الحدیث 12 / 9
9/12- العیاشی، بإسناده: عن جابر الجعفی، عن أبیجعفر علیهالسلام یقول: «الزم الأرض، لا تحرک[1] یدک و لا رجلک أبدا حتی تری علامات أذکرها لک فی سنة. و تری منادیا ینادی بدمشق، و خسف بقریة من قراها، و تسقط طائفة من مسجدها، فإذا الترک جاوزها[2]، فأقبلت الترک حتی نزلت الجزیرة، و أقبلت الروم حتی نزلت الرملة و هی سنة اختلاف فی کل أرض من أرض العرب، و إن أهل الشام یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: الأصهب، و الأبقع، و السفیانی، مع بنیذنب الحمار مضر، و مع السفیانی أخواله کلب[3]، فیظهر السفیانی و من معه علی بنیذنب الحمار حتی یقتلوا قتلا لم یقتله شیء قط، و یحضر رجل بدمشق فیقتل هو و من معه قتلا لم یقتله شیء قط و هو [من] بنیذنب الحمار، و هی الآیة التی یقول الله تبارک و تعالی: فَاخْتَلَفَ الْأحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ، فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ![4]. و یظهر السفیانی و من معه حتی لا یکون همه إلا آل محمد علیهم السلام و شیعتهم، فیبعث- و الله- بعثا إلی الکوفة فیصاب بأناس من شیعة آل محمد بالکوفة قتلا و صلبا، و تقبل رایة من خراسان حتی تنزل ساحل الدجلة یخرج رجل من الموالی ضعیف و من تبعه، فیصاب بظهر الکوفة. و یبعث بعثا إلی المدینة فیقتل بها رجلا و یفر[5] المهدی و المنصور منها، و یؤخذ آل محمد علیهم السلام صغیرهم و کبیرهم، لا یترک منهم أحد إلا حبس، و یخرج الجیش فی طلب الرجلین، و یخرج [المهدی] منها علی سنة موسی خائفا یترقب حتی یقدم مکة، و یقبل[6] الجیش حتی إذا نزل[7] البیداء و هو جیش الهلاک خسف بهم فلا یفلت منهم إلا مخبر، فیقوم القائم بین الرکن و المقام فیصلی و ینصرف و معه وزیره فیقول: یا أیها الناس إنا نستنصر الله علی من ظلمنا و سلب حقنا، من یحاجنا فی الله فأنا أولی بالله، و من یحاجنا فی آدم فأنا أولی الناس بآدم، و من حاجنا فی نوح فأنا أولی الناس بنوح، و من حاجنا فی إبراهیم فأنا أولی الناس بإبراهیم، و من حاجنا بمحمد فأنا أولی الناس بمحمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم، و من حاجنا فی النبیین فأنا أولی الناس بالنبیین، و من حاجنا فی کتاب الله فنحن أولی الناس بکتاب الله. أنا أشهد[8] و کل مسلم الیوم أنا قد ظلمنا و طردنا و بغی علینا و أخرجنا من دیارنا و أموالنا و أهالینا و قهرنا، ألا إنا نستنصر الله الیوم و کل مسلم. و یجیء- و الله- ثلاث مئة و بضعة عشر رجلا، فیهم خمسون امرأة، یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف، یتبع بعضهم بعضا، و هی الآیة [التی] قال الله تعالی: أیْنَ ما تَکونوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً، إنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ فیقول رجل من آل محمد علیهم السلام: و هی القریة الظالمی[9] أهلها، ثم یخرج من مکة هو و من معه الثلاث مائة و بضعة عشر یبایعونه بین الرکن و المقام، و معه عهد النبی[10] صلیاللهعلیهوآلهوسلم و رایته و سلاحه، و وزیره معه، فینادی المنادی بمکة باسمه و أمره من السماء حتی یسمعه أهل الأرض کلهم. اسمه اسم نبی، ما أشکل علیکم فلم یشکل علیکم عهد نبی الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم و رایته و سلاحه و النفس الزکیة من ولد الحسین علیهالسلام. فإن أشکل علیکم هذا فلا یشکل علیکم الصوت من السماء باسمه و أمره، و شذاذ[11] من آل محمد، فإن لآل محمد [و علی] علیهم السلام رایة، و غیرهم علی رایات[12]. فالزم الأرض و لا تتبع منهم رجلا أبدا حتی تری رجلا من ولد الحسین علیهالسلام معه عهد نبی الله و رایته و سلاحه، فإن عهد نبی الله صار عند علی بن الحسین ثم صار عند محمد بن علی علیهم السلام و یفعل الله ما یشاء. فالزم هؤلاء أبدا، و إیاک و من ذکرت لک فإذا خرج رجل منهم معه ثلاث مائة و بضعة عشر رجلا و معه رایة رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم عامدا إلی المدینة حتی یمر بالبیداء حتی یقول: هذا[13] مکان القوم الذین یخسف بهم، و هی الآیة التی قال الله عز و جل: أ فَأمِنَ الَّذینَ مَکَروا السَّیِّئاتِ أنْ یَخْسِفَ اللهُ بِهِمُ الْأرْضَ أوْ یَأْتیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرونَ؟ أوْ یَأْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ؟[14]. فإذا قدم المدینة أخرج محمد بن الشجری[15] علی سنة یوسف، ثم یأتی الکوفة فیطیل فیها المکث ما شاء الله أن یمکث حتی یظهر علیها، ثم یسیر حتی یأتی العذراء هو و من معه و قد لحق به ناس کثیر، و السفیانی یومئذ بوادی الرملة حتی التقوا و هو[16] یوم الأبدال، یخرج أناس کانوا مع السفیانی من شیعة آل محمد علیهم السلام، و یخرج ناس کانوا مع آل محمد علیهم السلام إلی السفیانی فهم من شیعته حتی یلحقوا بهم، و یخرج کل ناس إلی رایتهم و هو یوم الأبدال. قال امیرالمؤمنین علیهالسلام: و یقتل یومئذ السفیانی و من معه حتی لا یترک منهم مخبر، و الخائب یومئذ من خاب من غنیمة کلب، ثم یقبل إلی الکوفة فیکون منزله بها، فلا یترک عبدا مسلما إلا اشتراه و أعتقه و لا غارما إلا قضی دینه و لا مظلمة لأحد من الناس إلا ردها، و لا یقتل منهم عبدا إلا أدی عنه دیة مسلمة إلی أهله[17]، و لا یقتل قتیل إلا قضی عنه دینه، و ألحق عیاله فی العطاء، حتی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا و عدوانا، و یسکن هو و أهل بیته الرحبة، و الرحبة إنما کانت مسکن نوح و هی أرض طیبة [و لا یسکن رجل من آل محمد علیهم السلام و لا یقتل إلا بأرض طیبة زاکیة] فهم الأوصیاء الطیبون.»[18]
—————————————-
[1]. در مأخذ: لا تحرکن.
[2]. در مأخذ: رأیت الترک جازوها.
[3]. در مأخذ: من کلب.
[4]. مریم (19): 38.
[5]. در مأخذ: و یهرب. [در نسخه غیبت نعمانی، فینفر آمده است که درستتر مینماید.]
[6]. [در مأخذ: تقبل.]
[7]. در مأخذ: نزلوا.
[8]. در مأخذ: إنا نشهد.
[9]. [در مأخذ: الظالمة که درستتر است.]
[10]. در مأخذ: نبی الله.
[11]. [در مأخذ: إیاک و شذاذ و ظاهرا درستتر آن و الشذاذ باشد. علامه مجلسی رحمهالله مراد از اینان را زیدیان دانسته است که گروه جدا شده و بیراه رفته از فرزندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلماند. رک. بحار الأنوار 52: 269- 270.]
[12]. در مأخذ: و لغیرهم رایات.
[13]. [در مأخذ: هکذا.]
[14]. نحل (16): 46- 47.
[15]. در متن: محمد الشجری (کذا).
[16]. در مأخذ: و هم.
[17]. در مأخذ: أهلها.
[18]. تفسیر العیاشی 1: 64- 65[ (بقره، ح 117) و به نقل از آن، بحار الأنوار 52: 222- 225.
ابن ابیزینب نعمانی نیز این حدیث را با اختلافی چند آورده است که ذیل شماره 6 در همین کتاب خواهد آمد].
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، غیر معتبر است.
این حدیث را علامه بحرانی از تفسیر العیاشی (ج 1، ص 64) نقل کرده است که مانند اکثر قریب به اتفاق احادیث یا شاید همه احادیث تفسیر العیاشی موجود، مرسل است. یعنی روایت از مرحوم محمد بن مسعود العیاشی که متوفای حدود 320 هجری قمری است، بیواسطه از جابر بن یزید الجعفی که متوفای بین سالهای 127 تا 132 هجری قمری است، نقل شده است که ارسال دو قرنه دارد و در نتیجه طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر نیست.
در اینجا چند نکته عرض کنم و چند جملهای هم درباره متن حدیث بگویم و برویم سراغ روایت بعد.
1- مرحوم العیاشی، از اجلای ثقات امامیه است که رجالیون و محدثین همعصر یا نزدیک به عصر او، وی را با عباراتی مانند ثقة عین، صدوق، جلیلالقدر، واسع الأخبار و از این دست توصیفات معرفی کردهاند. تنها نکته منفی که درباره ایشان بیان شده است، اینکه از ضعفا هم حدیث نقل میکرده و این توصیف نشان از دارد که در این ویژگی استمرار داشته و مشی حدیثی ایشان چنین بوده است، نَه اینکه گهگُداری حدیثی از ضعیفی نقل میکرده است.
نتیجه عملی این توصیف چیست؟ این است که خودش ثقه است و اگر مطلبی از کسی یا جایی نقل میکند، میشود به گفته او اعتماد کرد که واقعاً چنین چیزی شنیده و دیده و در نقل آن، دقت هم داشته است، اما از آنجایی که یروی عن الضعفا است، این احتمال به میزان قابل ملاحظهای، وجود دارد که آن فرد ثقه نباشد، یا آن کتاب موثقو مورد اعتماد نباشد. لذا باید در روایت این افراد یا مستنداتشان دقت و حساسیت بیشتری نشان داد. البته نتایج عملی دیگری هم هست که در مباحثات تخصصی گفتهایم و شنیدهاید و فعلاً از آنها صرفنظر میکنیم.
2- تفسیر العیاشی، بنا بر گزارشاتی که بعضی بزرگان دادهاند، در ابتدا مُسند بوده، یعنی مرحوم العیاشی، سند روایات را آورده بوده است و در نتیجه امکان اعتبارسنجی روایات آن وجود داشته، اما در همان ابتدا، به جهت اختصار در متن، نسخهنویس اولیه، ابتدای سندها را حذف کرده و این ابتکار، کار را برای آیندگان با مشکل مواجه کرده است، چرا که امکان بررسی سندی روایات را از بین برده و ویژگی خاص مرحوم العیاشی در نقل از ضعفا، کار را حساستر هم کرده است. البته بحمد الله، تعداد قابل ملاحظهای از روایات این تفسیر، در سایر منابع روایی ما که به دستمان رسیده، موجود است و میتوان آنها را از آن منابع پیگیری کرد، اما متأسفانه، تعدادی هم منحصر به همین کتاب تفسیر العیاشی است و نشانیاز آنها در سایر کتبی که به دست ما رسیده است، نیست و در نتیجه به جهت مرسل بودن، انتساب آن به معصوم علیهالسلام در پردهای از ابهام است و خلاصه اینکه معتبر نیست. إن شاء الله دوستان زحمت میکشند و در ضمائم کتاب، دو مطلب قرار خواهند داد. یکی معرفی مرحوم محمد بن مسعود العیاشی و تفسیر ایشان که در جلسات روش صحیح تفسیر قرآن و بعضی مباحثات فقهی عرض کردم و دوم، فائده دهم از جلد چهارم کتاب علم الحدیث که درباره حجیت یا عدم حجیت مرسلات است، تا عزیزان علاقمند، اگر خواستند مختصری با این مسائل آشنا شوند، امکانش باشد. فقط این نکته را همینجا اضافه کنم که تا به حال ندیدهام کسی از فقها یا محدثین رجالی، دلیلی بیاورد و مرسلات مرحوم العیاشی را از قاعده کلی مرسلات استثنا کند. البته حساب محدثین اخباری جدا است.
3- شبیه این حدیث مفصل، در الإختصاص شیخ مفید (ص 255) و الغیبة للنعمانی (ص 279) و بخشهایی از آن در الإرشاد (ج 2، ص 372) و الغیبة للطوسی (ص 441) و شاید بعضی کتب دیگر آمده است که در آینده به آنها خواهیم رسید و همانجا از باب سند و متن بررسی خواهیم کرد. إن شاء الله.
در این حدیث طولانی مطالب بسیار زیاد و متنوعی آمده است که تعدادی از آنها را در روایات معتبر و غیر معتبر گذشته دیدیم و تعدادی را هم در روایات معتبر و غیر معتبر آینده خواهیم دید، لذا با توجه به ضعف سندی این گزارش، از تفسیر و توضیح آن که بسیار هم مفصل خواهد شد، صرفهنظر کرده و فقط به سه نکته اشاره میکنم.
1- در این روایت، عبارتی هست که «و یجیء و الله! ثلاث مئة و بضعة عشر رجلا، فیهم خمسون امرأة، یجتمعون بمکة علی غیر میعاد …» که اگر کسی این حدیث را به هر دلیلی بپذیرد، به طور قطع میتواند بگوید که نه تنها بانوانی در بین این سیصد و سیزده نفر از اصحاب خاص امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف وجود دارد، که حتی تعداد آنها به قطع یا حداقل قریب 50 نفر است. اما اگر کسی به این حدیث، به جهت ضعف سند یا هر دلیل دیگری، اعتماد نکند، مطلب در اینباره همان است که ذیل حدیث شماره 9/6 عرض کردم.
2- اگر کسی بخواهد به این روایت یا هر روایت غیر معتبری اعتماد کند، لازم است همه مطالب آن را بپذیرد و مجاز نیست که بخشی ا آن را به هر دلیلی بپذیرد و بخش دیگری را رها کند و عملاً آن را تقطیع کرده و مصادره به مطلوب نماید.
3- باز تأکید میکنم که فراموش نکنیم، وجود عبارات متعدد و کثیر درست در یک روایت غیر معتبر، دلیل بر اعتبار سایر عبارات نیست، چرا که بعید نیست افرادی که عامدانه جعل حدیث میکردند، برای انتقال یک یا چند مطلب نادرست و جعلی، آن را بین انبوهی از عبارات درست، مستتر کنند تا افراد سادهاندیش یا غیر حرفهای را گرفتار آن مطلب نادرست یا جعلی کنند. این موضوع در مورد افراد غیر مغرض هم وجود دارد. یعنی کسی که دقت لازم در انتقال خبررا ندارد، ممکن است مجموعهای از عبارات را درست انتقال داده و ناخواسته، تعدادی را خلط کند و اشتباه منتقل نماید، لذا بحث اعتبار سندی روایت، از اهمیت زیادی برخوردار است و قبل از تفقه در متن حدیث، باید تکلیف آن را روشن کرد.