حدیث 35203

35203- 4-[1] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلیِّ بْنِ أبی‌حَمْزَةَ عَنْ أبی‌بَصیرٍ قالَ: سَألْتُ أباعَبْدِاللهِ ع عَنِ الْجِراحاتِ إلَی أنْ قالَ وَ قالَ إنْ قَتَلَ رَجُلٌ امْرَأتَهُ[2] عَمْداً فَأرادَ أهْلُ الْمَرْأةِ أنْ یقْتُلوا الرَّجُلَ رَدّوا إلَی أهْلِ الرَّجُلِ نِصْفَ الدّیَةِ وَ قَتَلوهُ قالَ وَ سَألْتُهُ عَنِ امْرَأةٍ قَتَلَتْ رَجُلاً قالَ تُقْتَلُ[3] وَ لا یغْرَمُ أهْلُها شَیئاً.
——————————
[1]– الکافی 7- 299- 3، التهذیب 10- 181- 706، و الاستبصار 4- 267- 1006.
[2]– فی المصدر- امرأة.
[3]– فی المصدر زیادة- به.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از علی بن حکم از علی بن ابی‌حمزه البطائنی از ابوبصیر الاسدی یا المرادی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند، مگر علی بن ابی‌حمزه البطائنی که از ثقات مشروطی است که البته مشکلی در این‌جا ایجاد نمی‌کند.
شیخ الطائفه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به احمد بن محمد بن عیسی الاشعری که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
* * *
علامه مجلسی: ضعیف علی المشهور(مر).

این روایت، ابتدا درباره جراحات است که البته جناب شیخ حر، آن را تقطیع کرده و که به جهتی بنده گزارشی از آن نقل می‌کنم و خیلی خود را درگیر آن نمی‌کنیم و بعد هم ادامه روایت را مرور می‌کنیم.
در قسمت اول آمده است که جراحات زن، مانند جراحات مرد است، البته تا آن‌جا که به ثلث دیه برسد و هنگامی که از ثلث دیه بالا رفت، دیه مرد، دو برابر زن می‌شود. بعد می‌فرمایند که سن المرأة با سن الرجل برابر است که معمولا آقایان «سن» را به دندان معنا کرده اند که هر چند خالی از وجه نیست، اما اجمالا بدانید که «سن» معانی دیگری هم دارد که بماند برای جای خودش. ادامه روایت، همان چیزی است که این‌جا آمده است که اگر مردی، همسرش را عامدانه بکشد، پس اگر اهل زن، خواستند که مرد را بکشند، نصف دیه را به اهل مرد رد می‌کنند و بعد او را می‌کشند، اما اگر زنی، همسرش را بکشد، فقط زن کشته می‌شود و غرامتی بر اهل زن نیست.
دقت بفرمایید که در این چهار روایت، برای بار دوم، حکم درباره قاتل و مقتولی است که زن و شوهر هستند و نَه هر زن و مردی. این را به چند جهت تکرار می‌کنم که یکی از جهات آن، این است که برخورد یکسان و استفاده یکسان با این چهار روایت، از نظر دقت فقهی، کار درستی نیست.
نکته دیگر این‌که عبارت پایانی این روایت، معنای دوم از عبارت پایانی روایت اول را تقویت می‌کند که زن، فقط با جان خودش تاوان می‌دهد و غرامتی بر خانواده او نیست. البته هنوز نمی‌توان «أحد» و ضمیر مذکر در عبارت «لَیسَ یجْنی أحَدٌ أکْثَرَ مِنْ جِنایتِهِ عَلَی نَفْسِهِ» را نادیده گرفت و اگر بخواهیم عنای دوم را بپذیریم، باید توجیه مناسبی برای این‌ها پیدا کنیم.
و از عبارت پایانی روایت، یعنی «لا یغْرَمُ أهْلُها شَیئاً» معلوم می‌شود که حتی اگر بپذیریم دیه مرد، دو برابر زن است و اجرای قصاص قاتل مرد، منوط به پرداخت مابه‌التفاوت دیه است، معلوم می‌شود که این تفاوت از باب ارزش‌گذاری نیست، و الا منطق برابری ریاضی و عددی می‌گفت که اگر ارزش مرد دو برابر زن است، در این صورت، باید ضمن قصاص زن قاتل، نصف دیه هم به اولیای مقتول داده شود، تا ارزش برابر تحصیل شود. پس حتی اگر بگوییم دیه مرد دو برابر است و قصاص او، منوط به پرداخت دیه و این حکم هم مربوط به همه زمان‌ها است، حکمتش هر چه هست، ارزش‌گذاری نیست.
و نکته آخر این‌که در این‌جا هم عبارت «رَدّوا إلَی أهْلِ الرَّجُلِ نِصْفَ الدّیَةِ وَ قَتَلوهُ» مقوم این است که رد مابه‌التفاوت دیه، برای قبل قصاص است. البته اگر به جای «واو»، «فَ»، یا خصوصا «ثم» و مانند این‌ها داشتیم، وضع خیلی فرق می‌کرد. مثلا اگر داشتیم «رَدّوا إلَی أهْلِ الرَّجُلِ نِصْفَ الدّیَةِ ثُمَّ قَتَلوهُ»، آن وقت دیگر بحث تقویت نبود،؛ بلکه محکم می‌گفتیم ابتدا رد مابه‌التفاوت دیه و بعد قصاص، در حالی که وقتی «واو» داریم، ظهور اولیه «واو»، فقط در عطف است و نَه ترتیب، مگر به قرینه خارجه‌ای معلوم شود که ترتیب هم مهم است که تا این‌جا، نَه تنها قرینه خارجیه‌ای نیست، بلکه منطق مخالف این ترتیب است. این منطق که تا کشتن قاتل تمام نشده است، دیه بلاموضوع است.

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه