الحدیث 4 / 1
1/4- علی بن إبراهیم فی تفسیره، قال: حدثنی أبی، عن ابن أبیعمیر، عن منصور بن یونس، عن أبیخالد الکابلی قال: قال أبوجعفر علیهالسلام: «و الله لکأنی أنظر إلی القائم علیهالسلام و قد أسند ظهره إلی الحجر، ثم ینشد الله حقه، ثم یقول: یا أیها الناس! من یحاجنی فی الله فأنا أولی بالله، أیها الناس من یحاجنی فی آدم فأنا أولی بآدم، [یا] أیها الناس من یحاجنی فی نوح فأنا أولی بنوح، أیها الناس من یحاجنی فی إبراهیم فأنا أولی بإبراهیم، أیها الناس من یحاجنی فی موسی فأنا أولی بموسی، أیها الناس من یحاجنی فی عیسی فأنا أولی بعیسی، أیها الناس من یحاجنی فی رسول الله[1] فأنا أولی برسول الله[2]، أیها الناس من یحاجنی فی کتاب الله فأنا أولی بکتاب الله، ثم ینتهی إلی المقام فیصلی رکعتین و ینشد الله حقه.» ثم قال أبوجعفر علیهالسلام: «هو- و الله- المضطر فی کتاب الله فی قوله[3]: أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ؟[4]، فیکون أول من یبایعه جبرئیل، ثم الثلاث مئة و الثلاثة عشر رجلا، فمن کان ابتلی بالمسیر وافی[5]، و من لم یبتل بالمسیر فقد من فراشه[6]، و ذلک قول الله فَاسْتَبِقوا الْخَیْراتِ، أیْنَ ما تَکونوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً.» قال: «الخیرات: الولایة. و قال فی موضع آخر: وَ لَئِنْ أخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إلی أُمَّةٍ مَعْدودَةٍ[7]، و هم أصحاب القائم علیهالسلام یجتمعون [و الله] إلیه فی ساعة واحدة، فإذا جاء إلی البیداء یخرج إلیه جیش السفیانی، فیأمر الله الأرض فتأخذ أقدامهم، و هو قوله: وَ لَوْ تَری إذْ فَزِعوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ[8] وَ قالوا: آمَنّا بِهِ[9] یعنی بالقائم من آل محمد علیهالسلام وَ أنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ …[10] [إلی قوله:] وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهونَ[11] [یعنی ألا یعذبوا] کَما فُعِلَ بِأشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ[12] یعنی من کان قبلهم من المکذبین (الذین) هلکوا.»[13]
——————————
[1]. در مأخذ: فی محمد.
[2]. در مأخذ: بمحمد.
[3]. در متن: و الله قوله.
[4]. نمل (27): 63.
[5]. در مأخذ: وافاه.
[6]. در مأخذ: عن فراشه، و هو قول امیرالمؤمنین علیهالسلام:« هم المفقودون عن فرشهم.»
[7]. هود (11): 9.
[8]. سبأ (34): 52.
[9]7 و 8). سبأ (34): 53.
[10]7 و 8). سبأ (34): 53.
[11]9 و 10). سبأ (34): 55.
[12]9 و 10). سبأ (34): 55.
[13]. تفسیر قمی 2: 205 [ذیل آیه 52 سوره سبأ].
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، غیر معتبر است.
این حدیث را علامه بحرانی از کتاب تفسیر القمی (ج 2، ص 205)، روایت کردهاند. اگر اعتبار این کتاب را بپذیریم، باید گفت که این حدیث را علی بن ابراهیم القمی از پدرش از ابن ابیعمیر از منصور بن یونس بزرج از ابوخالد الکابلی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. اما مشکل در اینجا است که انتساب این کتاب به علی بن ابراهیم القمی محل کلام است. بزرگوارانی که در مباحث علم الحدیث حضور داشتند، به خاطر دارند که در توثیق عام سیزدهم، این مطلب را بررسی کردیم و جمعبندی این بود که تفسیر القمی موجود، در خوشبینانهترین حالت ممکن، مجموعهای از تفسیر علی بن ابراهیم القمی و تفسیر بعضی دیگر از روات است که بعید نیست تعداد آنها تا سیزده نفر برسد که این سیزده نفر، شامل ثقات، مهملین و مجهولین هستند. نکته دیگری که آنجا اشاره کردم این بود که در این کتاب، احادیثی متعددی هست که قطع بر جعلی بودنش هست. حتی بعضی از این روایات با سند به ظاهر معتبر نقل شدهاند که معلوم میشود جاعل برای القاء مطلب خود سند معتبر هم جعل کرده است. نمونهای هم که برای اینگونه احادیث نقل کردم، اینکه در این کتاب (ج 2، ص 224) ادعا میشود علی بن ابراهیم از پدرش از فضاله بن ایوب از معاویه بن عمار از امام صادق علیهالسلام روایت مفصلی دارد که ضمن آن ذبیح را حضرت اسحاق علیهالسلام معرفی میکند و ساره را در این روایت جایگزین هاجر میکند که نشان میدهد جاعل این قسمت، احتمالا گرایشات یهودی داشته است.
خلاصه اینکه انتساب هیچکدام از روایات این کتاب را نمیتوان به صرف وجود در این کتاب، به معصوم علیهالسلام معتبر دانست، مگر آنهایی که در سایر کتب معتبر ما آمده باشد و سندشان هم معتبر باشد.
إن شاء الله دوستان، توثیق عام سیزدهم را که در مورد کتاب تفسیر القمی است، در ضمیمه قرار خواهد داد.
در این حدیث مطالب متعددی درباره زمان قیام حضرت ولی عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و اصحاب ایشان بیان شده است و در ضمن آن به آیاتی از قرآن هم اشارع شده و بعضاً تفسیر و تبیینی هم برای آنها ذکر شده است که به جهت ضعف منبع، به تنهایی قابل اعتماد نیستند، اما إن شاء الله در آینده خواهیم دید که تعدادی از مطالب این حدیث، در احادیث معتبر ما آمده است.