حدیث 10006
(10006) الکافی (ح 1516): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنِ الْعَبّاسِ بْنِ مَعْروفٍ عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أبینَجْرانَ عَنْ حَمّادِ بْنِ عُثْمانَ عَنْ عَبْدِالرَّحیمِ الْقَصیرِ قالَ: «کَتَبْتُ مَعَ عَبْدِالْمَلِکِ بْنِ أعْیَنَ إلَی أبیعَبْدِاللهِ علیهالسلام، أسْألُهُ عَنِ الْإیمانِ ما هُوَ؟» فَکَتَبَ إلَیَّ مَعَ عَبْدِالْمَلِکِ بْنِ أعْیَنَ: «سَألْتَ رَحِمَکَ اللهُ! عَنِ الْإیمانِ وَ الْإیمانُ، هُوَ الْإقْرارُ بِاللِّسانِ وَ عَقْدٌ فی الْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأرْکانِ وَ الْإیمانُ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ وَ هُوَ دارٌ وَ کَذَلِکَ الْإسْلامُ دارٌ وَ الْکُفْرُ دارٌ. فَقَدْ یَکونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أنْ یَکونَ مُؤْمِناً وَ لا یَکونُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکونَ مُسْلِماً. فَالْإسْلامُ قَبْلَ الْإیمانِ وَ هُوَ یُشارِکُ الْإیمانَ. فَإذا أتَی الْعَبْدُ کَبیرَةً مِنْ کَبائِرِ الْمَعاصی أوْ صَغیرَةً مِنْ صَغائِرِ الْمَعاصی الَّتی نَهَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْها، کانَ خارِجاً مِنَ الْإیمانِ. ساقِطاً عَنْهُ اسْمُ الْإیمانِ وَ ثابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الْإسْلامِ. فَإنْ تابَ وَ اسْتَغْفَرَ، عادَ إلَی دارِ الْإیمانِ وَ لا یُخْرِجُهُ إلَی الْکُفْرِ، إلّا الْجُحودُ وَ الِاسْتِحْلالُ أنْ یَقولَ لِلْحَلالِ هَذا حَرامٌ وَ لِلْحَرامِ هَذا حَلالٌ وَ دانَ بِذَلِکَ، فَعِنْدَها یَکونُ خارِجاً مِنَ الْإسْلامِ وَ الْإیمانِ، داخِلاً فی الْکُفْرِ وَ کانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ، ثُمَّ دَخَلَ الْکَعْبَةَ وَ أحْدَثَ فی الْکَعْبَةِ حَدَثاً. فَأُخْرِجَ عَنِ الْکَعْبَةِ وَ عَنِ الْحَرَمِ، فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ صارَ إلَی النّارِ.»»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر درجه دو است.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام، معتبر مشروط است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از عباس بن معروف از عبدالرحمن بن ابینجران از حماد بن عثمان از عبدالرحیم بن عتیک القصیر روایت کرده است که این فرد اخیر، از ثقات درجه دو و سایرین از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: مجهول.
عبدالرحیم القصیر روایت کرد: «همراه عبدالملک بن اعین به سوی ابوعبدالله (امام صادق) علیهالسلام (نامهای) نوشته، ایشان را از ایمان سؤال کردم که آن چیست؟ پس به سوی من با عبدالملک بن اعین نوشتند: «الله تو را رحمت کند! سؤال کردی از ایمان و ایمان، همان اقرار به زبان و علقهای در قلب و عملی به اعضا(ی بدن) است و ایمان بعضش از بعض (دیگر) است و آن سَرایی است، همانطور که اسلام سرایی است و کفر سَرایی است. پس بنده مسلمان باشد، قبل آنکه مؤمن باشد و مؤمن نباشد تا مسلمان باشد. پس اسلام قبل از ایمان است و آن مشارکت میجوید ایمان را. پس هنگامی که بنده مرتکب شودکبیرهای از گناهان کبیره را یا صغیرهای از گناهان صغیره را که نهی کرده است الله عز و جل از آن، خارج از ایمان باشد. ساقط باشد اسم ایمان از او، در حالی که ثابت باشد بر او اسم اسلام. پس اگر توبه کند و طلب استغفار نماید، باز گردد به سوی سَرای ایمان و خارج نمیشود به سوی کفر، مگر به انکار و حلال کردن اینکه بگوید برای حلال که این حرام است و برای حرام که این حلال است و متدین به آن شود، پس در اینجا است که خارج از اسلام و ایمان باشد، داخل شده در کفر و به منزله کسی باشد که داخل حرم شده، سپس داخل کعبه شود و داخل کعبه را نجس کند. پس خارج شود از کعبه و از حرم، پس گردنش زده شود و به سوی آتش شود.»»