حدیث 754
754- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ یعْقوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسْماعیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنْ صَفْوانَ بْنِ یحْیی عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبی قالَ: سَألْتُ أباعَبْدِاللهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یکونُ عَلَی طُهْرٍ فَیأْخُذُ مِنْ أظْفارِهِ أوْ شَعْرِهِ أ یعیدُ الْوُضوءَ فَقالَ لا وَ لَکِنْ یمْسَحُ رَأْسَهُ وَ أظْفارَهُ بِالْماءِ قالَ قُلْتُ: فَإنَّهُمْ یزْعُمونَ أنَّ فیهِ الْوُضوءَ فَقالَ إنْ خاصَموکُمْ فَلا تُخاصِموهُمْ وَ قولوا هَکَذا السُّنَّةُ.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإسْنادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یعْقوبَ مِثْلَهُ[2].
——————————
[1]– الکافی 3- 37- 11.
[2]– التهذیب 1- 345- 1010، و الاستبصار 1- 95- 307.
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از محمد بن اسماعیل البندقی از فضل بن شاذان از صفوان بن یحیی از عبدالله بن مسکان از محمد بن علی الحلبی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
شیخ الطائفه هم شبیه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به ثقةالاسلام الکلینی که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
* * *
علامه مجلسی: مجهول کالحسن (مر). مجهول کالحسن (مل).
قبل از اینکه احادیث این باب را ضروع کنیم، مطلبی است که مدتها ذهنم را درگیر کرده و خاطرم نیست که عرض کردهام یا خیر و آن اینچه واقعا نمیدانم چرا افراد بیپروا سؤال میکنند و گاهی هم خودشان را به درد سر میاندازند، هم دیگران را. یکی یاد آیه 101 سوره مائده میافتم که اخیرا هم گفت و گویی درباره آن داشتیم. الله تعالی میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» و یکی هم یاد داستان بقره میافتم که الله تعالی فرمود، بقرهای ذبح کنید، بنیاسرائیل شروع کردند به سؤال کردن که این بقره، چه ویژگیهایی داشته باشد و وقتی گفته شد که فلان و فلان باشد، دیدند کار سخت شد و گفتند میشود خدا بیخیال این ویژگیها شود، الله تعالی هم فرمود که خیر، باید همین باشد. آقا گفتهاند که نواقض وضو، حصر در فلان موارد دارد، دیگر این چه سؤالهای بیخودی است که اولین ضایعهاش گرفتن وقت مسؤول که اینجا ائمه علیهمالسلام هستند. البته ائمه، بزرگوارانه پاسخ میدهند و به ذوق سائل نمیزنند، اما واقعا چه کاری است؟!
البته این را هم اضافه کنم که همه این سؤالها ممکن است از جانب راوی اصلی نباشد، بلکه دیگران پرسیدهاند و او ناچار بوده سؤال کند و جواب را منتقل کند. حتی چه بسا ممکن است، راوی خودش جواب سؤالکننده را داده باشد، اما طرف اصرار کند که برو و از سر چشمه هم بپرس که خیالم راحت شود و او هم رفته و پرسیده است. بگذریم.
از امام صادق علیهالسلام سؤال شده است که فردی در طهر است که قاعدتا کنایه از وضو است. حالا این فرد ناختن میگیرد یا مو اصلاح میکند، آیا وضویش را اعاده کند؟ امام میفرمایند که خیر، اما سرش یا ناخنهایش را به آب مسح کند. راوی میگوید که عدهای بر این باور هستند که در آن وضو است. امام علیهالسلام هم میفرماینذ که آنها اگر میخواهند با شما مخاصمه کنند، مثلا جر و بحث کنند، اما شما با آنها مخاصمه نکنید و بگویید سنت بر این است.
اینکه امام فرمودهاند، سر و ناخن را به آب مسح کنید، احتمالا از باب نظافت است که ناخن و آلودگی به دستتان نماند، یا مویی در سر و بدنتان نباشد که خیلی هم خوب است.
این هم گفتهاند، بگویید این از سنت است، اگر ما باشیم و این روایت، باید بگوییم نمیدانیم منظورشان چیست؟ یعنی اعاده وضو از سنت است؟ مثلا نبی مکرم بعد از گرفتن ناخن یا کوتاه کردن مو، از باب استحباب تجدید وضو، وضو میگرفتند، یا این دست کشیدن به ناخن و مو سنت است. به هر حال هر چه هست، این دو ناقض وضو نیست و البته نظافت از ناخن، آلودگیها و موهای کوتاه شدن، خوب و پسندیده است.
البته با عنایت به روایت بعدی، شاید بتوان منظور دیگری را از این سنت فهمید.