حدیث 4544
(4544) الکافی (ح 15193): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ مُعاویَةَ بْنِ عَمّارٍ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ علیهالسلام أنَّ رَسولَ اللهِ صلیاللهعلیهوآله لَمّا خَرَجَ مِنَ الْغارِ، مُتَوَجِّهاً إلَی الْمَدینَةِ وَ قَدْ کانَتْ قُرَیْشٌ جَعَلَتْ لِمَنْ أخَذَهُ مِائَةً مِنَ الْإبِلِ، فَخَرَجَ سُراقَةُ بْنُ مالِکِ بْنِ جُعْشُمٍ فیمَنْ یَطْلُبُ. فَلَحِقَ بِرَسولِ اللهِ صلیاللهعلیهوآله. فَقالَ رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله: «اللّهُمَّ! اکْفِنی شَرَّ سُراقَةَ بِما شِئْتَ.» فَساخَتْ قَوائِمُ فَرَسِهِ، فَثَنَی رِجْلَهُ. ثُمَّ اشْتَدَّ، فَقالَ: «یا مُحَمَّدُ! إنّی عَلِمْتُ أنَّ الَّذی أصابَ قَوائِمَ فَرَسی، إنَّما هُوَ مِنْ قِبَلِکَ. فَادْعُ اللهَ أنْ یُطْلِقَ لی فَرَسی. فَلَعَمْری! إنْ لَمْ یُصِبْکُمْ مِنّی خَیْرٌ، لَمْ یُصِبْکُمْ مِنّی شَرٌّ.» فَدَعا رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله، فَأطْلَقَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَسَهُ. فَعادَ فی طَلَبِ رَسولِ اللهِ صلیاللهعلیهوآله، حَتَّی فَعَلَ ذَلِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ. کُلَّ ذَلِکَ یَدْعو رَسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوآله، فَتَأْخُذُ الْأرْضُ قَوائِمَ فَرَسِهِ. فَلَمّا أطْلَقَهُ فی الثّالِثَةِ، قالَ: «یا مُحَمَّدُ! هَذِهِ إبِلی بَیْنَ یَدَیْکَ، فیها غُلامی. فَإنِ احْتَجْتَ إلَی ظَهْرٍ أوْ لَبَنٍ، فَخُذْ مِنْهُ وَ هَذا سَهْمٌ مِنْ کِنانَتی عَلامَةً وَ أنا أرْجِعُ، فَأرُدُّ عَنْکَ الطَّلَبَ.» فَقالَ: «لا حاجَةَ لَنا فیما عِنْدَکَ.»
طریق این حدیث به معصوم علیهالسلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از ابن ابیعمیر از معاویه بن عمار روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: حسن.
ابوعبدالله (امام صادق) علیهالسلام (فرمودند) هنگامی که رسول الله صلیاللهعلیهوآله از غار رو به سوی مدینه خارج شدند و قریش برای هر کس که ایشان را بگیرد، صد شتر (جایزه) قرار داده بود، پس سراقه بن مالک بن جعشم در بین کسانی که طلب میکردند، خارج شد. پس به رسول الله صلیاللهعلیهوآله رسید. پس رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمود: «بارالها! کفایت کن مرا از شر سراقه به آنچه میخواهی.» پس دست و پای اسبش (در زمین) فرو رفت، پس پایش را از رکاب بیرون کرد. سپس دویده، پس گفت: «ای محمد! همانا من میدانم که آن چه به دست و پای اسبم رسید، این است و جزای نیست که آن از جانب تو است. پس الله را بخوان که اسبم را برای من آزاد کند. پس به جان خودم قسم! اگر از من خیری به شما نرسد، از من شری به شما نرسد.» پس رسول الله صلیاللهعلیهوآله دعا فرمود و الله عز و جل اسبش را رها کرد. پس در طلب رسول الله صلیاللهعلیهوآله باز گشت تا آن را سه بار انجام داد. هر بار آن رسول الله صلیاللهعلیهوآله دعا میکرد، پس زمین دست و پای اسبش را میگرفت. پس هنگامی که در بار سوم او را رها کرد، (سراقه) گفت: «ای محمد! این شتران من است در مقابلت که پسرم در میان آنها است. پس اگر به سواری یا شیر نیاز داری، از آن بگیر و این هم تیر از تیردان من به عنوان علامت و من باز میگردم و از طلب تو باز میدارم.» پس (رسول الله صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «در آنچه نزد تو است، برای ما حاجتی نیست.»