الحدیث 102 / 1
102/1- أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، قال: أخبرنی أبوالحسن علی، قال: حدثنی[1] أبوجعفر، قال: حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبیه، عن علی بن الحسن بن فضال، قال: حدثنی العباس بن عامر، عن وهب بن جمیع مولی إسحاق بن عمار، قال: سألت أباعبدالله علیهالسلام عن إبلیس، قوله: رَبِّ فَأنْظِرْنی إلی یَوْمِ یُبْعَثونَ* قالَ: فَإنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ* إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ أی یوم هو؟ قال: «یا وهب أتحسب أنه یوم یبعث الله تعالی الناس؟ [لا] و لکن الله عز و جل أنظره إلی یوم یبعث الله عز و جل قائمنا، فإذا بعث الله عز و جل قائمنا فیأخذ بناصیته و یضرب عنقه فذلک یوم الوقت المعلوم.»[2]
——————————
[1]. در مأخذ: حدثنا.
[2]. دلائل الإمامة: 453 [ح 430].
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام غیر معتبر است.
این حدیث را در دلائل الأمامة (ص 453) از ابوالحسن، علی بن هبةالله از شیخ صدوق از مظفر بن جعفر بن مظفر العلوی از جعفر بن محمد بن مسعود العیاشی از پدرش از علی بن حسن بن فضال از عباس بن عامر از وهب بن جمیع روایت شده است. اگر به صاحب دلائل الأمامة اعتماد داشته باشیم، این حدیث معتبر درجه دو میشود، چرا که جعفر بن محمد بن مسعود از ثقات درجه دو و محمد بن مسعود العیاشی، از ثقات مشروط ست که با فرض اعتماد به صاحب کتاب دلائل الأمامة، مشکلی در اینجا ایجاد نمی کند. سایرین هم از ثقات درجه یک هستند. اما مشکل در مجهول بودن صاحب دلائل الأمامة است که پیش از این بارها درباره آن صحبت کردیم، لذا خانه سند این حدیث، از پای بست ویران است و در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر نیست.
شبیه این حدیث در تفسیر العیاشی (ج 2، ص 242)، با اضافاتی به صورت مرسل از وهب بن جمیع روایت شده است که اگر صاحب دلائل الأمامة را ثقه میدانستیم، معلوم میشد طریق مرحوم العیاشی به وهب بن جمیع چیست، اما از آن جایی که او مجهول و حتی متهم است، نمیتوانیم چنین چیزی را معلوم کنیم.
سید شرفالدین الحسینی الاسترآبادی نیز شبیه این حدیث را در تأویل الآیات (ص 498) به صورت مرسل از وهب بن جمیع روایت کرده است.
این روایت هم از جمله روایاتی است که در بحارالأنوار از دلائل الأمامة وجود ندارد.
متن این حدیث چند اشکال جدی دارد که اگر کسی آن را از مصادیق احادیث مجهول بداند، اصلا عجیب نیست.
1- در این حدیث به الوقت المعلوم اشاره دارد و به صراحت بیان شده است که منظور از آن، قیامت نیست و این در حالی است که روایات معتبر متعددی وجود دارد که به صراحت الوقت المعلوم را زمان قیامت میداند. به عنوان مثال مرحوم شیخ صدوق در ضمن روایتی در علل الشرائع (ج 2، ص 402) از علی بن حبشی بن قونی از حمید بن زیاد از قاسم بن اسماعیل القرشی از محمد بن سلمه بن ارتبیل از یحیی بن ابیالعلاء که همه از ثقات درجه یک هستند، روایت کرده است که فردی بر امام صادق علیهالسلام وارد شد و از آیات «فَإنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ، إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ» که همین آیات موجود در روایت مورد بحث ما است، درباره ابلیس سؤال میکند و امام علیهالسلام هم در پاسخ میفرمایند: «وَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ، یَوْمٌ یُنْفَخُ «فی الصّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ». فَیَموتُ إبْلیسُ ما بَیْنَ النَّفْخَةِ الْأولَی وَ الثّانیَةِ». یعنی: زمان وقت معلوم، زمانی است که دمیده میشود در صور، دمیدن اول، پس میمیرد ابلیس بین نفخه اول و دوم. علاوه بر این دست روایات، دلایل متعدد متنوعی داریم که الوقت المعلوم که ابلیس تا آن زمان فرصت داده شده است، زمان قیامت است.
2- مشکل دوم روایت درباره نابودی ابلیس و تمام شدن فرصت او است که اولاً زمان آن در آیه الوقت المعلوم است که دیدیم قیامت است و نَه قیام امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف. ثانیاً، اگر قرار باشد، ابلیس با برانگیخته امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و آغاز قیام ایشان، فرصتش تمام شد و نابود شود، پس قاعدتاً بعد از آن تا زمان قیامت مردم دچار وسوسه و انحراف نخواهند شد و این در حالی است که بعد از آغاز قیام ایشان، همچنان انحرافها و ضلالتها ادامه دارد. البته توجیه تراشیدن برای این اشکال کار سختی نیست.
خلاصه اینکه توجیه اشکالات این حدیث، خصوصا اشکال اول که مطابقت الوقت المعلوم را با قیامت منکر میشود، از عجایب است و همانطور که پیش از این هم عرض کردم، قاعدتاً میتوان این حدیث را از مصادیق بارز جعلیات دانست که قاعدتاً صاحب دلائل الأمامة، از کتابی مانند تفسیر العیاشی گرفته و سندی هم برای آن جعل کرده است.