الحدیث 74 / 1
74/1- أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، قال: أخبرنی أبوالحسین محمد بن هارون بن موسی، عن أبیه، قال: حدثنا أبوعلی الحسن بن محمد[1] النهاوندی، قال: حدثنا محمد بن أحمد القاشانی، قال: حدثنا علی بن سیف، قال: حدثنی أبی، عن المفضل بن عمر، عن أبیعبدالله علیهالسلام، قال: «نزلت فی بنیفلان ثلاث آیات: قوله عز و جل: حَتَّی إذا أخَذَتِ الْأرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أهْلُها أنَّهُمْ قادِرونَ عَلَیْها أتاها أمْرُنا لَیْلاً أوْ نَهاراً یعنی القائم بالسیف فَجَعَلْناها حَصیداً کَأنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأمْسِ. و قوله عز و جل: فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أبْوابَ کُلِّ شَیءٍ، حَتَّی إذا فَرِحوا بِما أوتوا أخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإذا هُمْ مُبْلِسونَ، فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَموا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ[2]– قال أبوعبدالله علیهالسلام:- بالسیف. و قوله عز و جل: فَلَمّا أحَسّوا بَأْسَنا إذا هُمْ مِنْها یَرْکُضونَ. لا تَرْکُضوا وَ ارْجِعوا إلی ما أُتْرِفْتُمْ فیهِ وَ مَساکِنِکُمْ، لَعَلَّکُمْ تُسْئَلونَ[3] یعنی القائم علیهالسلام یسأل بنیفلان عن کنوز بنیأمیة.»[4]
—————————————-
[1]. [در متن: علی.]
[2]. أنعام (6): 45- 46.
[3]. أنبیاء (21): 13- 14.
[4]. دلائل الإمامة: [468- 469 (ح 456)]
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام غیر معتبر است.
این حدیث در دلائل الإمامة (ص 468) از محمد بن هارون بن موسی التلعکبری از پدرش از ابوعلی، حسن بن محمد النهاوندی که در بعضی جاها حسن بن علی آمده است، از محمد بن احمد القاشانی از علی بن سیف بن عمیره از پدرش از مفضل بن عمر روایت کرده است که اگر صاحب دلائل الإمامه را ثقه بدانیم، مشکلی در سند حدیث نیست، چرا که مفضل بن عمر از ثقات مشروطی است که چون یکی از ثقات ما از او روایت کرده است، مشکلی در اینجا نخواهد داشت و سایرین هم از ثقات درجه یک هستند. اما مشکل در اینجا است که ذیل حدیث شماره 16 هم اشاره کردیم که محمد بن جریر بن رستم الطبری الآملی، صاحب دلائل الأمامة مجهول است و کتابش متهم. خلاصه این که طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر نیست.
این روایت هم از جمله روایاتی است که در بحارالأنوار نیست. جهت یادآوری عرض میکنم که گفتیم هر چند مرحوم علامه مجلسی به کتاب دلائل الإمامة دسترسی داشته و باز ظاهراً نویسنده آن را با المسترشد یکی می دانسته که دانستیم یکی نیستند، اما به ندرت از کتاب دلائل الأمامة مطلبی آورده است که این خود محل تأمل است و نشان از عدم اعتماد ایشان به کتاب یا طریق آن. اینکه این را تأکید دارم، نَه از باب حجیت نظر ایشان است، خیر ایشان هم نظر خود را دارد و دیگر متخصصصان و خبرگان هم میتوانند نظر خود را داشته باشند، کم نیستند جاهایی که ما هم با ایشان موافق نیستیم، بلکه از این جهت تأکید دارم که وقتی فردی با گرایش اخباری شدید در نقل اخبار و احادیث، باز هم به کتابی یا حدیثی اعتماد نمیکند، باید تأمل بیشتری در آن کرد.
چند نکتهای درباره این حدیث عرض کنم.
1- اگر قرار بود به این روایت اعتماد کنیم، این خاندان بنیفلان که در این متن آمده است که آیه 24 سوره یونس، آیات 44 و 45 سوره انعام و آیات 12 و 13 سوره انبیاء درباره آن نازل شده است، نَه بنیامیه هستند و نَه بنیالعباس، چرا که سلسله بنیامیه در شام، به قیام بنیالعباس و با کشته شدن مروان حمار در سال 132 هجری از بین رفت. بازمانده امویان در اندلس حکومتی تشکیل دادند که فراز و فرودهایی داشت. هر چند اندلس در دوران بنیامیه تحت حکومت امویان بود و والیان آن توسط خلفای این سلسله انتخاب میشدند، اما حکومت مستقل اموی در اندلس، عملاً با عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک در حدود سال 138 هجری آغاز شد و نهایتاً بعد از 273 به پایان رسید. سرنگونی امویان اندلس به دست امرای حمودی بود که شیعه زیدی بوده و بعضاً خود را مهدی معرفی میکردند.
2- حکومت بنیالعباس عراق هم که در زمان المستعصم بالله، توسط هلاکوخان مغول در سال 656 قمری برچیده شد. دوره دوم عباسیان که هم از سال 659 هجری در قاهره تشکیل شد، در سال 923 هجری و در زمان متوکل سوم که عملاً دستنشانده سلاطین ترک شمال آفریقا بود، به دست حکومت عثمانی برچیده شد و نَه توسط قائم آل محمد عجلاللهتعالیفرجهالشریف.
3- با این دو مطلب معلوم شد که این بنیفلان، نَه بنیامیه هستند و نَه بنیالعباس که هر و در گذشته بودند. حالا اگر کسی اصرار دارد بنی فلان، بنیامیه هستند، یا باید ابوالعباس سفاح را که اولین خلیفه عباسی است، قائم آل محمد بداند که بنی امیه شام را به ضرب شمشیر سرنگون کرد، یا یکی از امرای حمودی را که پرونده امویان اندلس را بست یا کسی را مانند اینها. اگر هم اصرار داشته باشد، بنیفلان را بنیالعباس بداند، یا باید هلاکوخان را قائم آل محمد بداند، یا یکی از خلفای عثمانی را، مثلاً سلطان سلیم اول که به حکومت دستنشانده بنیالعباس در مصر پایان داد. البته ممکن است کسی بگوید در آخر الزمان بنیامیه یا بنیالعباس دیگری تشکیل خواهد شد که هر چند این ادعا قابل انکار نیست، اما باید دید لایلشان چیست. ما در اینباره در جای خود صحبت خواهیم کرد.
4- با توجه به عبارت پایانی روایت، بعضی گفتهاند که این بنیفلان، همان بنیالعباس هستند که دیدیم با فرض اعتبار این حدیث، حالتهای دیگری هم قابل فرض است.
خلاصه اینکه با استناد به این روایت غیر معتبر، نمیتوان تأویلات و شأن نزولهای این روایت را پذیرفت.