حدیث 1020
1020- 1- مُحَمَّدُ بْنُ یعْقوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أصْحابِنا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أبیداوُدَ جَمیعاً عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعیدٍ عَنْ فَضالَةَ عَنْ داوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قالَ سَمِعْتُ أباعَبْدِاللهِ ع یقولُ إنَّ أبی کانَ یقولُ إنَّ لِلْوُضوءِ حَدّاً مَنْ تَعَدّاهُ لَمْ یؤْجَرْ- وَ کانَ أبی یقولُ إنَّما یتَلَدَّدُ – فَقالَ لَهُ رَجُلٌ وَ ما حَدُّهُ- قالَ تَغْسِلُ وَجْهَکَ وَ یدَیکَ- وَ تَمْسَحُ رَأْسَکَ وَ رِجْلَیکَ.
——————————
[1]– الکافی 3- 21- 3.
[2]– یتلدد- وردت لهذه الکلمة عدة تفاسیر فی الوافی و فی مرآة العقول. منها قول المجلسی فی المرآة- المعنی من یتجاوز عن حدّ الوضوء یتکلف مخاصمة الله فی أحکامه. من اللدد و هو الخصومة. (مرآة العقول 13- 67).
[3]– ورد فی هامش المخطوط الثانی ما نصه- و المراد أن من تعدی حدّ الوضوء فانما یوقع نفسه فی التحیر و التردد و التعب بغیر ثواب لأنّه لم یؤمر باکثر من مسمی الغسل و المسح، (منه قده).؟.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را به چند طریق روایت کرده است.
1. از عدة من اصحابنا از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسین بن سعید الاهوازی از فضاله بن ایوب از داود بن فرقد
2. از ابوداود از حسین بن سعید الاهوازی از فضاله بن ایوب از داود بن فرقد
که در طریق دوم، ابوداود ابتداء مجهول است، اما به واسطه ثقةالاسلام الکلینی، توثیق درجه دو میشود. سایرین همه از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: صحیح (مر).
در این حدیث آمده است که امام صادق علیهالسلام از قول پدر بزرگواشان فرمودند که برای وضو حدی است که اگر کسی از تجاوز کند، اجر نمیبرد و پدرم میگفت که تلدد است. پس فردی به ایشان گفت که حد آن چیست؟ فرمودند که شستن صورت و دستهایت و مسح سر و پایت.
در رابطه با این حدیث چند نکته عرض کنم.
1. مطلب اول درباره «لَمْ یؤْجَرْ» است. از لحاظ لغوی به معنای آن است که اجری نمیبرد، اما سؤال اینجا است که آیا ظهور در بطلان دارد، یا خیر فقط بحث اجر نبردن است. یعنی ممکن است وضو صحیح باشد، اما فقط صحیح است و میتوان با آن نماز و سایر کارهایی که وضو لازم دارد را انجام دهد، اما خودش ثوابی ندارد.
2. «یتَلَدَّدُ» از ریشه لدد و به معنای مخاصمه و لجاجت و اصرار زیاد است. بعضی گفتهاند اشاره امام به مخاصمه و مخالفت عامه با اهل بیت در امور مربوط به وضو دارد. معنای دیگری هم میتواند داشته باشد و آن اینکه باید در انجام حدود وضو اصرار داشت و با دقت وضو گرفت. شاید هم منظور این است که پدرشان به حفظ این حدود بسیار اصرار داشتند. معنای دیگر این است که تجاوز از حد وضو، به معنی مخاصمت است که طبیعتا منظور، مخاصمت و تخلف از فرمان الهی است، به عبارت دیگر اینکه کسی اجازه ندارد چیزی از این حدود بکاهد، یا به آن اضافه کند.
3. در مورد شستن صورت و دستها که مطلب خاصی ندارد، اما از حدی که امام علیهالسلام برای وضو معلوم میکنند، معلوم میشود که پا را باید مسح کرد و شستن مربوط به صورت و دستها است، اما اینکه محدوده شستن دست و صورت و مسح پا و سر چیست، در این روایت چیزی نیامده است.
4. اگر خاطرتان باشد، وقتی درباره آیه وضو صحبت میکردیم، گفتیم که «ارجلکم»، در قرائت حفص از عاصم، با فتحه لام است و در قرائت ابن عیاش از عاصم، با کسره لام. سایر قرائتها هم، بعضا با حفص موافق است و بعضا با ابن عیاش.
اگر «ارجلکم» را به کسره لام بخوانیم، ملحق به «برؤوسکم» میشود، یعنی باید بخشی از پا را مسح کرد، اما اگر با فتح لام بخوانیم، دو برداشت میتوانیم داشته باشیم. اول اینکه «ارجلکم» را به «فاغسلوا وجوهکم و رؤوسکم» ملحق کنیم که در این صورت باید پا را مانند دست و صورت شست و دیگر اینکه آن را به «و امسحوا» ملحق کنیم که در این صورت، باید بعض سر را مسح کرد ولی همه پا را مسح نمود. اگر خواستید مفصل مطلب را مرور کنید، بروید جلسات اول را ببینید. اما اینها را برای چه گفتم؟ برای اینکه با توجه به این روایت و روایات بعدی، معلوم میشود که پا را باید مسح کرد، لذا گزینه الحاق پا به دست و صورت و در نتیجه شستن، منتفی است، اما هنوز نمیدانیم «أرجلکم» را با فتحه لام بخوانیم، یا کسره آن که البته در روایات بعدی، معلوم میشود.
5. حال سؤال اینجا است که آیا این منطق، در مورد مسح سر و پا هم جاری است؟ یا خیر؟ یعنی وقتی چیزی را میشوییم، مسح هم در دل آن هست، پس اگر شستیم، کفایت از وضو میکند و مسح از باب حداقل بوده است، یا خیر شستن قبول نیست و حتما باید مسح کرد.
ببینید عزیزان، این منطق، در صورتی جواب میدهد که همه شرایط اولویت محقق باشد، لذا فعلا صبر میکنیم تا ببینیم در روایات بعدی، به چه چیزهایی میرسیم. مثلا اگر روایت معتبری داشته باشیم که بگوید شستن هم بلا اشکال است، این منطق، در اینجا هم تأیید میشود. اما اگر روایت معتبری داشته باشیم که بگوید شستن قبول نیست و حتما باید مسح کرد، معلوم میشود که این منطق، در اینجا، جایی ندارد. اگر هم هیچ چیزی در تأیید یا رد آن نداشته باشیم، باید در آخر کار، ببینیم، به چه میرسیم. اگر احتیاط را پیش بگیریم، یا اصرار به نص داشته باشیم، باید مسح کنیم، اما اگر ببینیم شرایت اولویت، برقرار است، میتوان شستن را جایگزین مسح کردن کرد. پس فعلا این مورد بماند تا بعدا