، این حرف قابل قبول بود که به الله قسم نخورند، چرا که آن را انکار می‌کردند، اما مشرکان به الله اعتقاد داشتند.
3- نکته دیگر آن‌که عبارت «أقْسَموا بِاللهِ جَهْدَ أیْمانِهِمْ»، پنج بار در قرآن به کار رفته است که غیر از این مورد خاص که در این روایت آمده است، در آیه 109 سوره انعام و ظاهراً آیه 42 سوره فاطر، کاملاً مشخص است که مشرکان به الله قسم سختی می‌خورند که حداقل این دو مورد نیز خلاف ادعایی است که در این آیه شده و به معصوم علیه‌السلام نسبت داده می‌شود که مشرکان به الله قسم نمی‌خورند، لذا اگر کسی این حدیث را از مصادیق احادیث جعلی بداند، حرف بی‌محلی نزده است.
4- در ادامه این حدیث، با این مقدمه نادرست، اشاره‌ای به رجعت و انکار آن توسط بعضی از دشمنان شده است که هر چند هر دو این‌ها قابل قبول است، اما مقدمه باطل است. منظورم از قابل قبول بودن این دو، قابل قبول بودن اصل رجعت و انکار آن توسط عده زیادی از مخالفان است. خلاصه این‌که ما، هم رجعت را قبول داریم و هم انکارش توسط عده زیادی را، اما پذیرش این‌که آیه 38 سوره نحل، مربوط به انکار مشرکان نسبت به حشر و نشر نبوده و مربوط به رجعت است، حداقل به واسطه این روایت، قابل قبول نیست.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه