حدیث 5328
(5328) عیون أخبار الرضا علیهالسلام (ج 2، ص 76) و علل الشرائع (ج 1، ص 50): حَدَّثَنا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُظَفَّرٍ الْعَلَویُّ قالَ حَدَّثَنا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعودٍ عَنْ أبیهِ عَنْ عُبَیْدِاللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ قالَ حَدَّثَنی الْحَسَنُ بْنُ عَلیٍّ الْوَشّاءُ قالَ: «سَمِعْتُ عَلیَّ بْنَ موسَی الرِّضا علیهماالسلام یَقولُ: «کانَتِ الْحُکومَةُ فی بَنیإسْرائیلَ، إذا سَرَقَ أحَدٌ شَیْئاً، اسْتُرِقَّ بِهِ وَ کانَ یوسُفُ علیهالسلام عِنْدَ عَمَّتِهِ وَ هُوَ صَغیرٌ وَ کانَتْ تُحِبُّهُ وَ کانَتْ لِإسْحاقَ علیهالسلام مِنْطَقَةٌ، ألْبَسَها أباهُ یَعْقوبَ، فَکانَتْ عِنْدَ ابْنَتِهِ وَ إنَّ یَعْقوبَ طَلَبَ یوسُفَ یَأْخُذُهُ مِنْ عَمَّتِهِ. فَاغْتَمَّتْ لِذَلِکَ وَ قالَتْ لَهُ: «دَعْهُ حَتَّی أُرْسِلَهُ إلَیْکِ.» فَأرْسَلَتْهُ وَ أخَذَتِ الْمِنْطَقَةَ وَ شَدَّتْها فی وَسَطِهِ تَحْتَ الثّیابِ. فَلَمّا أتَی یوسُفُ أباهُ، جاءَتْ، فَقالَتْ: «سُرِقَتِ الْمِنْطَقَةُ.» فَفَتَّشَتْهُ، فَوَجَدَتْها فی وَسَطِهِ. فَلِذَلِکَ قالَ إخْوَةُ یوسُفَ حینَ جَعَلَ الصّاعَ فی وِعاءِ أخیهِ: «إنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ». فَقالَ لَهُمْ یوسُفُ: «ما جَزاءُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ؟» قالوا: «هُوَ جَزاؤُهُ، کَما جَرَتِ السُّنَّةُ الَّتی تَجْری فیهِمْ.» «فَبَدَأ بِأوْعیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أخیهِ» وَ لِذَلِکَ قالَ إخْوَةُ یوسُفَ: «إنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»، یَعْنونَ الْمِنْطَقَةَ، «فَأسَرَّها یوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم».»»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه دو است.
شیخ صدوق این حدیث را از مظفر بن جعفر بن مظفر العلوی از جعفر بن محمد بن مسعود العیاشی از پدرش از عبدالله بن محمد بن خالد الطیالسی که به اشتباه عبیدالله بن محمد بن خالد نوشته شده است، از حسن بن علی الوشاء که جعفر بن محمد بن مسعود از ثقات درجه دو است و محمد بن مسعود العیاشی از ثقات مشروطی است که البته مشکلی در اینجا ایجاد نمیکند. سایرین هم از ثقات درجه یک هستند.
حسن بن علی الوشاء روایت کرد: «شنیدم علی بن موسی الرضا علیهماالسلام میفرمودند: «داوری در بنیاسرائیل چنین بود که هنگامی که فردی چیزی سرقت میکرد، به واسطه آن مملوک میشد و یوسف علیهالسلام نزد عمهاش بود، در حالی که کوچک بود و او را دوست میداشت و برای اسحاق علیهالسلام کمربندی بود که پدرش آن را به یعقوب پوشانده بود، پس نزد دخترش بود و همانا یعقوب یوسف را طلب کرد که از عمهاش بگیرد. پس به واسطه آن غمگین شد و به او گفت: «رهایش کن تا او را به سویت بفرستم.» پس او را فرستاد در حالی که کمربند را گرفته و آن را در کمر او زیر لباسش محکم کرد. پس هنگامی که یوسف نزد پدرش آمد، (عمهاش) آمد، پس گفت: «کمربند دزدیده شده است.» پس او را تفتیش کرده، پس آن را در کمرش یافت. پس برای همین برادران هنگامی قرار پیاله را در بار برادرش، گفتند: «إنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ». پس یوسف به آنها گفت: «چیست جزای کسی که در بارش پیدا شود؟» گفتند: «خودش جزای او است، همانگونه که سنت جاری شده کسانی را که درباره آنها جاری میشود.» «فَبَدَأ بِأوْعیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أخیهِ» و برای همین برادران یوسف گفتند: «إنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»، منظورشان کمربند بود، «فَأسَرَّها یوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم».»»