الحدیث 71 / 5

71/5- الشیخ شرف الدین النجفی، فی تأویل الآیات الباهرة فی العترة الطاهرة، عن المقلد بن غالب الحسنی رحمه‌الله: عن رجاله بإسناد متصل إلی عبدالله بن سنان الأسدی[1]، عن جعفر بن محمد علیه‌السلام [قال]: «قال أبی- یعنی محمد الباقر علیه‌السلام- لجابر بن عبدالله: لی إلیک حاجة أخلو بک فیها، فلما خلا به قال: یا جابر، أخبرنی عن اللوح الذی رأیته عند أمی فاطمة الزهراء علیهاالسلام، فقال [جابر]: أشهد بالله، لقد دخلت علی سیدتی فاطمة الزهراء لأهنیها بولدها الحسین علیه‌السلام، فإذا بیدها لوح أخضر من زمردة خضراء فیه کتابة أنور من الشمس و أطیب رائحة من المسک الأذفر، فقلت: ما هذا (اللوح) یا بنت رسول الله، فقالت: هذا لوح أنزله الله- تعالی- علی أبی و قال لی: «احفظیه»، ففعلت، فإذا فیه اسم أبی و بعلی و اسم ابنی الأوصیاء من بعد ولدی الحسین. فسألتها أن تدفعه إلی لأنسخه، ففعلت. فقال له أبی علیه‌السلام: ما فعلت بنسختک؟ فقال: هی عندی، فقال: فهل لک أن تعارضنی علیها؟ قال: فمضی جابر إلی منزله فأتاه بقطعة جلد أحمر، فقال له: انظر فی صحیفتک حتی أقرأها علیک، فکان فی صحیفته: بسم الله الرحمان الرحیم، هذا کتاب من الله العزیز الحکیم[2] أنزله الروح الأمین علی محمد خاتم النبیین، یا محمد إنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ، فَلا تَظْلِموا فیهِنَّ أنْفُسَکُمْ. یا محمد، عظم أسمائی و اشکر نعمائی، و لا تجحد آلائی، و لا ترج سوای، و لا تخش غیری، فإنه من یرج[3] سوائی و یخش غیری أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من العالمین. یا محمد إنی اصطفیتک علی الأنبیاء، و اصطفیت وصیک [علیا] علی الأوصیاء، جعلت الحسن عیبة علمی بعد انقضاء مدة أبیه، و الحسین خیر أولاد الأولین و الآخرین- فیه ثبتت الإمامة [و منه] العقب- و علی بن الحسین زین العابدین، و الباقر العلم الداعی إلی سبیلی علی منهاج الحق، و جعفر الصادق فی القول و العمل- تلبس من بعده فتنة صماء، فالویل کل الویل لمن کذب عترة نبیی و خیرة خلقی!- و موسی کاظم الغیظ، و علی الرضا- یقتله عفریت کافر یدفن بالمدینة التی بناها العبد الصالح إلی جنب شر خلق الله- و محمد الهادی شبیه جده المیمون، و علی الهادی[4] إلی سبیلی و الذاب عن حرمی و القائم فی رعیتی، و الحسن الأغر یخرج منه ذو الاسمین خلف محمد یخرج فی آخر الزمان و علی رأسه غمامة[5] بیضاء تظله عن الشمس، و ینادی مناد بلسان فصیح یسمعه الثقلان و من بین الخافقین: هذا المهدی من آل محمد، فیملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا.»[6]
——————————
[1]. [عبدالله بن سنان بن طریف کوفی و برادرش محمد بن سنان از اصحاب امام ششم علیه‌السلام با پیوند« ولاء» به بنی‌هاشم منتسب می‌شدند؛ اسدی بودن ایشان در کتب رجال یافت نشد.]
[2]. در مأخذ: العلیم.
[3]. [در متن و مأخذ: یرجو.]
[4]. در مأخذ: الداعی.
[5]. [در مأخذ: عمامة.]
[6]. تأویل الآیات الظاهره 1: [204- 206].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام غیر معتبر است.
این حدیث را سید شرف، علی الدین الحسینی در کتاب تأویل الآیات (ص 210) به صورت مرسل از عبدالله بن سنان معرفی کرده است، لذا طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، حداقل به جهت مرسل بودن، معتبر نیست. کامل شود. البته ممکن است کسی بگوید که خود سید شرف‌الدین گفته است که متصل، پس مرسل نیست. در جواب باید گفت که اولاً برای ایشام متصل است و برای ما مرسل و قرار است ما اعتبار حدیث را برای خودمان بررسی کنیم. ثانیاً مگر فقط اتصال سند مهم است؟ خیر! ثقه بودن رجال سند هم مهم است و ما نمی‌دانیم، این افراد که از قلم انداخته‌اند، ثقه هستند یا خیر. ثالثاً شاید خود سید شرف‌الدین هم این سند را ندیده و دارد از مقلد بن غالب نقل می‌کند که در این صورت حالات جدیدی هم پیش می‌آید. رابعاً شاید این سند متصل حذف شده،‌ یکی از سندهای روایات لوح فاطمه باشد که معتبر نیست. خلاصه از این دست مسائل زیاد است که مشکل را حل نمی‌کند و حدیث در حکم مرسل باقی می‌ماند.
لازم به ذکر است که در بعضی نسخ به جای مقلد بن غالب الحسنی، مقلد بن غالب بن حسن و در بعضی نسخ مقلد قال حسن آمده که هر چه باشد، تأثیری در اعتبار حدیث ندارد.

این حدیث، یکی از احادیثی است که به حدیث لوح مشهور شده است،‌لذا با این‌که معتبر نیست، طبق معمول به بهانه آن چند نکته‌ای را عرض می‌کنم.
1-   احادیث مشهور به لوح در کتب مختلف آمده است، از جمله در الکافی (ح 1390)، الإمامة و التبصرة (ص 103)، الهدایة الکبری حسین بن حمدان الخصیبی (ص 364)، الغیبة للنعمانی (ص 62)، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام (ج 1، ص 42)، کمال الدین (ج 1، ص 308) که این‌ها از قرن چهارم هستند. همین‌طور الإختصاص شیخ مفید (ص 210)، تقریب المعارف ابوالصلاح الحلبی (ص 421)، الغیبة للطوسی (ص 143)، الأمالی للطوسی (ص 291) که از قرن پنجم هستند و نیز اعلام الوری بأعلام الهدی شیخ فضل بن حسن الطبرسی (ص 392)، جامع الإخبار للشعیری (ص 18)، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (ج 2، ص 183)، الإحتجاج شیخ طبرسی (ج 2، ص 167)، کتاب الفضائل (ص 113) و کتاب الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین شاذان بن جبرئیل القمی (ص 62) از قرن ششم هستند و کتب دیگری بعد از این‌ها که حداقل این مواردی که عرض کردم، هیچ کدامشان معتبر نیست. بعضا از روی هم. بعضی مرسل هستند و در سند بعضی هم افراد ضعیف، بلکه بسیار ضعیف است. البته نگفته نماند که ما برای اثبات ائمه دوازدگانه دلایل خوبی داریم و نیازی به این روایت غیر معتبر نیست.
2-   هر چند فرازهایی از این حدیث و احادیث مشابه، به واسطه قرائن خارجیه، تأیید می‌شود، اما فرازهایی هم منحصر به فرد است و قرینه و شاهد معتبری بر آن سراغ ندارم. آن‌ها که قرینه خارجیه دارد که هیچ، نیازی به این حدیث مرسل ندارد و آن‌ها که قرینه‌ای ندارد، به جهت ضعف سند این قابل استناد نیست. إن شاء الله در فرصتی دربار احادیث لوح، مفصلاً صحبت خواهیم کرد و سند و متن آن‌ها را یک به یک بررسی خواهیم نمود.
3-   ممکن است کسی به جهت تعدد این روایات، اعدعای تواتر کند، در حالی که این مجموعه، شرایط تواتر را ندارد. مثلاً معلوم است که عده‌ای از این‌ها، از موارد قبلشان نوشته‌اند و نباید آن‌ها را گزارش مستقلی دانست. یا این‌که بسیاری از این‌ها به واسطه بکر بن صالح از عبدالرحمن بن سالم از ابوبصیر است، یعنی حداقل در سه طبقه، یک نفر داریم و نَه چند نفر، لذا اصلاً تواتری وجود ندارد، حال بماند که این آقای عبدالرحمن بن سالم، هر چند بر مبنای ثقه درجه دو است، اما از منظر بسیاری از افراد مجهول است و مهم‌تر این‌که بکر بن صالح فردی بسیار ضعیف است. علی ای حال آن‌چه مهم است، این‌که یک نفر بیش‌تر نیستند و با یک نفر تواتری به وجود نمی‌آید.
4-   ممکن است کسی این حدیث را به جهت تکرار در کتب حدیثی، از مصادیق شهرت رواییه بداند که در مباحث اصول فقه و علم الحدیث گفتیم که شهرت رواییه مگر در قضاوت، آن هم نوع خاصی از آن معتبر نیست. در ضمن به نظر می‌رسد در ضمن آن‌چه در قسمت تواتر گفتیم، این‌جا هم مطرح است و اصلاً شهرت رواییه‌ای نیست که بخواهد معتبر باشد یا خیر.
در ضمن ترجمه روایت، ‌نکاتی در باب ترجمه و اختلاف نسخ عرض کردم که به جهت طولانی شدن و غیر معتبر بودن، روایت نیازی به ثبت آن در این جا نیست و اگر جلساتی در مورد حدیث لوح داشتیم، آن جا تکرار می‌کنم که ثبت شود. فقط نکته‌ای را درباره عبارت «یدفن بالمدینة التی بناها العبد الصالح» عرض کنم. بعضی از شارحین این حدیثف به قرینه روایای که ذوالقرنین را عبد صالح دانسته، گفته‌اند که مشهدالرضا علیه‌السلام، توسط ذوالقرنین ساخته شده است. لازم است عرض کنم ما در بحث تفسیری ذوالقرنین که بیش از پنجاه جلسه طول کشید، دیدیم که در بعضی روایات معتبر ما، او را عبد صالح الله تعالی معرفی کرده‌اند و اگر این روایت معتبر بود، حتماً در اینباره صحبت می‌کردیم. اما نکته مهم‌اینه که در زمان شهادت امام رضا علیه‌السلام، اصلاً شهری در این‌جا نبوده است. بقعه یا امارتی بود در باغی که صاحب آن حمید بن قحطبه الطائی بود و در مجورت روستای سناباد قرار داشت. مگر بگوییم در گذشته‌ها شهری در این‌جا بوده که در زمان امام رضا علیه‌السلام هم وجود نداشته و پیش از آن از بین رفته و تا کنون هم هیچ آثاری از آن کشف نشده است. و الله یعلم حقائق الأمور.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه