الحدیث 84 / 4
84/4- علی بن إبراهیم، قال: حدثنی أبی، عن ابن أبیعمیر، عن منصور بن یونس، عن أبیخالد الکابلی، قال أبوجعفر علیهالسلام: «و الله لکأنی أنظر إلی القائم علیهالسلام و قد أسند ظهره إلی الحجر، ثم ینشد الله حقه، ثم یقول: یا أیها الناس من یحاجنی فی الله، فأنا أولی بالله، أیها الناس من یحاجنی فی آدم، فأنا أولی بآدم، (یا) أیها الناس من یحاجنی فی نوح، فأنا أولی بنوح، أیها الناس من یحاجنی فی إبراهیم، فأنا أولی بإبراهیم، أیها الناس من یحاجنی فی موسی، فأنا أولی بموسی، أیها الناس من یحاجنی فی عیسی، فأنا أولی (الناس) بعیسی، أیها الناس من یحاجنی فی رسول الله[1]، فأنا أولی برسول الله صلوات الله علیهم أجمعین[2]، أیها الناس من یحاجنی فی کتاب الله، فأنا أولی بکتاب الله، ثم ینتهی إلی المقام فیصلی عنده رکعتین ثم ینشد الله حقه.» ثم قال أبوجعفر علیهالسلام: «هو- و الله- [المضطر فی کتاب الله]، فی قوله: أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ؟[3] فیکون أول من یبایعه جبرائیل، ثم الثلاث ماءة و الثلاثة عشر رجلا، فمن کان ابتلی بالمسیر وافاه، و من لم یبتل بالمسیر فقد من[4] فراشه و هو قول امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هم المفقودون من[5] فرشهم»، و ذلک قول الله عز و جل: فَاسْتَبِقوا الْخَیْراتِ أیْنَ ما تَکونوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً- قال:- الخیرات الولایة. و قال فی موضع آخر: وَ لَئِنْ أخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إلی أُمَّةٍ مَعْدودَةٍ، و هم [و الله] أصحاب القائم علیهالسلام یجتمعون [و الله] إلیه فی ساعة واحدة فإذا جاء إلی البیداء یخرج إلیه جیش السفیانی فیأمر الله الأرض فتأخذ أقدامهم، و هو قوله: وَ لَوْ تَری إذْ فَزِعوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ، وَ قالوا: آمَنّا بِهِ یعنی بالقائم من آل محمد علیهم السلام وَ أنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ؟[6] [إلی قوله]: وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهونَ [یعنی] أن لا یعذبوا کَما فُعِلَ بِأشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ[7] یعنی من کان قبلهم من المکذبین هلکوا …»[8]
——————————
[1]. در مأخذ: فی محمد.
[2]. در مأخذ: بمحمد صلی الله علیه و آله.
[3]. نمل (16): 62.
[4]. در مأخذ: عن.
[5]. در مأخذ: عن.
[6]. سبأ (34): 52- 53.
[7]. سبأ (34): 55.
[8]. تفسیر قمی 2: 205.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام غیر معتبر است.
این حدیث را علامه بحرانی از کتاب تفسیر القمی (ج 2، ص 205)، روایت کردهاند. اگر اعتبار این کتاب را بپذیریم، باید گفت که این حدیث را علی بن ابراهیم القمی از پدرش از ابن ابیعمیر از منصور بن یونس بزرج از ابوخالد الکابلی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. اما مشکل در اینجا است که انتساب این کتاب به علی بن ابراهیم القمی محل کلام است. بزرگوارانی که در مباحث علم الحدیث حضور داشتند، به خاطر دارند که در توثیق عام سیزدهم، این مطلب را بررسی کردیم و جمعبندی این بود که تفسیر القمی موجود، در خوشبینانهترین حالت ممکن، مجموعهای از تفسیر علی بن ابراهیم القمی و تفسیر بعضی دیگر از روات است که بعید نیست تعداد آنها تا سیزده نفر برسد که این سیزده نفر، شامل ثقات، مهملین و مجهولین هستند. نکته دیگری که آنجا اشاره کردم این بود که در این کتاب، احادیثی متعددی هست که قطع بر جعلی بودنش هست. حتی بعضی از این روایات با سند به ظاهر معتبر نقل شدهاند که معلوم میشود جاعل برای القاء مطلب خود سند معتبر هم جعل کرده است. نمونهای هم که برای اینگونه احادیث نقل کردم، اینکه در این کتاب (ج 2، ص 224) ادعا میشود علی بن ابراهیم از پدرش از فضاله بن ایوب از معاویه بن عمار از امام صادق علیهالسلام روایت مفصلی دارد که ضمن آن ذبیح را حضرت اسحاق علیهالسلام معرفی میکند و ساره را در این روایت جایگزین هاجر میکند که نشان میدهد جاعل این قسمت، احتمالا گرایشات یهودی داشته است.
خلاصه اینکه هیچکدام از روایات این کتاب را نمیتوان معتبر دانست، مگر آنهایی که در سایر کتب معتبر ما آمده باشد و سندشان هم معتبر باشد.
إن شاء الله دوستان، توثیق عام سیزدهم را که در مورد کتاب تفسیر القمی است، در ضمیمه قرار خواهد داد.
همان حدیث شماره 4 است که ذیل آن نکاتی را عرض کردم.