الحدیث 68 / 2

68/2- عنه، قال: أخبرنا سلامة بن محمد، قال: حدثنا أبوالحسن علی بن عمر المعروف بالحاجی، قال: حدثنا القاسم بن حمزة العلوی العباسی الرازی، قال: حدثنا جعفر بن محمد الحسنی، قال: حدثنی[1] عبید بن کثیر، قال: حدثنا أحمد[2] بن موسی الأسدی، عن داود بن کثیر [الرقی] قال: دخلت علی أبی‌عبدالله جعفر بن محمد علیهما السلام بالمدینة، [ف] قال [لی]: «ما الذی أبطأ بک عنا یا داود؟» فقلت: حاجة عرضت بالکوفة. فقال: «من خلفت بها؟» [ف] قلت: جعلت فداک، خلفت [بها] عمک زیدا، ترکته راکبا علی فرس متقلدا مصحفا[3] ینادی بأعلی صوته: سلونی سلونی؛ قبل أن تفقدونی! فبین جوانحی علم جم، قد عرفت الناسخ من المنسوخ، و المثانی و القرآن العظیم، و إنی العلم بین الله و بینکم! فقال (علیه‌السلام) [لی]: «یا داود، لقد ذهبت بک المذاهب!» ثم نادی: «یا سماعة بن مهران، ائتنی بسلة الرطب.» [فأتاه بسلة فیها رطب] فتناول منها رطبة فأکلها، و استخرج النواة من فیه، فغرسها فی الأرض، ففلقت و أنبتت و أطلعت و أغدقت، فضرب بیده إلی بسرة من عذق فشقها و استخرج منها رقا أبیض، ففضه و دفعه إلی و قال: «اقرأه فقرأته فإذا فیه سطران، [السطر] الأول: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، و الثانی: إنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ: امیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، الحسن ابن علی، الحسین بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، الحسن بن علی، الخلف الحجة. ثم قال: «یا داود! أتدری متی کتب هذا فی هذا؟» قلت: الله أعلم و رسوله و أنتم، قال: «قبل أن یخلق الله آدم بألفی عام.»[4]
——————————
[1]. در مأخذ: حدثنا.
[2]. در مأخذ: أبوأحمد.
[3]. در مأخذ: سیفا.
[4]. کتاب الغیبة: 87- 88 [باب 4، ح 18].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام غیر معتبر است.
این حدیث را محمد بن ابراهیم النعمانی در کتاب الغیبة (ص 87)، از سلامه بن محمد الارزنی از علی بن عمر الحاجی از قاسم بن حمزه العلوی العباسی الرازی از جعفر بن محمد الحسنی از عبید بن کثیر که در بعضی نسخ محمد بن کثیر نوشته شده است، از ابواحمد بن موسی الاسدی که در بعضی نسخ، احمد بن موسی الاسدی نوشته شده است، از داود بن کثیر الرقی روایت کرده است که محمد بن ابراهیم النعمانی، سلامه بن محمد الارزنی، حمزه بن قاسم العلوی العباسی و داود بن کثیر از ثقات درجه یک و علی بن عمر الحاجی و جعفر بن محمد الحسنی از ثقات درجه دو هستند. اما ابواحمد بن موسی مجهول است و عبید بن کثیر از ضعفا است. اگر هم محمد بن کثیر درست باشد، او نیز مجهول است و به هر حال، طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست.

با این‌که این گزارش معتبر نیست، چند نکته‌ای هم درباره آن عرض کنم.
1- در این گزارش که دیدیم معتبر نیست، مطالبی به زید بن علی بن حسین الشهید نسبت داده شده است که به صرف این گزارش غیر معتبر، نمی‌توان آن‌ها را پذیرفت و در شناخت زید الشهید به کار برد. در این فرصت خوب است مطالبی را درباره زید الشهید عرض کنم. البته قصد معرفی کامل او را نداریم و فقط چند نکته‌ای را عرض می‌کنم.
زید فرزند امام زین‌العابدین علیه‌السلام است که قیام مسلحانه کرد و توسط هشام بن عبدالملک به شهادت رسید. شیخ الطائفه در الرجال (ش 2565) شهادت او را در چهل و دو سالگی و در سال 121 هجری یعنی حدود هفت سال پس از آغاز امامت، امام صادق علیه‌السلام می‌داند. روایات بسیاری درباره او هست که بعضی در مدح او و بعضی در ذم او است. بعضی قیامش را تأیید می‌کند و بعضی رد می‌کند. ما چند نمونه از روایات معتبر او را مرور می‌کنیم.
ثقةالاسلام الکلینی (الکافی، ح 438) روایت معتبری دارد که امام صادق علیه‌السلام از این‌که مؤمن طاق پاسخ زید را داده و در قیام او شرکت نکرده‌اند، خشنود شدند.
مرحوم الکشی (الرجال، ح 420) خبر معتبری به سعید بن منصور که از سران زیدیه بود، دارد که ادعا می‌کند که زید شرب نبیذ می‌کرد. راوی این سخن سعید بن منصور را انکار می‌کند و وقتی با تأکید سعید بن منصور مواجه می‌شود، می‌گوید که اگر چنین هم باشد، زید نَه نبی است و نه وصی، بلکه از فرزندان انبیا است و اشتباه می‌کند. علی ای حال! خود سعید بن منصور فرد قابل اعتمادی نیست و نمی‌توان چنین چیزی را درباره زید بن علی پذیرفت.
روایاتی نیز در تأیید شدید او هست که بعضا علاوه بر خود او، قیامش را نیز تأیید می‌کند، اما همگی از باب سند ضعیف هستند. البته شیخ صدوق (الأمالی، ص 336) روایت معتبری دارد که امام صادق علیه‌السلام خانواده شهدای زید را مورد حمایت مالی قرار دادند که به نظر حقیر با توجه به مطالب گذشته دلیل بر تأیید کار او نیست و طبیعی است که امام خانواده او را که نسبت فامیلی نزدیکی هم با خود امام علیه‌السلام دارند، تحت پوشش خود قرار دهند و رها نکنند. شبیه این روایت را مرحوم الکلشی (الرجال للکشی، ح 622) نیز دارد.
محمد بن ابراهیم النعمانی (الغیبة للنعمانی، ص 229) نیز گزارش معتبری دارد که نشان از اعتقاد زید بن علی به امام باقر علیه‌السلام دارد، اما امامت امام صادق علیه‌السلام را حداقل در زمانی که قیام کرد، نپذیرفته بود و ظاهرا خود را قائم آل محمد می‌دانسته است.
در روایت معتبر دیگری از مرحوم الکشی (الرجال، ح 666) آمده است که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «خدا عمویم زید را رحمت کند، حتی یک ساعت نتوانست از روی قرآن عمل کند». این سخن را به دو معنا می‌توان برداشت کرد. یکی آن‌که او در طول عمرش یا قیامش، چنین نکرد که در این صورت در ذم او است و برداشت دوم آن‌که او فرصت نیافت. مثلاً اگر پیروز می‌شد بر اساس قرآن عمل می‌کرد، اما پیروز نشد و فرصت نیافت. بعضی به واسطه اظهار ترحم امام علیه‌السلام برای او در این روایت، معنای دوم را پذیرفته‌اند که به نظر حقیر هم گزینه بهتر همین است، اما در این صورت هم، این دلیل بر نیت خیر او است و نه اقدام درست او.
در الکافی (ح 15196) نیز حدیث معتبری هست که امام صادق علیه‌السلام ضمن عالم و صدوق معرفی کردن زید، فرموده‌اند که به دنبال دعوت مردم به سوی خویش نبود، بلکه به دنبال الرضا من آل محمد بود و اگر موفق می‌شد، به وعده‌اش وفا می‌کرد که به نوعی مؤید برداشت ما از روایت قبل است.
چون دوستان اشاره کردند، عرض می کنم که مرحوم الکشی (الرجال، ح 668)، روایتی دارد که زید بن علی، امام صادق علیه‌السلام را امام خود در حلال و حرام دین معرفی می‌کند که معتبر نیست. البته این نکته را هم عرض کنم بعضی از روایات در ذم زید، مانند آن چه امروز روایت کردیم، ضعف سند دارند و همان‌طور که روایات ضعیف در تأیید او و قیامش، نمی‌تواند مبنا قرار گیرد، روایات ضعیف در ذم او و قیامش را هم نمی‌توان مبنا قرار داد.
در معانی الأخبار (ص 329) نیز روایت معتبری هست که امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند که در کار بین او و ایشان دخالت نشود و در ادامه می‌فرمایند که مرگ همه ما همراه با سعادت است، اگر چه به اندازه دوشیدن شیر باشد که ظاهرا کنایه از اندک بودن آن است که متن جالب و مهمی دارد.
تذکر این نکته نیز لازم است که بعضی از روایات در ذم زید ضعف سند دارند.
مجموعه احادیثی را که روایت کردم، در رجال کشی (ش 248، 328، 329، 419، 420، 429، 442، 505، 622، 656، 666، 668، 706 و 788) موجود است و البته این‌ها و آن‌ها که در این جا از الکافی یا کتب صدوق روایت کردم، همه احادیث و گزارش‌های مربوط به زید الشهید نیست.
مشهور اصحاب ما از باب گزارش‌های تاریخی او را فردی عابد و زاهد دانسته‌اند که خودش و قیامش مورد تأیید ائمه علیهم‌السلام بوده است. در قیامش به شهادت رسید و با توجه به همین گزارش‌ها، معلوم می‌شود که زیدیه پس از او به وجود آمد و خود در پیدایش این مذهب نقشی نداشت.
زیدیه، امامت امام باقر را منکر شده و امامت برادر ایشان، زید را پذیرفتند و معتقدند که هر فاطمی شجاع و سخاوتمندی که بر علیه ظلم قیام کند، واجب الاطاعه است و این ویژگی‌ها در زید وجود داشت. البته دیدیم که این، نظرخود زید نیست و او حداقل امامت برادرش، امام باقر علیه‌السلام را انکار نکرده است.
پس از زید فرزندانش، یحیی، محمد و ابرهیم قیام کردند که اولی به دست امیر جوزجان در خراسان، دومی به دست عیسی بن ماهان در مدینه و سومی به دستور منصور، خلیفه عباسی در بصره به شهادت رسیدند.
در مورد فرزندانش نیز حداقل محمد بن زید، مؤسس این فرقه نبوده است، چرا طبق روایت معتبر مرحوم صدوق در عیون اخبارالرضا علیه‌السلام (ج 1، ص 28)، امام کاظم علیه‌السلام، او را به اتفاق جمعی دیگر از سادات، شاهد به امامت امام رضا علیه‌السلام، پس از خودشان گرفته و او نیز قبول کرده است که با توجه به تشکیل فرقه زیدیه در اواخر ایام امامت امام صادق علیه‌السلام، محمد بن زید از این اتهام مبری می‌شود.
نقل‌های تاریخی هست که یحیی را نیز تبرئه می‌کند و مبین آن است که پدر خود را امام نمی‌دانسته است. ظاهراً ابرهیم نیز مؤسس این فرقه نبوده‌اند، بلکه گروه‌های سه‌گانه آن، هر کدام مؤسسی غیر از این‌ها داشته است.
جمع‌بندی حقیر این است که زید بن علی، به نیت خیر قیام کرد، اما نَه قیامش به اذن ائمه علیهم‌السلام بوده و نَه مورد تأیید ایشان.
فعلاً همین مقدا را داشته باشید تا شاید روزی مفصلاً درباره او و قیامش صحبت کردیم.
2- در این حدیث معجزه‌ای از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که به جهت ضعف سند این گزارش، نمی‌توان آن را پذیرفت. خوب است این نکته را اضافه کنم که پذیرش معجزات، خصوصاً معجزات و کراماتی که خیلی خاص هستند، نَه تنها نیاز به طریق معتبر دارند، بلکه بعید نیست بگوییم معتبر درجه یک هم باید باشند.
3- در این‌که ائمه علیهم‌السلام دوازده نفر هستند و نام‌هایشان مطابق این گزارش است، حرفی نیست و به قرینه‌های خارجیه قابل قبول است، اما این‌که این نام‌ها بر پوست سفید نازک داخل آن خرمای نارس نوشته شده بود، به جهت ضعف سند، قابل پذیرش نیست.
5- پذیرش مطالب ادامه روایت هم ملحق به همین مطلب است و نمی‌توان آن را پذیرفت.
6- در مورد عبارات پایانی روایت هم دو نوع برداشت می‌توان کرد. اول این‌که نام‌های ائمه علیهم‌السلام به عنوان تکمله و توضیحی فقط بر «الدّینُ الْقَیِّمُ» آمده و ربطی به ماه‌های دوازده‌گانه ندارد، کما این‌که فایلی شنیدم که سخنرانی می‌گفت عبارت ماه‌های دوازده‌گانه و چهار ماه حرام، پیش از «ذلک» تمام می‌شود و عبارت کاملاً جدیدی شروع می‌شود. حال بماند که ایشان نام‌های ائمه در ادامه «ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ» را از محذوفات قرآن می‌دانست و به تعبیری قائل به تحریف به حذف قرآن بود که حداقل ایراد مبنایی که به سخن او می‌توان گرفت این است که این روایت بر مبنای ما معتبر نیست و اگر ایشان به هر دلیلی آن را معتبر می‌دانند، خود دانند.
برداشت دوم این‌که نام‌های ائمه به عنوان ماه‌های دوازدگانه مورد نظر آیه آمده است که به نظر قابل قبول‌تر می‌آمد، اگر روایت معتبر بود، باز هم مطلب ناقص بود، چرا که بر خلاف روایت قبل، درباره این‌که ماه‌های حرام کدام‌ها هستند و چرا، چیزی گفته نشده است و ثانیاً ما این مورد را هم نمی‌توانین بپذیرم، چرا که تأویل قرآن نیاز به سند معتبر دارد که سند این روایت معتبر نیست.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه