الحدیث 43 / 1
43/1- العیاشی، بإسناده عن خثیمة: عن أبیلبید المخزومی، قال: قال أبوجعفر علیهالسلام: «یا أبالبید، إنه یملک من ولد العباس اثنا عشر یقتل بعد الثامن منهم أربعة، فتصیب أحدهم الذبحة فتذبحه فئة قصیرة أعمارهم، قلیلة مدتهم، خبیثة سیرتهم: منهم الفویسق الملقب بالهادی و الناطق و الغاوی. یا أبالبید! إن فی حروف [القرآن] المقطعة لعلما جما، إن الله تبارک و تعالی أنزل: الم* ذلِکَ الْکِتابُ[1] فقام محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم حتی ظهر نوره و ثبتت[2] کلمته و ولد یوم ولد و قد مضی من الألف السابع ماءة سنة و ثلاث سنین.» ثم قال: «و تبیانه فی کتاب الله فی الحروف المقطعة إذا عددتها من غیر تکرار، و لیس من حروف مقطعة[3] حرف ینقضی [ال] أیام إلا و قائم من بنیهاشم عند انقضائه.» ثم [قال]: «الألف واحد و اللام ثلاثون، و المیم أربعون و الصاد تسعون، فذلک ماءة و إحدی و ستون، ثم کان بدؤ خروج الحسین بن علی علیهما السلام الم* اللهُ[4] فلما بلغت مدته قام قائم ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها بالراء، فافهم ذلک وعه و اکتمه.»[5]
—————————————-
[1]. بقره (2): 2- 3.
[2]. [در متن: ثبت.]
[3]. [در متن: حروف المقطعة.]
[4]. آل عمران (3): 2.
[5]. تفسیر العیاشی 2: 3 [اعراف، ح 3]. این حدیث مورد بحث و بررسی و توجیه و بیان علما و محققان قرار گرفته است که ذکر آنها مایه ملال است و آن را از معضلات اخبار و اسرار پنهان شمردهاند. به کتاب بحار الأنوار علامه مجلسی و پاورقی تفسیر العیاشی و جلد دوم مکیال المکارم مراجعه شود. باید دانست در احادیث بسیاری وقتگذاری برای ظهور به شدت نهی شده است و نمیتوان به امثال روایت فوق- که از لحاظ سند هم ضعیف است- اعتماد کرد. (مترجم)
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام غیر معتبر است.
این حدیث تفسیر العیاشی (ج 2، ص 3) به صورت مرسل از خیثمه بن عبدالرحمن الجعفی از ابولبید المخزومی روایت شده است که او را البحرانی و الهجری هم نوشتهاند. گفتیم که مرحوم العیاشی، متوفای سال 320 هجری است و با توجه به اینکه خیثمه بن عبدالرحمن متوفای اوایل قرن دوم هجری است، نزدیک دو قرن بین این دو فاصله است. در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام مرسل است و معتبر نمیباشد.
به بهانه این حدیث که البته از نظر سندی معتبر هم نیست، چند نکتهای را متذکر میشویم و میرویم سراغ روایت بعدی.
1- از ظاهر این روایت اینگونه بر میآید که فقط دوازده نفر از فرزندان عباس، به حکومت میرسند، در حالی که تعداد خلافای بنیالعباس تا انقراض قسمت اصلی آنها توسط مغولها و با احتساب عبدالله سفاح، سی و هفت نفر است و نَه دوازده نفر که اگر حکومت عباسیان در سایر بلاد را به آن اضافه کنیم، خیلی بیشتر از اینها خواهند شد. لازم است بدانید فقط شانزده نفر اینها تا زمان شهادت امام عسکری علیهالسلام حکومت کردند و این از ایراداتی است که به متن این حدیث وارد است. تا جایی هم که من سراغ دارم هیچ کسی نتوانسته این عدد دوازده خلیفه را در بنیالعباس توجیه کند.
2- در این حدیث آمده است که بعد هشتمی آنها چهار نفر کشته میشوند. این تداعیگر آن است که هشت نفر اول به مرگ طبیعی میمیرند و چهار نفر بعدی کشته میشوند و این در حالی است که ششمین خلیفه عباسی، یعنی محمد امین در بغداد و به دست سپاه برادرش مأمون، کشته شد. حال بماند که بعضی مورخین مرگ هادی عباسی را هم به توطئه مادرش نوشتهاند، یعنی او را مقتول میدانند.
2- البته بعضی مطالب این حدیث، در همین مورد بنیالعباس درست است، اما گفتیم که وجود چند مطلب درست در یک روایت، دلیل بر درستی سایر مطالب نیست، خصوصاً وقتی وجود مطالب نادرست در گزارشی محرز میشود.
و اما چند دیکه دیگر؛
3- در این روایت سال تولد نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله را، سال هفتهزار و صد و سه معرفی میکند که بعضی شارحین، مبدأ این تاریخ را، سال خلقت آدم ابوالبشر و بعضی سال هبوط او به زمین دانستهاند. اگر این روایت معتبر بود، خوب بود که روی این موضوع صحبت میکردیم، بلکه تکلیف این هفتهزار و صد و سه سال معلوم شود، اما با توجه به غیر معتبر بودن انتساب آن به معصوم علیهالسلام، طبیعتا کار بیهودهای است.
4- در این روایت با استناد به حساب ابجد حروف مقطعه قرآن، تاریخ بعضی وقایع را بیان کرده که اولاً بعضی از آنها مبهم است. ثانیاً، بعضی از آنها به ظاهر غلط است. مثلاً سال قیام حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را معادل «الم» میداند که سال هفتاد و یک هجری میشود، در حالی که قیام حضرت سیدالشهدا، قطعا اواخر سال 60 و اوایل سال 61 هجری بوده است.
5- در این روایت سال قیام قائم آل محمد عجلاللهتعالیفرجهالشریف را انقضای «الر» دانسته که به حساب ابجد بزرگ که محاسبات قبلی را بر آن اساس انجام داده است، عدد آن، دویست و سی و یک میشود که میانههای امامت امام هادی علیهالسلام و سالهای اول حکومت متوکل عباسی است و حقیر توجیهی برای تطبیق آن با هر واقعهای مربوط به امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف سراغ ندارم. نَه با تولد ایشان، نَه با غیبت صغری و نَه غیبت کبری، چه برسد به ظهور ایشان که بعد از گذشت بیش از هزار و دویست سال از عدد ابجدی «الر» هنوز اتفاق نیفتاده است.
6- اگر در متن حدیث دقت شود، متن آن مضطرب هم هست و به نظر حقیر این حدیث نَه تنها معتبر نیست، بلکه از مصادیق بارز احادیث موضوع یا همان احادیث جعلی است.
7- در این فرصت حدیث معتبری را درباره حروف مقطعه قرآن و حساب ابجد خدمتتان روایت کنم که شاید جالب باشد. (لطفاً کلیک کنید.)