حدیث 10140
(10140) الأمالی للطوسی (ص 22) و الأمالی للمفید (ص 253): وَ بِهَذا الْإسْنادِ قالَ: «سَمِعْتُ الرِّضا علیهالسلام یَتَکَلَّمُ فی تَوْحیدِ اللهِ، فَقالَ: «أوَّلُ عِبادَةِ اللهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أصْلُ مَعْرِفَةِ اللهِ (جَلَّ اسْمُهُ) تَوْحیدُهُ وَ نِظامُ تَوْحیدِهِ، نَفْیُ التَّحْدیدِ عَنْهُ، لِشَهادَةِ الْعُقولِ أنَّ کُلَّ مَحْدودٍ مَخْلوقٌ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَخْلوقٍ أنَّ لَهُ خالِقاً، لَیْسَ بِمَخْلوقٍ وَ الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ، هُوَ الْقَدیمُ فی الْأزَلِ. کُلُّ مَعْروفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنوعٌ وَ کُلُّ قائِمٍ فی سِواهُ مَعْلولٌ. بِصُنْعِ اللهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِطْرِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ. خَلَقَ اللهُ (تَعالَی) الْخَلْقَ، حِجابَ بَیْنِهِ وَ بَیْنِهِمْ وَ مُبایَنَتُهُ إیّاهُمْ، مُفارَقَتُهُ إنّیَّتَهُمْ وَ ابْتِداؤُهُ لَهُمْ دَلیلُهُمْ عَلَی أنْ لا ابْتِداءَ لَهُ، لِعَجْزِ کُلِّ مُبْتَدَإٍ مِنْهُمْ عَنِ ابْتِداءِ مِثْلِهِ. فَأسْماؤُه (تَعالَی) تَعْبیرٌ وَ أفْعالُهُ (سُبْحانَهُ) تَفْهیمٌ. قَدْ جَهِلَ اللهَ مَنْ حَدَّهُ وَ قَدْ تَعَدّاهُ مَنِ اشْتَمَلَهُ وَ قَدْ أخْطَأهُ مَنِ اکْتَنَهَهُ وَ مَنْ قالَ: «کَیْفَ هُوَ»، فَقَدْ شَبَّهَهُ وَ مَنْ قالَ فیهِ: «لِمَ»، فَقَدْ عَلَّلَهُ وَ مَنْ قالَ: «مَتَی»، فَقَدْ وَقَّتَهُ وَ مَنْ قالَ: «فیمَ»، فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قالَ: «إلامَ»، فَقَدْ نَهّاهُ وَ مَنْ قالَ: «حَتّامَ»، فَقَدْ غَیّاهُ وَ مَنْ غَیّاهُ، فَقَدْ جَزَّأهُ وَ مَنْ جَزَّأهُ، فَقَدْ ألْحَدَ فیهِ. لا یَتَغَیَّرُ اللهُ بِتَغَیُّرِ الْمَخْلوقاتِ وَ لا یَتَحَدَّدُ بِتَحَدُّدِ الْمَحْدودِ. واحِدٌ، لا بِتَأْویلِ عَدَدٍ. ظاهِرٌ، لا بِتَأْویلِ الْمُباشَرَةِ. مُتَجَلٍّ، لا بِاسْتِهْلالِ رُؤْیَةٍ. باطِنٌ، لا بِمُزایَلَةٍ. مُبایِنٌ، لا بِمَسافَةٍ. قَریبٌ، لا بِمُداناةٍ. لَطیفٌ، لا بِتَجَسُّمٍ. مَوْجودٌ، لا عَنْ عَدَمٍ. فاعِلٌ، لا بِاضْطِرارٍ. مُقَدِّرٌ، لا بِفِکْرَةٍ. مُدَبِّرٌ، لا بِحَرَکَةٍ. مُریدٌ، لا بِعَزیمَةٍ. شاءٍ، لا بِهِمَّةٍ. مُدْرِکٌ، لا بِحاسَّةٍ. سَمیعٌ، لا بِآلَةٍ. بَصیرٌ، لا بِأداةٍ. لا تَصْحَبُهُ الْأوْقاتُ وَ لا تَضُمُّهُ الْأماکِنُ وَ لا تَأْخُذُهُ السِّناتُ وَ لا تَحُدُّهُ الصِّفاتُ وَ لا تُقَیِّدُهُ الْأدَواتُ. سَبَقَ الْأوْقاتَ کَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجودُهُ وَ الِابْتِداءَ أزَلُهُ. بِخَلْقِهِ الْأشْباهَ، عُلِمَ أنَّهُ لا شِبْهَ لَهُ وَ بِمُضادَّتِهِ بَیْنَ الْأشْیاءِ، عُلِمَ أنْ لا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقارَنَتِهِ بَیْنَ الْأُمورِ، عُرِفَ أنْ لا قَرینَ لَهُ. ضادَّ النّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الصِّرَّ بِالْحَرِّ. مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعاقِباتِها. مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدانیاتِها. بِتَفْریقِها دَلَّ عَلَی مُفَرِّقِها وَ بِتَأْلیفِها دَلَّ عَلَی مُؤَلِّفِها. قالَ اللهُ (تَعالَی): «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرونَ». لَهُ مَعْنَی الرُّبوبیَّةِ، إذْ لا مَرْبوبَ وَ حَقیقَةُ الْإلَهیَّةِ، إذْ لا مَأْلوهَ وَ مَعْنَی الْعالِمِ وَ لا مَعْلومَ. لَیْسَ مُنْذُ خَلَقَ، اسْتَحَقَّ مَعْنَی الْخالِقِ وَ لا مِنْ حَیْثُ أحْدَثَ، اسْتَفادَ مَعْنَی الْمُحْدِثِ. لا یُغَیِّبُهُ مُنْذُ وَ لا یُدْنیهِ قَدْ وَ لا یَحْجُبُهُ لَعَلَّ وَ لا یُوَقِّتُهُ مَتَی وَ لا یَشْتَمِلُهُ حینٌ وَ لا یُقارِنُهُ مَعَ. کُلُّ ما فی الْخَلْقِ مِنْ أثَرٍ، غَیْرُ مَوْجودٍ فی خالِقِهِ وَ کُلُّ ما أمْکَنَ فیهِ، مُمْتَنِعٌ مِنْ صانِعِهِ. لا تَجْری عَلَیْهِ الْحَرَکَةُ وَ السُّکونُ. کَیْفَ یَجْری عَلَیْهِ ما هُوَ أجْراهُ أوْ یَعودُ فیهِ ما هُوَ ابْتَداهُ؟! إذَنْ، لَتَفاوَتَتْ دَلالَتُهُ وَ لامْتَنَعَ مِنَ الْأزَلِ مَعْناهُ وَ لَما کانَ لِلْبارِئِ مَعْنًی غَیْرُ الْمُبْرَإ. لَوْ حُدَّ لَهُ وَراءٌ، لَحُدَّ لَهُ أمامٌ وَ لَوِ الْتُمِسَ لَهُ التَّمامُ، لَلَزِمَهُ النُّقْصانُ. کَیْفَ یَسْتَحِقُّ الْأزَلَ، مَنْ لا یَمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ وَ کَیْفَ یُنْشِئُ الْأشْیاءَ، مَنْ لا یَمْتَنِعُ مِنَ الْإنْشاءِ. لَوْ تَعَلَّقَتْ بِهِ الْمَعانی، لَقامَتْ فیهِ آیَةُ الْمَصْنوعِ وَ لَتَحَوَّلَ عَنْ کَوْنِهِ دالّاً إلَی کَوْنِهِ مَدْلولاً عَلَیْهِ. لَیْسَ فی مَجالِ الْقَوْلِ حُجَّةٌ وَ لا فی الْمَسْألَةِ عَنْهُ جَوابٌ لا إلَهَ إلّا اللهُ الْعَلیُّ الْعَظیمُ.»»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر درجه دو است.
از احادیث قبلش معلوم میشود که شیخالطائفه این حدیث را از شیخ مفید از حسن بن حمزه العلوی از محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری از پدرش از ابن عیسی الاشعری از مروک بن عبدالله از محمد بن زید الطبری روایت کرده است که این فرد اخیر، از ثقات درجه دو و سایرین از ثقات درجه یک هستند.
شیخ مفید نیز این حدیث را با همین سند روایت کرده است.
(محمد بن زید الطبری) روایت کرد: «شنیدم (امام) رضا علیهالسلام تکلم میکرد درباره توحید الله، پس فرمود: «اول بندگی الله، شناخت او است و اصل شناخت الله (جل اسمه) یگانه شمردن او و نظام توحید او، نفی محدودیت از او است، به جهت شهادت عقلها که هر محدودی مخلوق است و شهادت اینکه هر مخلوقی برایش خالقی است که مخلوق نیست و ممتنع از پدیدآمدن است. او قدیم در ازل است. پس نیست الله را بنده، کسی که وصف کند ذات او را و هرگز یگانه نداشته کسی که دنبال کُنه او باشد و به حقیقتش دست نیافته، کسی که او را تمثیل کند و تصدیق نکرده است او را، کسی که به دنبال نهایت او است و بینیازی نداسته او را، کسی که اشاره کند به سوی او از حواس و هرگز منظور نگرد او را، کسی که تشبیهش کند و نشناخته او را، کسی که تجزیه کندش و هرگز اراده نکرده او را، کسی که در خیال آوردش. هر شناخت نسبت به نفس او ساختگی است و هر قائمی در غیر او معلول است. به آفرینش الله استدلال میشود بر او و به عقلها اعتقاد پیدا میشود به معرفت او و به فطرت ثابت میشود حجتهای او. خلق کرد الله (تعالی) را خلق را، حجابی بین او و بین آنها و تباین او از آنها، جداییش از ذات آنها و آغاز آن برای آنها، دلیلشان است بر اینکه ابتدایی برای او نیست، به جهت ناتوانی هر چه را آغازی داشته باشد از آنها از آغازگری مانند خود. پس نامهای او (تعالی) تعبیر است و افعال او (سبحانه) تفهیم. جهل ورزیده است الله را کسی او را محدود کرده است و تعدی نموده است او را کسی که (بخواهد در فهمش) او را احاطه کند و دچار خطا شده است درباره او کسی که (بخواهد) کنه او را دریابد و کسی که گفت: «او چگونه است»، پس تشبیه کرده او را و کسی که گفت: «برای چه»، پس برای او علت جسته و کسی که بگوید: «کی»، پس برای وقت تعیین کرده و کسی که بگوید: «در چه»، پس او را ضمیمه (چیزی) گردانده و کسی که بگوید: «تا کجا»، پس او نهایتی قرار داده و کسی که بگوید: «تا چیست»، پس او را پایانی قرار داده است و کسی که او را پایانی قرار دهد، پس جزء جزءاش کرده است و کسی که (بخواهد) او را جزء جزء کند، پس درباره او منحرف شده است. تغییر نمیکند الله به تغییر مخلوقات و محدود نمیشود به محدود کردن محدود. یگانه است، نه به معنای عددی. ظاهر است، نه معنای ظاهری. متجلی است، نه به معنای به درخواست دیدن. باطن است، نه به جدایی. جدا است، نه به مسافت. نزدیک است، نه نزدیکی (مسافتی). لطیف است، نه جسمانیت. موجود است، نه از عدم. فاعل است، نه به جهت اضرار. تقدیرکننده است، نه به اندیشیدن. تدبیرکننده است، نه حرکت. ارادهکننده است، نه به قصد کردن. خواهنده است، نه به همت کردن. درککننده است، نه به (وسیله) حس. شنوا است، نه به وسیله (شنیدن). بینا است، نه به وسیله (دیدن). همراهی نمیکند او زمانها و در بر نمیگیرد او را مکانها و نمی گیرد او را چرت و محدود نمیکند او را صفات و دربند نمیکند او را ابزارها. وجود او بر زمانها سبقت گرفته و (نیز) وجودش بر عدم و ابتدای او ازلی است. به شبیه قرار دادن خلقش دانسته شود که برایش شبیهی نیست و به ضد قرار دادنش بین اشیاء، دانسته شود که ضدی برای او نیست و به قرین قرار دادنش بین کارها، شناخته شود که قرینی برای اونیست. متضاد قرار داد نور را به ظلمت و شدت سرما را به حرارت. گردآورنده است بین دورهای آن. جدا کننده است بین نزدیک های آن. به جدا شدن آن دلالت شود بر جداکننده آن و به گردآوری شدن آن،دلالت شود بر گرآورنده آن. الله (تعالی) فرمود: «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرونَ». برای او است معنای پروردگاری، هنگامی پرورده شدهای نبود و حقیقت پرستندگی، هنگامی که پرستندهای نبود و معنی عالم، هنگامی که معلومی نبود. چنین نیست که چون خلق کرد، مستحق معنی خالق شود و آن هنگام که پدید آورد، استفاده معنی پدیدآورنده شود. پنهان نمیسازد او را «منذ» و نزدیک نمیکند او را «قد» و در حجاب نمیکند او را «لعل» و در وقت نمیآورد او را «متی» و شامل نمیکند او را «حین» و مقرون نمیکند او را «مع». هر آنچه از اثر در خلق است، غیر موجود در خالق آن است و هر آنچه در آن ممکن است، غیر ممکن در سازنده آن است. جریان نمییابد بر او حرکت و سکون. چگونه جریان مییابد بر او آنچه او آن را جریان داده یا بازمی گردد در او، آنچه او آغازش کرده است؟! در این صورت، قطعاً متفاوت شود دلالتش و قطعاً امتناع ورزد معنایش از ازلیت و نباشد برای آفرینند معنایی غیر آفریده شده. چنانچه فرض شود برای او پشتی، قطعاً فرض میشود برای او جلویی و چنانچه طلب شود برای تمامیتی، قطعاً لازم آید او را نقصان. چگونه استحقاق مییابد ازلیت را کسی که امتناع ندارد از حدوث و چگونه به وجود میآورد چیزها را، کسی که امتناع ندارد از به وجود آمدن. چنان چه تعلق گیرد به او معانی، قطعاً اقامه شود در او نشانه مصنوع بودن و متحول شود از بودن او، دلیلی به سوی بودن او مدلولی بر او. نیست در مجال کلام حجتی و نه در سؤال از او جوابی. نیست خدایی مگر الله بلندمرتبه بسیار بزرگ.»»