الحدیث 51 / 1

51/1- محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم: عن أبیه، عن ابن أبی‌عمیر، عن عمر بن أذینة، عن محمد بن مسلم، قال: قلت لأبی‌جعفر علیه‌السلام: قول الله عز ذکره[1]: وَ قاتِلوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یَکونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ. فقال: «لم یجئ تأویل هذه الآیة بعد، إن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رخص لهم لحاجته و حاجة أصحابه فلو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم، و لکنهم یقتلون حتی یوحدوا الله[2] عز و جل، و حتی لا یکون شرک.»[3]
—————————————-
[1]. [در مأخذ: عز و جل.]
[2]. در متن: حتی یوحد الله.
[3]. روضه کافی: 201 [ح 243].

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی در الکافی (ح 15059) از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از ابن‌ابی‌عمیر از عمر بن اذینه از محمد بن مسلم روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
علامه مجلسی طریق این حدیث را در کتاب مرآة العقول (ج 26، ص 110)، حسن می‌داند.

نکاتی را درباره این حدیث خدمتتان تقدیم می‌کنم.
1- همان‌طور می‌دانیم، بسیاری از آیات قرآن علاوه بر تفسیری که دارند، تأویلی هم دارند. بعضی از این تأویل‌ها در زمان حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله یا پیش از ایشان محقق شده است و بعضی مربوط به بعد از ایشان است. آن‌هایی که مربوط به بعد از ایشان بوده، بعضاً در زمان ائمه علیهم‌السلام تحقق یافته و بعضی برای بعد از ایشان بوده است. از این دسته اخیر، تعدادی تا زمان ما محقق شده است و بعضی برای آینده مانده است که تأویل‌های مربوط به قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، معمولاً از این دسته هستند. آیه مورد هم از این دسته است. الله تعالی در فرازی از آیه 39 سوره انفال می‌فرماید: «وَ قاتِلوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یَکونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ»، یعنی: «و کارزار کنید با آن‌ها تا فتنه‌ای نباشد و دین، همه‌اش برای الله باشد.» یعنی چنان کارزار کنید و تا آن‌جا ادامه دهید که همه تابع دین الله شوند. در همین قسمت، چند نکته و سؤال هست که مستقلاً مرور می‌کنیم.
2- نکته اول این‌که قتل در باب مفاعله که قاتلوهم، امر همین باب است، به معنای کارزار و نبرد است و معمولا جنگ به معنای معمول که کشت و کشتاری در آن است را به ذهن متبادر می‌کند، اما باید بدانیم که مقاتله یا به عبارت فارسی آن، کارزار و نبرد و جنگ، همواره قرین کشت و کشتار نیست، بلکه جنگ فرهنگی و اقتصادی و غیراین‌هاهم می‌تواند باشد. لذا دستور الله تعالی، فقط شامل جنگ به معنای کشتن نیست، بلکه همه شئون آن را در بر می‌گیرد و ما وظیفه داریم به شکل‌های مختلف و بر اساس مقتضیات، با دشمنان الله تعالی مبارزه کنیم تا در مسیر پیروزی نهایی دین الله و فراگیر شدن آن، گامی برداشته باشیم و این امر الهی را اطاعت کرده باشیم.
3- نکته دیگر این‌که جنگ به معنای متعارف آن، با کافران و مشرکان، حد اقل در جنبه دفاعی آن همواره بوده است و خواهد بود، یعنی وقتی مورد تهاجم دشمن قرار گرفتیم، بنا بر عقل و شرع، موظف به دفاع هستیم. اما این‌که نبرد ابتدایی هم مجاز است، یا فقط جنبه دفاعی آن مورد نظر اسلام است، بحث فقهی مفصلی دارد که باید با آیات و روایات و در کنار آن، گزارش‌های تاریخ مورد بررسی قرار گیرد که فعلاً قرار ما بر آن نیست. فقط اجمالی از نتیاجی را که فقهای بزرگوار ما، در مباحثان فرموده‌اند، عرض می‌کنم. تا آن جا که حقیر سراغ دارم، همه فقها بر این اتفاق نظر دارند که جهاد ابتدایی، اگر هم مجاز باشد، نیاز به اذن حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله یا سایر حضرات معصومین علیهم‌السلام دارد، لذا چه در زمان حضور ایشان و چه در زمان غیبت ایشان، هیچ فرد دیگری نمی‌تواند بر این مسند بنشیند و حکم جهاد ابتدایی دهد و چنان چه کسی تخلف کرد و بدون اذن معصوم علیه‌السلام در جهادی ابتدایی شرکت کرد، علاوه بر این‌که معصیت کرده است، احکامی دارد که فعلاً کاری به آن نداریم. اما در مورد این‌که آیا معصوم علیه‌السلام اذن جهاد ابتدایی می‌دهد یا خیر، نظرات مختلف وجود دارد که ظاهرا مشهور فقهای ما بر این عقیده هستند که معصوم علیه‌السلام می‌تواند چنین حکمی کند. به نظر حقیر، هر چند می‌توان این موضوع را از نظر علمی مورد بررسی قرار داد، اما انصافاً جنبه کاربردی ندارد و باید منتظر ماند و اگر این توفیق شامل حال ما شد که زمان حضور امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را درک کردیم، ببینیم ایشان چنین حکمی می‌کنند یا خیر، یا این‌که از ایشان سؤال کنیم و به هر حال باید تابع اوامر ایشان باشیم.
4- نکته دیگر این‌که می‌دانیم چه در زمان حضرت رسول الله و چه در زمان‌های بعد، هیچ گاه کازار با کافران و مشرکان، به نتیجه مورد انتظار آیه نرسیده است، یعنی هیچ گاه چنین نشده است که غلبه کامل از آن دین الله باشد و این کارزارها، چه به معنای متعارف آن بین ما که همراه با کشتن است و چه آن انواعی که مانند جهاد فرهنگی و اقتصادی و مانند این‌ها است، نهایتاً در مسیر پیروزی حق بر باطل و با نیت آن بوده است و تحقق این پیروزی در زمان قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف خواهد بود، لذا حتی اگر این فرمایش امام باقر علیه‌السلام هم نبود، می‌شد فهمید که تأویل آن مربوط به آینده است.
5- نکته دیگری که در این مورد یادداشت کرده‌ام خدمتتان عرض کنم، این است که آیا این گونه آیات و روایات به معنای آن است که در زمان امام آخر الزمان، همه مسلمان و تابع دین حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله می شوند یا ممکن است، تابع سایر ادیان الهی هم باشند؟ در جواب باید عرض کنم که مشهور آقایان، حالت اول را تأکید کرده‌اند و بعید هم نیست مردم به مرور و با گذشت سال‌ها، وقتی با آموزه‌های ناب اسلام محمدی که توسط قائم آل محمد علیهم‌السلام ارائه می‌شود، آشنا می‌شوند و متوجه می‌شوند که بسیاری از اعمال مدعیان اسلام، خلاف اسلام بوده است، بعد از کسب اطمینان، اندک اندک یا فوج فوج به دین اسلام وارد شوند.  حقیر امیدوارم چنین اتفاقی بیافتد و برای آن دعا هم می‌کنم، اما چنین انتظاری، چندان هم قطعی نیست و ممکن است عده‌ای، به هر دلیلی از دین خود عدول نکنند، ولی موحد شوند که در این روایت هم به همین توحید اشاره شده است و نَه اسلام، آن هم اسلام به معنای متعارف آن بین ما، یعنی اقرار بر رسالت نبی مکرک اسلام. علی ای حال! باز تأکید می‌کنم که چه حالت اول را بپذیریم و چه حالت دوم را ممکن بدانیم، از شواهد این‌گونه بر می‌آید که این اتفاقات به یک‌باره و دفعی نیست، بلکه تدریجی است و مقدمات و اقداماتی می‌خواهد که زمان‌بر است.
6- جهت تأکید عرض می‌کنم مؤید حرف حقیر در این‌که مسلمان شدن همه مردم در زمان ظهور حضرت را حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را نمی‌توان قطعی دانست، در عبارات آخر همین روایت هم آمده است که امام علیه‌السلام فرموده‌اند: «حَتَّی یُوَحَّدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَتَّی لا یَکونَ شِرْکٌ»، یعنی: «تا الله عز و جل به یگانگی شمرده شود و تا شرکی نباشد» که می‌بینیم پای توحید و شرک را وسط کشیده‌اند و نَه اسلام و غیر اسلام را. البته می‌توان توجیهاتی یافت که توحید را معادل دین اسلام دانست خالی از وجه هم نیست، اما صد در صدی هم نیستند.
7- مطلب دیگری که در ادامه روایت بیان شده است، اشاره به سیره حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است که ایشان به دشمنانشان و کسانی که اسلام را نمی‌پذیرفتند، یا حتی موحد نمی‌شدند، به شرط آن‌که با اسلام و مسلمانان کاری نمی‌کردند، رخصت و فرصت می‌دانند و متعرض آن‌ها نمی‌شدند. سپس یکی از دلایل این سیره را بیان می فرمایند که علت آن نیاز حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصحاب ایشان به این افراد بوده است. از ادامه روایت هم معلوم می‌شود که در زمان تأویل این آیه که زمان قیام قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است، این رخصت و مهلت برداشته می‌شود که به نظر نشان از آن دارد که در زمان حکومت امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، نَه ایشان و نَه اتباع ایشان، دیگر محتاج غیر موحدان نیستند.
8- در عبارات پایانی روایت هم آمده است که در این شرایط، اعتقاد غیر توحیدی از کسی پذیرفته نیست و این باورها و باورمندان از بین خواند رفت تا الله عز و جل تماماً به یگانگی شمرده شود و شرکی باقی نماند.
9- نکته آخر هم این‌که در ایت روایت تصریحی نیست که این اتفاق بعد از نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، چه زمانی اتفاق خواهد افتاد و اشاره‌ای هم به این نشده است که این ماجرا زمان قیام قائم آل محمد خواهد بود، اما بنا بر شواهد و قرائن خارجیه می‌توان پذیرفت که این اتفاق در زمان ایشان اتفاق خواهد افتاد. البته روایاتی غیر معتبری هم شبیه همین روایت داریم که در آن به زمان قیام قائم آل محمد اشاره شده است که در آینده خواهیم دید.

محمد بن مسلم روایت کرد: «به ابوجعفر (باقر) علیه‌السلام عرض کردم: «کلام الله عز و جل: «وَ قاتِلوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یَکونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ».» فرمودند: «هنوز تأویل این آیه نیامده است. همانا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله برای آن‌ها به جهت نیاز خودشان و نیاز اصحابشان فرصت دادند، پس چنان‌چه تأویل آن بیاید، از آن‌ها پذیرفته نمی‌شود، بلکه آن‌ها کشته می‌شوند تا الله عز و جل به یگانگی شمرده شود و تا شرکی نباشد.»»

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه