حدیث ۳۵۱۷۷
۳۵۱۷۷- ۱-[۱] مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقوبَ عَنْ عَلیِّ بْنِ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أصْحابِنا عَنْ سَهْلِ بْنِ زیادٍ جَمیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبوبٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ رِئابٍ عَنْ أبیبَصیرٍ یَعْنی الْمُرادیِّ قالَ: سَألْتُ أباجَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ رَجُلاً مَجْنوناً فَقالَ إنْ کانَ الْمَجْنونُ أرادَهُ فَدَفَعَهُ عَنْ نَفْسِهِ [۲] فَلا شَیءَ عَلَیْهِ مِنْ قَوَدٍ وَ لا دیَةٍ وَ یعْطَی وَرَثَتُهُ دیتَهُ مِنْ بَیتِ مالِ الْمُسْلِمینَ قالَ وَ إنْ کانَ قَتَلَهُ مِنْ غَیرِ أنْ یکونَ الْمَجْنونُ أرادَهُ فَلا قَوَدَ لِمَنْ لا یقادُ مِنْهُ وَ أرَی أنَّ عَلَی قاتِلِهِ الدّیَةَ فی[۳] مالِهِ یدْفَعُها إلَی وَرَثَةِ الْمَجْنونِ وَ یسْتَغْفِرُ اللهَ وَ یتوبُ إلَیهِ.
وَ رَواهُ الصَّدوقُ بِإسْنادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ[۴]
وَ رَواهُ فی الْعِلَلِ عَنْ أبیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ مِثْلَهُ[۵].
——————————
[۱]– الکافی ۷- ۲۹۴- ۱، التهذیب ۱۰- ۲۳۱- ۹۱۳.
[۲]– فی التهذیب زیادة- فقتله (هامش المخطوط)، و المصدر.
[۳]– فی الکافی- من.
[۴]– الفقیه ۴- ۱۰۳- ۵۱۹۰.
[۵]– علل الشرائع- ۵۴۳- ۱.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را به چند طریق روایت کرده است.
۱. از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از حسن بن محبوب از علی بن رئاب از ابوبصیر المرادی
۲. از عدة من اصحابنا از سهل بن زیاد از حسن بن محبوب به باقی سند
که طریق دوم به واسطه سهل بن زیاد که بسیار ضعیف است، معتبر نیست، اما در طریق اول، همه از ثقات درجه یک هستند.
شیخ صدوق نیز شبیه حدیث را دو جا روایت کرده است.
۱. به طریق خود در الفقیه به حسن بن محبوب به باقی سند
۲. از پدرش از سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عیسی الاشعری از حسن بن محبوب به باقی سند
شیخ الطائفه هم شبیه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به حسن بن محبوب که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
* * *
علامه مجلسی: حسن کالصحیح (مر).
* * *
مجلسی اول: فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح (رو).
از امام باقر علیهالسلام درباره فردی سؤال شد که فرد مجنونی را کشته است. فرمودند که اگر مجنون اراده او را کرده بود و او میخواست جان خود را نجات دهد، پس چیزی از قصاص و دیه بر او نیست و دیه مقتول، باید از بیتالمال داده شود. اما اگر فرد مجنون کاری به او نداشت، هر چند قصاص برای کسی که قصاص از او برداشته شده است، نیست، اما بر عهده قاتل او است که از مالش، دیه را به ورثه مجنون بدهد و ازاین کار استغفار و توبه کند.
خب! چند نکته درباره بندهای مختلف این حدیث.
۱. در بند اول آمده بود که فردی مورد حمله فرد مجنونی قرار گرفت و برای حفظ جان خود، ناچار شد او را بکشد. تا اینجا که پیش از این داشتیم و دانستیم که این حکم ربطی به مجنون و غیر مجنون ندارد. یعنی اگر فردی مورد حمله فرد دیگری قرار گرفت، چه مجنون و چه عاقل و برای حفظ جان خود، چارهای نداشت جز کشتن فرد مهاجم، هم از قصاص معاف است و هم از دیه. اما نکته در اینجا است که پیش از این دیدیم که اگر فرد مهاجم، انسان عادی بود بود، یعنی عاقل بود، خونش گردن خودش است و نَه قصاص دارد و نَه دیه، اما اینجا فهمیدیم که اگر فرد مهاجم، مجنون بود، دیه هست و به ورثه او تعلق میگیرد، اما نَه از مال قاتل که برای حفظ جان خود اقدام کرده است، بلکه از بیتالمال باید پرداخت شود.
با توجه به مقدماتی که داشتیم، به نظر این قسمت حکم، کاملا معقول است. چون فرد عاقل، عقل دارد، خونش گردن خودش است و دیه هم ندارد، اما مجنون، عقل ندارد، اما به هر حال نوعی انسان است و جانش ارزشمند است، هر چند قاتل به جهت آنکه برای حفظ جانش اقدام کرده، از قصاص و دیه معاف است، اما، این جان ارزشمند بوده و دیه آن به او تعلق میگیرد که طبیعتا تسلیم ورثهاش میشود و چون دیه متولی شخصی ندارد، پس باید از بیتالمال پرداخت شود. این خود نشانهای دیگر است از اینکه اسلام، مجنون را به هر حال انسان میداند.
این را هم اضافه کنم که پر واضح است که اگر معلوم شود، اولیای مجنون، در حفظ او و مانعیت او از آسیبزدن به دیگران کوتاهی کردهاند، یا عامدانه او را رها کردهاند، وضع فرق میکند و نَه تنها ممکن است از دریافت دیه از بیتالمال محروم شوند، بلکه ممکن است، مجازاتی هم داشته باشند که طبیعتا بسته به شرایط فرق میکند.
۲. اما بند دوم؛ حالا اگر کسی به غیر دفاع از خود، زد و مجنونی را کشت. مثلا بدون دلیل مقبول عندالعقلا، بر خودش یا فرزندش ترسید و مجنونی را کشت، امام علیهالسلام قاتل مجنون را از قصاص معاف میدانند، ولی دیه را خیر و آن را به عهده خود فرد هم میگذارند. علتی که امام برای معاف شدن قاتل مجنون از قصاص میدانند، در نوع خودش جالب توجه است. به هر حال! مجنون، انسان است و ارزش انسانی او سر جایش است، اما از آنجا که مجنون است، انسان به تمام معنا که ممیزهاش با سایر موجودات، ناطق بودن، یا همان عاقل بودن است، نیست و به همین جهت هم هست که از بعضی چیزها معاف است. از جمله این چیزها، مسؤولیت و به طبق آن مجازات در قبال قتل است و نَه در این دنیا و نَه در آن دنیا، مؤاخذه نمیشود. دیدیم که معافیت از مسؤولیت، معافیت از حقوق را هم به دنبال دارد و بر عکس. اینجا هم همین است و این معافیت از قصاص به جهت قتل دیگران، باعث میشود که از بعضی حقوق، مانند خود قصاص به جهت مقتول شدن خودش هم معاف شود. اما به هر حال جان او، به عنوان انسان، ولو مجنون محترم است، لذا دیه، مانند قبل، بلکه به طریق اولی، برقرار است و اینجا قاتلی که او به بیدلیل و به جهت توهم کشته است، باید جریمه شود و آن را به ورثه پرداخت کند.
۳. حالا سؤال اینجا است که اگر قاتل، مرض داشت و مجنونی را بی هیچ دلیل و بهانهای کشت، چه؟ با او چه باید کرد؟ ببینید، قصاص برای قتل عامدانه مؤمن است. این فرد در فرض مورد نظر ما، قتل عامدانه داشته، اما آیا مجنون، از مصادیق مؤمن هست که قاتلش قصاص شود؟ اگر مؤمن را به معنای خاص آن بگیریم که مجنون، نمیتواند مؤمن باشد، پس قصاص شامل او نیست و فقط دیه است. حالا اگر مؤمن را به معنای عام و لغوی آن بگیریم، یعنی کسی که خود در امنیت جامعه قرار داده است، اینجا میشود بحث کرد که مصداق آن هست یا خیر. از طرفی این مجنون بخت برگشته در پناه جامعه هست، اما خودش این کار را انجام نداده و در آن نقشی نداشته است، پس مصداق مؤمن که اسم فاعل هست، نیست. خلاصه اینکه مصداق مؤمن بودن مجنون برای حقیر مسلم نیست و فقط همان دیه معلوم و محرز است. البته به نظر بنده این فرد که بیدلیل انسانی را، ولو مجنون، به قتل میرساند، برای جامعه خطرناک است و باید برخورد مناسب با او انجام شود. هم مناسب باشد و هم فلسفه بازدارنگی برای خود و او دیگران را تأمین کند.
۴. مطلب یکی مانده به آخر هم اینکه این قاتل که بیدلیل یا به جهت یک توهم، انسانی را، ولو مجنون، کشته است، باید استغفار و توبه کند و این نشان از این است که فرد گناه و معصیت کرده است و در نتیجه مستحق برخورد و عذاب الهی است، و الا استغفار و توبه معنا نداشت.
۵. و مطلب آخر اینکه این معافیت عاقل از قصاص در ما نحن فیه، شاهد دیگری است بر اینکه گرفتن جان انسانها، ولو به نام قصاص، مطلوب شارع مقدس نیست و به دنبال آن است که دلیلی بیابد و بهانهای بسازد و قصاص را منتفی کند.