الحدیث 67 / 1

67/1- محمد بن إبراهیم النعمانی، فی الغیبة، قال: أخبرنا علی بن الحسین، قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا محمد بن حسان[1] الرازی، عن محمد بن علی الکوفی، عن إبراهیم بن محمد بن یوسف، عن محمد بن عیسی، [عن عبدالرزاق] عن محمد بن سنان، عن فضیل الرسان، عن أبی‌حمزة الثمالی، قال: کنت عند أبی‌جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام ذات یوم، فلما تفرق من کان عنده قال لی: «یا أباحمزة، من المحتوم الذی لا تبدیل له عند الله قیام قائمنا علیه‌السلام، فمن شک فیما أقول لقی الله و هو به کافر، و هو له جاحد.» ثم قال: «بأبی أنت و أمی المسمی باسمی، و المکنی بکنیتی، السابع من بعدی! بأبی من یملأ الأرض قسطا و عدلا[2] کما ملئت ظلما و جورا!» ثم قال: «یا أباحمزة، من أدرکه فلم یسلم له ما سلم لمحمد و علی صلوات الله علیهما، فقد[3] حرم [الله] علیه الجنة و مأواه النار و بئس مثوی الظالمین.» و أوضح من هذا- بحمد الله- و أنور و أبین و أزهر لمن هداه الله و أحسن إلیه، قول الله عز و جل فی محکم کتابه: إنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ، فَلا تَظْلِموا فیهِنَّ أنْفُسَکُمْ، و معرفة الشهور- المحرم و صفر و ربیع و ما بعده و الحرم منها هی رجب و ذو العقدة و ذو الحجة و المحرم- لا یکون دینا قیما، لأن الیهود و النصاری و المجوس و سایر الملل و الناس جمیعا من الموافقین و المخالفین یعرفون هذه الشهور و یعدونها بأسمائها، و إنما هم الأئمة [و] القوامون بدین الله عز و جل، و الحرم منها امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام الذی اشتق [الله تعالی] له اسما من اسمه العلی، کما اشتق لرسول الله[4] صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اسما من اسمه المحمود، و ثلاثة من ولده [أسماؤهم علی]: علی بن الحسین و علی بن موسی و علی بن محمد. فصار لهذا[5] الاسم المشتق من اسم الله جل و عز حرمة به، و صلوات الله علی محمد و آله المکرمین المتحرمین به[6].[7]
——————————
[1]. [در متن: الحسن.]
[2]. [در مأخذ: عدلا و قسطا.]
[3]. [در مأخذ: و قد.]
[4]. در مأخذ: لرسوله.
[5]. [در متن: هذا.]
[6]. در متن: المحترمین.
[7]. کتاب الغیبة: 86[- 87 (باب 4، ح 17)].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام غیر معتبر است.
این حدیث را محمد بن ابراهیم النعمانی در کتاب الغیبة (ص 8) از علی بن حسین بن بابویه از محمد بن یحیی العطار از محمد حسان الرازی که در بعضی نسخ به اشتباه محمد بن حسین الرازی نوشته شده است، از ابوسمینه، محمد بن علی الکوفی از ابراهیم بن محمد بن یوسف از محمد بن عیسی بن عبید از از عبدالرزاق از محمد بن سنان از فضیل الرسان از ابوحمزه الثمالی روایت کرده است که محمد بن ابراهیم النعمانی، علی بن حسین بن بابویه، محمد بن یحیی العطار و ابوحمزه الثمالی از ثقات درجه یک و محمد بن عیسی بن عبید و محمد بن حسان الرازی از ثقات مشروط هستند. اما محمد بن ابراهیم بن یوسف و عبدالرزاق مجهول هستند و مهم‌تر آن‌که محمد بن سنان از مشاهیر کذابون و ابوسمینه ضعیف کذاب است، لذا انتساب این عبارات به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست.
سید شرف‌الدین، علی الحسینی نیز شبیه این روایت را در تأویل الآیات (ص 208) با همین سند از شیخ مفید ذکر کرده است که اولاَ در این حدیث نَه در کتب شیخ مفید که در دست ما است، موجود است و نَه در کتب ایشان که در اختیار سایر محدثین بوده است و بعید نیست خطا از جانب سید شرف‌الدین بوده باشد. ثانیاً، همان اشکالات سندی در حدیث کتاب الغیبة، در این‌جا هم هست.
خلاصه این‌که طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست.

با توجه به این‌که طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر نیست، چند نکته‌ای عرض کنم و برویم سراغ روایت بعدی.
1- در این حرفی نیست که قیام قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف از امور حتمی است و کسی که دلایل آن را بداند و قبول داشته باشد، ولی آن را انکار کند، یا حتی شک داشته باشد، کافر است. کافر کسی است که حقی را می‌پوشاند.
2- و باز می‌دانیم که فرزند هفتم امام باقر علیه‌السلام که هم نام ایشان است و چه بسا کنیه مشترکی هم دارند، زمین را پر از قسط و داد می‌کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شد.
3- ظاهرا این‌جا منظور از کنیه مشترک، ابوجعفر است. حقیر نمی‌دانم امام عصر ما عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، کنیه‌ای هم با عنوان ابوجعفر دارند یا خیر، اما می‌دانم که در بعضی روایات که از باب سند معتبر نیست، کنیه ایشان را ابوجعفر دانسته‌اند و به همین مناسبت در کتب علمای ما چنین کنیه‌ای برای ایشان ثبت شده است. مثلاً در کتاب کمال الدین (ج 2، ص 474) حدیثی است که تصریح به این کنیه شده است که هم طریق آن معتبر نیست و هم از جانب معصوم نیست، بلکه از فردی است که به نام عقید الخادم معرفی شده است. اگر روایت یا دلیل معتبری بر این باشد که کنیه ایشان ابوجعفر هم هست، حرفی نیست و می‌پذیریم، اما اگر نباشد، با این روایات غیز معتبر، نمی‌توان چیزی را پذیرفت.
4- عبارات بعدی هم قابل قبول است، چرا کسی که اگر کسی امام بر حق و حجت الهی بر خلق را بشناسد و تسلیم ایشان نشود، طبیعتاً مستحق بهشت و سعادت اخروی نیست.
5- ادامه این گزارش، از عبارت «و أوضح من هذا» به بعد، مورد اختلاف است که آیا ادامه روایت است، یا مطلبی از جانب نویسنده کتاب. به نظر حقیر بعید نیست ادامه روایت باشد که البته قطعی هم نیست. با توجه به این‌که این عبارات معلوم نیست ادامه روایت قبل باشد و از موضوع ما که امام مهدی در قرآن است، خارج می‌باشد، از شرح و بیان آن می‌گذریم و فقط به همان مقدار بسنده می‌کنیم که ظاهراً منظور الله تعالی در ماه‌های دوازدهگانه و حرام بودن چهار ماه از این ماه‌ها، ربطی به آن‌چه در این گزارش و روایت غیر معتبر بعدش ادعا شده است، ندارد، بلکه منظور این است که کسی حق دخل و تصرف در این ماه‌ها یا تغیییر ماه‌های حرام یا حذف یا کم و زیاد کردن آن‌ها ندارد و اینها از شعائر الله است و کسی که از این موضوع تخلف کند، به خودش ظلم کرده است. آری! اگر معلوم بود که این عبارات، ادامه این روایت است و طریق آن هم به معصوم علیه‌السلام معتبر بود، یا حداقل روایت بعدی معتبر بود، به آن می‌پرداختیم، بلکه کشف کنیم منظور امام باقر علیه‌السلام از این تأویل چیست، اما با این شرایط کار بیهوده‌ای است. البته ما در روایت بعد، همین روایت دوم را خواهیم خواند و بررسی خواهیم کرد.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه